درسته Enchantress خیلی هیرو خوبیه
مخصوصا برای تک به تک
در ضمن Star Craft هیچ ارتباطی به Warcraft نداره
تمام Warcraft و World of warcrft داستان داره
هر لحظهش و هر چیزی که می بینین داستان داره
باورتون هم نمیشه داستان هاش چقدر شیرین و جذابه
کتاب هاش موجوده
فقط یه قسمت کوچیک - خیلی خیلی کوچیک از داستان رو براتون می زارم - بعد خودتون می بینین که جذب می شین

دفاع از تاج و تخت یخی
یکی از مهمترین جنگهای آرتاس قهرمان بعد از پیوستنش به لیچ کینگ
دفاع از تاج و تخت یخی بود.زمانی که الیدن به فرمان کیلجیدن سپاهیان
اوتلند را به زیر یک پرچم گرد آورد تصمیم به حمله به تاج و تخت یخی گرفت .
لیچ کینگ نیز بیکار ننشسته و لشکری گرد هم آورد و به سپهسالاری پهلوان
خود یعنی آرتاس برای مغابله با الیدن فرستاد.
لیچ کینگ پیشنهاد کرد که آرتاس ارتش را حرکت داده و به مغابله با الیدن برود
اما از آنجا که آرتاس از روحیه ی لشکریانش خبر داشت و همچنین شرایط آب و هوایی
بر سپاهیانش فوق العاده تاثیر داشت به لیچ کینگ نبرد در همان مکان را پیشنهاد
کرد و نیز به لیچ کینگ گوشزد کرد که نمیتوان به خاطر طی کردن چنین مسافت طولانی
سربازان را خسته کرد.
بهتر است بگزاریم ایلیدن این راه را طی کند تا سپاهیانش از فرسودگی راه نتوانند بر
مردان ما پیروز شوند.
این پیشنهاد در نظر لیچ کینگ نیک آمد و او پیشنهاد آرتاس را پذیرفت.لیچ از آرتاس
سوال کرد که آیا تا به حال با ایلیدن بر خورد کرده؟
اما آرتاس چنین جواب داد:
چنین مساله ای اصلا اهمیتی ندارد.من در این مدت با بسیاری از افراد همانند ایلیدن
که الف شب بوده اند تا اورک و الف خون و .... برخورد کرده ام.همه را از دم تیغ گذراندم.
ایلیدن هم همانند همه ی آن جنگجویان نگون بخت به دست من با دنیای وجود وداع
میگوید. لیچ کینگ در میان این سخن دریافت که پهلوانش آرتاس از ایلیدن و ارتش او
هیچگونه پروایی ندارد. اگرچه سپاهیان اوتلند مردانی تنومند و آهنین بودند ولی باز با
این احوال آرتاس کاملا بر خود اطمینان داشت.
توصیف روز نبرد بسیار مشکل بود...
هوای ابری ... نه ابری ساده ابری تیره که در قفای آن نوری سبز می درخشید و
نشان از وقوع یک جنگ که خونریزی زیادی به همراه دارد را داشت.
آرتاس در صف اول لشکر لیچ کینگ به تماشای ارتش ایلیدن که به روش سان مانندی
جلو می آمدند ایستاده بود.
وقتی دو لشکر به 100 متری همدیگر رسیدند ایلیدن دستور توقف داد.

(پرنس آرتاس در حال اجرای فرمان پیشروی)
در همان لحضه چنان اتفاقی رخ داد که ایلیدن و مردانش حتی تصور آن را نمیکردند.
با اینکه تعداد مردان آرتاس کمتر از ایلیدن بود و مردان اوتلند از قدرتی فوق العاده بهره
میبردن اما آرتاس بی توجه به این نکات فرمان پیشروی داد.ایلیدن نتوانست معنی این
کار آرتاس را بفهمد ولی دلخوش از اینکه آرتاس در حال اشتباه و فنای ارتش لیچ کینگ
است به افرادش دستور داد تا موضع دفاعی بگیرند.آرتاس در 20 متری سپاه اوتلند حرکتی انجام داد که از حرکت قبلی موجبات تعجب را بیشتر فراهم می ساخت.
آرتاس نرسیده به لشکریان اوتلند دستور داد تا نیروهایش توقف کرده و موضع دفاعی
بگیرند.در صف اول ارتش لیچ کینگ چنان خط دفای قدرتمندی تشکیل شد که هرکسی
قادر به شکستن آن نبود. صحنه برای یک لحضه خنده دار بود.تصور کنید 2 سپاه تشنه
به خون یکدیگر در مقابل هم موضع دفاعی میگیرند و به تماشای یکدیگر میپردازند.
