دیدم اخر رفتن کای با پاپوری رو دیدم البته داشتم همین طوری می خوابیدم که پاییز بیاد که ببینم این دمو رو می بینم یا نه!
----
حالا به دو تا داستان از بازی شما رو دعوت می کنم
دمو ازدواج کلایف داستانش این طوری که بابا آن به کلایف گیر داده اگه با دخترش ازدواج نکنه باید مسافر خونه رو ترک کنه بدبخت کلایف که از خداش با آن ازدواج کنه ولی می ترسه که آن قبول نکنه حالا اگه باهاش حرف بزنی با استرس می گه اگه ان قبول نکنه چه خاکی به سرم بریزم ولی بعد از ازدواج مثل خر تیتاپ خورده می شه که می تونه تو مسافر خونه زندگی کنه
------
داستان دوم:دمو صفحه قبل گزاشتمه به این شکله که کای به پاپوری می گه که تو باید بمونی تو روستا تا بتونی پیش مادر و برادرت زندگی خوبی داشنه باشی ولی پاپوری قبول نداره و می گه من دوس دارم پیش تو زندگی کنم من دوس ندارم که فقط تو تابستونا ببینمت ولی باز کای اسرار می کنه که پاپوری می گه خیلی به انصافی یعدش هم قهر می کنه می ره
-----
دمو ازدواج کای که نمی تونم ببینم یا بهتر بگم نمی شه ببینم یا به قول عروسک جان این رفتن حکم عروسیش رو داره
در کل هیچ وقت فکر نمی کردم بتونم سال سوم انقد دمو جدید ببینم بتونم بزارم تو سایت تا شما هم ببینید
وحید جان اگه مثل قرار بشینی کنکور بخونی اصلا و به هیچ عنوان توصیه نمی کنم بازی کنی و خودم هم قصد دارم خیلی خیلی کم دیگه بازی کنم که سختی بازیم هم فقط این تابستونه که تا وسط هاش هم رفتم اخه تمام کارای پاییز رو انجام دادم اگه هم کنور نداری کاملا توصیه می کنم تا وقت داری بشین حال کن
----
اگه خواستی بازی کنی این همه چیز جدید هم که من کشف کردم رو یاداشت کن که سیو من یه چیز خیلی خیلی کوچولو کم داره که شما اونو هم کامل کن اگه راهنمای چیزی هم کسی اول بازیش خواست بهم بگه البته اول خودش کارای که می خواد انجام بده تو سه سال رو بهم بگه تا منم چیزای که از قلم انداخته رو بهش بگم تا بتونیم اخر بازی رو با هم پیدا کنیم