يعنى قلعه نويى، قطبى، ذوالفقارنسب و... از مديران عامل خط مى گيرند؟
دليل بيرون ماندنتان اين است آقاى حجازى؟!
ناصر حجازى را دوست داريم چون عضوى با سابقه از خانواده پر جمعيت فوتبال كشورمان است اما هميشه با او به خاطر اينكه از واقعيت ها فرار مى كند و اغلب به توجيهات پناه مى برد، مشكل داشته و به همين سبب از وى انتقاد كرده ايم. حجازى معمولاً دنبال بهانه است و گويا از چنين رويه اى دست هم برنمى دارد، سند و گواهش نيز اينكه هر روز در مصاحبه هايش مى توان ردى از اين حقيقت تلخ را به عينه ديد. روز گذشته اظهار نظرهاى وى را در همين ابرار ورزشى مى خوانديم كه به ناگاه سر جاى خود ميخكوب شديم چرا كه ناصرخان عنوان داشته بود «حدود ۵۰ تيم در ليگ برتر و دسته اول حضور دارند اما چون تماماً دولتى هستند مديران آنها تلاش مى كنند در امور فنى دخالت كنند و چون بنده هيچگاه به اين غير فوتبالى ها اجازه اظهار نظر و فراتر از حد مجاز پا گذاشتن نداده و نمى دهم، اكنون بى تيم مانده ام و كسى پيدا نمى شود كه بخواهد با من كار كند!» در اينجا چند مورد مطرح مى شود از جمله اينكه با وجود باشگاه هايى چون استقلال اهواز، ابومسلم و نيز چند تيم خصوصى ليگ يكى، آيا اطلاق صفت «دولتى» به تمام اين حدود ۵۰ باشگاه ها مى تواند كارى درست لقب بگيرد؟! ضمناً اينكه وقتى باشگاه «خصوصى» باشد و مدير از جيب خودش خرج كند، انگيزه بيشترى براى دخالت دارد و اينطور نيست كه مديران تيم هاى دولتى چنين خصوصيتى داشته باشند. نمى گوييم در باشگاه هاى وابسته وتحت پوشش، دخالت و اعمال قدرت از سوى مديران عامل در مسائل فنى صورت نمى گيرد اما اينكه حجازى اينگونه عنوان و «توجيه» مى كند كه دليل بيرون ماندنش اين است، حالت مطلوبى در مخاطب ايجاد نمى كند. مهمترين بحث نيز در اين رابطه اين است كه ناصر حجازى با اظهار نظر اخير خود به نوعى عملكرد و ارزش همكارانش را زير سؤال برده چرا كه اين طور از حرف هاى وى برداشت مى شود كه تمام مربيانى كه امروز در فوتبال ايران مشغول به كارند، «خط بگير» هستند و از تصميمات غير فوتبالى ها- به رغم حجازى- تبعيت مى كنند. او مى گويد چون خودش اجازه دخالت به كسى نمى دهد، در حال حاضر بيكار است لذا ما غير از آن كه گفتيم، نمى توانيم از حرف هايش چيزى تعبير كنيم اما آيا مى شود قبول كرد كه نفراتى چون قلعه نويى، قطبى، ذوالفقارنسب، كريمى، خداداد، ميثاقيان و... يا خارجى هايى چون ليت بارسكى همگى به بالا دستى هاى خود- در رده مديريتى- اجازه دخالت و تصميم گيرى مى دهند و به اين خاطر است كه اكنون تيم دارند و روى بورسند؟! انصافاً آيا چنين صحبت هايى سبب نمى شود كه خود حجازى زير سؤال برود و اعتبار و آبرويش خدشه دار گردد؟ شما تك تك خصوصيات نفراتى كه نامشان ذكر شد را به خاطر آوريد و ببينيد آيا مى شود باور كرد آنها مستقل نيستند و وابستگى شان جلب نظر مى كند؟ مثلاً على دايى را در نظر بگيرد- كسى كه اكنون مربى باشگاهى نيست اما تا همين چندى قبل بود. آيا مى توان قبول كرد كه وى با آن ويژگى هاى منحصر به فرد اخلاقى و رفتارى، در زمان حضورش روى نيمكت سايپا به فردى چون هاشمى اجازه و فرصت دخالت مى داده است؟ آيا شخصيت والاى ذوالفقارنسب كه كارش را به خوبى بلد است و نياز به مشاوره و كمكى ندارد، اينگونه ايجاب مى كند كه مديرعاملى برايش تعيين تكليف كند و شرط وشروط بگذارد؟ آيا مى توان به خود قبولاند كه قلعه نويى و قطبى با آن همه اعتبار و افتخار، تابع دستورات مديران عامل باشگاه هاى سرخابى هستند و از آنها دستور مى گيرند؟ آيا مى شود پذيرفت شخصى چون فيروز كريمى كه با وجود شوخ طبع بودن و طنزپردازى در كارش بسيار جدى است به كسى من جمله مديرعامل تيمش اجازه خودنمايى و اعمال نظر در حوزه فنى مى دهد و به اين خاطر است كه پس از اخراج از استقلال با هزار خواهش و التماس راهى صبا مى شود؟ آيا مى توان به اين باور رسيد كه امثال ميثاقيان، خداداد و خيلى هاى ديگر از جمله ليت بارسكى پرورش يافته در فوتبال نظم و انضباطى آلمان همچنين روشى را در كار خود مد نظر قرار داده اند و اين چنين است كه با وجود تجربه ناكامى هايى چند در تيم هاى مختلف، باز هم خواهان دارند؟ اين ها كه شما گفتيد، توجيه است و بس جناب حجازى! درست مثل خيلى از صحبت هايى كه در اين سال هاى اخير مطرح كرده ايد. واقعيت گرچه تلخ است اما خيلى از شما دور نيست و مى توانيد به راحتى بدان واقف شويد اما گويا نمى خواهيد چنين كارى انجام دهيد و علاقه داريد همچنان در آن فضاى خود ساخته و كسل كننده سير كنيد. اشكالى ندارد چرا كه صلاح مملكت خويش خسروان دانند اما توقع هم نداشته باشيد كه ما سكوت كنيم و چيزى نگوييم...