مراقب باش چه آرزوهايي ميكني...
...چون شــايد يه روز بهشون برسي
مراقب باش چه آرزوهايي ميكني...
...چون شــايد يه روز بهشون برسي
به بازار سياه رفتم براى خريدن عشق ولى در ابتداى ورودم روى كاغذى خواندم در غرفه هوس بازان عشق را به حراج گذاشته اند ؛ به قيمت نابودى پاك بازان !
با نگات واسم نوشتي ديگه از عشق خبري نيست
قبل از اون فهميده بودم توي چشمات اثري نيست
چشم تو نه تنها با من با تموم دنيا بد بود
اوني كه قلبتو دزديد كارشو چه خوب بلد بود
وقتي مي شي نياز من اگه نباشي پيش من
اشكاي چشمامو ببين كه مي ريزه به پاي تو
بازم كه بي قرارمو دلواپس نگاه تو
تموم هستي مني بمون هميشه پيش من
اگه شدم عاشق تو نزار كه بي تاب بمونم
لالايي شبام تويي نزار كه بي خواب بمونم
دوستت دارم خيلي كمه ولي جز اين چيزي نبود
واژه ها رو ولش كنيم عشقمو از چشام بخون
دارم برات شعر مي خونم شايد به يادم بموني
فقط يه چيز ازت مي خوام هميشه عاشق بموني
....نگاه كن
...........كه غم
............درون ديده ام
..........................چگونه
.................................قطره قطره
............................................. آب مي شود
چگونه
.......سايه سياه سرگشم
..............................اسير دست افتاب مي شود.
افراد خشمگين هيچوقت به جهنم نميروند بلكه آنرا با خود حمل مي كنند...
الآن كه دارم مي نويسم ,انقدر ناراحت و عصبي ام كه دلم ميخواد با سر برم تو شيشه.
بزرگترين آرزوم اينه كه از ته دل يه فرياد بزنم ولي نه جاش هست و نه صداش .
اينا رو اينجا نوشتم چون فكر ميكردم يكمي خالي ميشم, اما نشد .
كاش جاي آرميدن بود ....
نوشته شده توسط gorgnamaa
هميشه فرياد دل آدما رو خالى نميكنه .
گاهى اگه فقط براى چند لحظه به زيبا ترين بخشهاى درونت نگاه كنى ، از هر فشارى آزاد ميشى .![]()
سعى كن به مهربونى هاى گذشته فكر كنى و مهمتر اينكه خدا رو فراموش نكن .![]()
ميتونى تو يه سجده سر بذارى تو آغوش خدا و هاى هاى گريه كنى . كسى نيست كه ببينه كه زشت باشه ؛ جز خودت و خدا .![]()
شب بود و نسيم بود و باغ و مهتاب
من بودم و جويبار و بيداري اب
وين جمله مرا به خامشي مي گفتند
كاين لحظه ي ناب زندگي را درياب
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)