مشاعره

[magmagf]

اتفاقي دوباره!
انگار تقدير در اين است
با خاطراتم لحظه به لحظه پيوند خورده ام
زندگي مي كنم
نفس؛ هوا ؛گريه..
مي نويسم لحظه هاي زندگي را
شادي
غم
عشق كه نر م نر مك مهمان دل مي شود
شاد و پر غرور
و چقدر نبض عشق پر صدا مي زند!...
تنهايي زندگي پر مي شود از شور عشق.
عشق كه در زندگي پيدامي شود؛
هوا گاه نم دار گاه بهاري گاه غمبار مي شود

[Marichka]

دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن درآيد

[Hazy]

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند---------------واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند

[Braveheart]

دزدکی از مار گیری مار برد ************* زابلهی آنرا غنیمت می شمرد
وارهید آن مارگیر از زخم مار ************ مار کشت آن دزد خود را زار زار
مارگیرش دید و پس بشناختش ********** گفت از جان مار من پرداختش
در دعا میخواستی جانم از او *********** کش بیایم مار بستانم از او
شکر حق را کان دعا مردود شد ********** من زیان پنداشتم آن دعا سود شد

[magmagf]

دوباره در سفرم
مي خواهم نگاه كنم
به تمام دشت هايي كه نديدم
به تمام كوههايي كه از من گذشتند
تا پشت اين همه دور
براي اهل آبادي جايي
رو به ماه بدرخشند
و پشت به هراس شب و
راه كسي نيامدن
سكوت كنند

[Hazy]

اين يكي زيادي بود

[Hazy]

درد ما را نيست درمان الغياث----------------هجر ما را نيست پايان الغياث
حالا يكي بياد ث بده!!!!!!!!!

[magmagf]

ثريا زلف خود را شانه مي كرد
دل عشاق را ديوانه مي كرد

[Monica]

ديده بر بند كه اين ديو سياه
خون به كف ‚ خنده به لب آمده است

[Hazy]

تا تواني دلي به دست آر ----------------دل شكستن هنر نمي باشد