يه بار بذار حرف بزنم ، ديگه نه حرف سفره
نه حرف تير تو قلب يه ديوونه ي در به دره
نه صحبت پرسيدن لحظه و روز و حالته
نه قصه ي عاشقيه ، نه پاسخ سوالته
نه اشكي ريختم لا به لاش ، نه پر شده از عطر ياس
نه توش غرور پيدا مي شه ، نه اعتماد ، نه التماس
اين دفه حرف قصه نيست ، خاكستر حقيقته
يادت مياد يكي مي گفت حقيقتم مصيبته
بذار بدون پرسش و ساده و بي مقدمه
بريم سراغ حرفي كه ، مي ترسونه يه عالمه
هميشه از نخواستنت ، تو روياهام مي ترسيدم
بعد خودمو گول مي زدم ، به ترسيدن مي خنديدم
ترسه ولي قايم مي شد ، شب ميومد مثل لولو
واسه همين گاهي بهت ، فقط مي گفتم تو بگو
نگفتي و گذاشتمش پاي غماي خستگي
فهميدم اشتباه بوده ، اينم يه جور ديوونگي
خيال نكن اين كه مي گم ، شكايته ، رنگ گله اس
قبول ندارم اخم تو مال نبود حوصله اس
ديگه مزاحم نميشم ، خيالت آسوده باشه
سهم من از آتيش بذار ، فقط يه كم دوده باشه
مهم اينه كه اسمتو تمام دنيا بلدن
فرقي نداره كه با من چه قدر خوبن چه قدر بدن
مهم اينه تا دينمو يه كم به عشق تو دادم