ایلیدن صلاح نمیدانست که فعلا کاری انجام دهد.اما در یک آن آن صحنه ی خنده دار تبدیل به وحشت شد.آرتاس 4000 کماندار را در روی تپه ای مستقر ساخته بود.4000 کماندار به یکجا تیرهایشان را به سوی ارتش اوتلند پرتاب کردند.بسیاری از سربازان ایلیدن به خاک و
خون غلطیدند و نیز تعدادی توانستد با سپرهایشان این تیر های را رد کنند.ایلیدن درنگ
بیشتر از این را جایز ندید .آنها برای آنکه بخواهند خود را به آن کمان داران برسانند باید
از آن خط دفاعی قدرتمند میگذشتند.ولی چنین چیزی اگر هم اتفاق می افتاد مدتها زمان
میبرد .پس لزوما ایلیدن باید فکر دیگری میکرد.آرتاس فروست مورن را بر کشیده و به میان
سپاهیان اوتلند افتاد و شروع به قتل عام کرد.مدتی متجاوز از 20 دقیقه کشتار ادامه داشت اما ایلیدن با یک خیز از میدان جنگ خارج شد و شروع به دویدن کرد.گمان میرفت
که ایلیدن فکری در سر میپوراند.هدف ایلیدن شکست ارتش لیچ کینگ نبود بلکه هدف او
از بین بردن تاج و تخت یخی بود.آرتاس دلاور به محض دیدن ایلیدن به تعقیب او پرداخت.هر دو فرسنگها از سپاهیان دورشده.دوسپاه بدون فرمانده به کشتار یکدیگر ادامه میدادند.آرتاس تا بالای برج یخی ایلیدن را تعقیب کرد.در بالای برج آن با هم بر
خورد کردند.ایلیدن نمی توانست با وجود آرتاس تاج و تخت یخی را از بین ببرد.چون این کار مدتها زمان میبرد و با وجود پرنس آرتاس غیر ممکن بود.زیرا آرتاس به ایلیدن امان نمیداد.
ایلیدن به آرتاس گفت:
آه شاهزاده ی خائن – سرنوشت تو بردگی لیچ کینگ است .بگذار من به هدفم برسم
آنوقت تو را به جای لیچ کینگ سرور و ارباب خواهم کرد.شاهزاده به اخطار من توجه کن
اگر در مقابل من بایستی موجبات خشم اربابم کیل جیدن را فراهم میکنی.پس بهتر است
بدون هیچ سوالی بگذاری من کار خود را انجام دهم.
در همین لحضه آرتاس قهقه ای بلند سر داده و گفت:
آه پس تو میخواهی مرا ارباب کنی.ولی تو پست تر از آن هستی که برای من تصمیم
بگیری.من خود هم اکنون نیز سرور و ارباب هستم.و این را بدان که من ار مرگ رهایی
پیدا نکردم که با حیوانی پست چون تو معارضه کنم.گفتی من موجبات عصبانیت کیلجیدن را فراهم میسازم . پس برو و به کیل جیدن بگو آرتاس جلوی من را گرفت و نگذاشت من
به هدفم برسم.در ضمن اگر تو مرا خائن خطاب میکنی پس به خود چه میگویی.
آیا دلیلی برای توجیه خیانت خود داری؟
ایلیدن گفت:
همه ی ما خیانت کردیم و حال هم تاوانش را پس میدهیم .حال اگر کنار نمیروی
مجبورم با تو بجنگم و تو را بکشم تا به سزای گستاخی ات برسی.
آرتاس بلند بلند شروع به خندیدن کرد و بدون معطلی فراست مورنرا بیرون آورد و گفت:
آه میخواهم ببینم که ارباب اوتلند چگونه قدرتی دارد.
در همان لحظه ایلیدن شمشیرهایش را کشید و هر دو جنگجو با هم درگیر شدند.
آنها دیوانه وار ضربات خود را بر سر یکدیگر فرود می آوردند .ایلیدن حمله میکرد آرتاس دفاع.بار دیگر آتاس حمله میکرد ایلیدن دفاع.تا اینکه ایلیدن خسته شد و آرتاس هم که
فرصت را مناسب دید در حالی که ایلیدن به پرواز در آمده بود چنان ایلیدن را مجروح ساخت که فریاد ایلیدن تا میدان جنگ رسید.آرتاس قصد کشتن ایلیدن را نداشت .برای
همین ضربه ی شدیدی به او وارد نکرد .زیرا میتوانست با یک ضربه ایلیدن را از بین ببرد.
آرتاس پس از شکستی که به ایلیدن وارد کرد او را بخشید و به او رحم کرد .او را نکشت.
آرتاس در نظر لیچ کینگ پهلوانی شکست ناپذیر جلوه کرد.لیچ کینگ اطمینان داشت که اگر تمام اوتلند را تخلیه کنندو برای حمله آماده شوندبا داشتن سپهسالاری چون آرتاس محال است که ارتش بر او پیروز شود.ایلیدن وقتی به اوتلند بازگشت نتوانست شکستی را که از آرتاس خورده تحمل نماید .برای همین او در ذهن خود فکر میکردکه آرتاسرا شکست داده.در صورتی که آرتاس برای همیشه ایلیدن را از بین برد.زیرا اگر او را میکشت
بسیار نیک تر از این بود که به او رحم میکرد و به حالتی تمسخر آمیز او را به خان اش فرستاد.