من از او بگذرم؟خدا نكند!!!
" بگذر ای ناصح از نصیحت ما
این سخن ها علاج ما نکند
بگذر از من ترا به پیغمبر
من از او بگذرم؟!خدا نکند!!!!
گفت (امید) و بازهم گوید
با وفا ترک بی وفا نکند "
اخوان ثالث
من از او بگذرم؟خدا نكند!!!
" بگذر ای ناصح از نصیحت ما
این سخن ها علاج ما نکند
بگذر از من ترا به پیغمبر
من از او بگذرم؟!خدا نکند!!!!
گفت (امید) و بازهم گوید
با وفا ترک بی وفا نکند "
اخوان ثالث
Last edited by daneshniya; 25-07-2010 at 14:22.
می خواستم که مشق کبوتر شدن کنیدر آسمان نشسته .......نگاهی به من کنیدر رهگذار نافله ی کوچه باغ هایک سجده رو به وسعتی از یاسمن کنیدل را به ذکر سبز بهاران گره زنیغرق نماز شاخه ای از نسترن کنیوقتی بهار از نفست غنچه می زندفکری برای چشم حسود چمن کنیمی خواستم که رکعتی از عاشقانه رالالایی ملایم شب های من کنیقدیس بی نشان غزل های من شویتا سینه را کتیبه ی زخم کهن کنیمثل عقاب پر بکشی روی ابر هاگل چرخ ها زنی سفر سوختن کنی
---------- Post added at 03:43 PM ---------- Previous post was at 03:40 PM ----------
کسی در شب نمیخواند ، شبْآوازِ مَرا بشنو !
مَرا در خود تماشا کن ! مَرا با من بخوان از نو !
نگو دیگر نمیآیی ، عزیزِ شب نیاسوده !
که من خو کردهام دیگر ، به این رؤیای فرسوده !
چه بیآیینه ویران شُد ، منِ عاشق ، منِ ساده !
منِ مدفون شُده در خود ، منِ از سکه اُفتاده !
چراغان کن سکوتم را ، در عمقِ این شبِ مُمتد !
که در پرچینِ آغوشت ، ترانه نطفه میبندد !
نا گفتنی ها را اگر روزی بخواهی ز من
گویم هیچ ننویس که این قصه را پایانی نیست
Last edited by bahador2009; 25-07-2010 at 19:22.
چشم هایت را ببند و یک آرزو کن، که شاید آخرین آرزو برای همیشه باشد.
اگر می خواهی از الان با من بمونی پس بگو این چیه که مانع ما از با هم بودنمان میشه؟
تو تموم وجودمو گرفتی و تو رگ هام جاری شدی نمی تونم بگذارم بریو از دستت بدم چون تو الان قسمتی از وجودمی.
من نمیخوام دلیل اینکه نمیخوام دیگه تنها باشم رو بدونم وبرای رسیدن به تو و عشقت اگر لازم شد از کوه قاف سعود خواهم کرد چون اگر نباشی دلم تنگ و افسرده میشه.
دستمو تو دستات بگیر و جونم رو بخواه و بگیر اما برای همیشه جونم رو نگیر و بگذاربا تو و در کنار تو بودن رو با تمام وجود حس کنم، آیا این همون راهیه کهمیتونه منو تو رو به هم برسونه؟
تو تموم وجودمو گرفتی و تو رگ هام جاری شدی نمی تونم بگذارم بریو از دستت بدم چون تو الان قسمتی از وجودمی.
این طبیعی نیست که میتونم ان راه رو حس کنم و ببینم؟همه ی اینها برای اینه که همیشه نگرانتم و دوستت دارم.
----------
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
کی عید می رسد که تکانی دهم به خویش
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شب ها به دور شمع کسی چرخ می خورد
پروانه ای که دل به دل یار بسته است
از تو همیشه حرف زدن کار مشکلی ست
در می زنیم وخانه ی گفتار بسته است
باید به دست شعر نمی دادم عشق را
حتی زبان ساده ی اشعار بسته است
وقتی غروب جمعه رسد بی تو آفتاب
انگار بر گلوی خودش دار بسته است
می ترسم آخرش تو نیایی و پر کنند
در شهر : عاشقی زجهان بار بسته است
----------
ای تمام آرزویم غم تو شد آبرویم
آقا درد دل زیاده از کجا برات بگویم
تویی اوج مهربونی ای همای آسمونی
من به دنبال تو هستم که شاید بدی نشونی
من با تو ترانه ساختم ندیده دل به تو باختم
تو رو بعضی وقتا دیدم اما افسوس نشناختم
ای گل باغ و بهارم ای همه دار و ندارم
آرزومه وقت مردن سر رو شونه هات بذارم
دیگه بسه این جدایی کی میشه آقا بیایی
با نوای دل می خونم مهدی زهرا کجایی
----------
خدايا...
تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم
تو مرا اشک کردی که در چشم يتيمان بجوشم
تو مرا آه کردی که از سينه ی بيوه زنان و دردمندان به آسمان صعود کنم
تو مرا فرياد کردی که کلمهی حق را هر چه رساتر برابره جباران اعلام نمايم
تو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی
تو مرا به آتش عشق سوختی
تو مرا در توفان حوادث پرداختی , در کوره ی غم و درد گداختی
تو مرا در دريای مصيبت و بلا غرق کردی
و در کويره فقر و هرمان و تنهائی سوزاندی.
چيزي عوض نمي شود
حتي اگر خیال تو يک شب
ديگر
از
لابه لاي هوا سر نخورد
نخيزد زير لحاف !
برايم
تعريف کن
هرگز فراموش نشدن ،
چه حالي دارد...؟!
دلتنگی من تمام نمیشود
همین که فکر کنم
من و تو
دو نفریم
دلتنگتر میشوم برای تو...
ساقی بده شرابی زان می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
سوزد مرا، سازد مرا، در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
سلام ...
همهی ما وارثیم
وارث عذاب عشق
سهم اون کس بیشتره
که شده خراب عشق
سوختن و فریاد زدن
اینه رمز و راز عشق
وقت از خود مردنه
لحظهی آغاز عشق
واسه این صدای نی
موندنیترین شده
که به لطف زخم عشق
حنجرهش خونی شده
سهم من گلوی زخمی منه
یه صدا واسه همیشه موندنه
کوله بار سهم من رو شونمه
کوله باری که پر از شکستنه
گرمی می عشقو تکرار میکنه
نالهی نی عشقو فریاد میزنه
گرییه مستی و ضجههای نی
جوهر تمام شعرای منه
قیمتیترین عذاب درد عشق
غم ناب و شعر ناب درد عشق
نطفهی تمام عاشقانهها*
جوشش روح شراب درد عشق
ذات هر قطرهی قیمتی اشک
سهم این دل خراب درد عشق
زندگی کتاب شعر لحظههاست
بهترین فصل کتاب درد عشق**
همهی ما وارثیم
وارث عذاب عشق
سهم اون کس بیشتره
که شده خراب عشق
... ( اردلان سرفراز ) ...
*******
* - **
نطفهی همه غزلهای عزيز*
جوشش روح شراب درد عشق
زندگی کتاب شعر لحظههاست
بهترين شعر کتاب درد عشق**
.
سودای توام بی سر و سامانم کرد
عشق تو مرا زنده جاویدان کرد
لطف و کرمت جسم مرا چون جان کرد
در خاک عمل بهتر از این نتوان کرد
آغاز شعر ، نقطه . سر خط چشم هاش
باران گرفته از سر شب تا به انتهاش
او گيج مست خاطره هاي گذشته است
با عشق ، خنده مي كند او هر چه گريه هاش …
اصلا هواي اين غزلم ناسرودني ست
درياي چشم روشن او با پرنده هاش –
در تنگناي هر چه غزل … جا نمي شود
بايد پرنده باشي و ... وقتي كه در هواش –
هاشور مي زند به دل آسمان خدا
در جذبه هاي بوسه و … ديدار عاشقاش
وقتي كه خيس خلسه ي باران ، پناه تو –
آبي آسماني آن چتر با صفاش –
باشد ، و… دست يخ زده اش را بگيري و…
با هر قدم…ضيافت باران… و… پا به پاش –
تا سايه روشناي غزل هاي مولوي –
هي در خودت برقصي وبا تن تتن تناش –
عاشق شوي و چند خطي خنده گريه را …
اي كاش تو بفهمي و… اي كاش…كاش …كاش…
اصلا به هيچكس چه ؟!… كه من عاشقم و… عشق…
هر كس كه عاشق است خودش داند و خداش
عبدالرضا کوهمال جهرمی
Last edited by daneshniya; 28-07-2010 at 01:08.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)