تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 473 از 934 اولاول ... 373423463469470471472473474475476477483523573 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,721 به 4,730 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #4721
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    34

    پيش فرض

    بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

    تا چه پیش آید برای من نمی‌دانم هنوز
    دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها

    غیر معمولی است رفتار من و شک کرده است
    ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها

    عکس‌هایت، نامه‌هایت، خاطرات کهنه‌ات
    می‌زنند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها

    هیچ حرفی نیست دارم کم‌کم عادت می‌کنم
    من به این افکار ضجرآور، به خیلی چیزها

    می‌روم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز ...
    بعد من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها

  2. این کاربر از h00sein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #4722
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    34

    پيش فرض

    چه حقیر است این عشق،
    گر بماند به میان من و تو،
    خود بمیرد در خود،
    گر ببندد در خود،
    و بماند به میان من و تو .
    عشق در بسته ،
    ناسزایی ست به عشق همگان .
    او که سیبی را دوست می دارد،
    به همه مهر می ورزد.
    که همه از گوهریکتایند.
    من به خوبی می دانم،
    که ورای من و تو ،
    هستی هست ،
    عشق ما می میرد،مگر آزادشود..
    رفتنت رنج من است ،
    رنج من عشق من است ،
    پس رهایت خواهم کرد ،
    که تو را آزاد دوست می دارم ...


    پائولو کوئلیو

  4. این کاربر از h00sein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #4723
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    34

    پيش فرض

    همین امروز به بازار می روم

    تمام جیبهایم را پر از سفر می کنم

    و به خانه باز نمی گردم

    تا تو سفر نکنی

    تمام شهر را به سفر خواهم فرستاد

    و خود مسافر چشمهایت خواهم شد .

  6. #4724
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    34

    پيش فرض

    خداحافظ همين حالا، همين حالا که من تنهام
    خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
    خداحافظ کمی غمگين، به ياد اون همه ترديد
    به ياد آسمونی که منو از چشم تو ميديد
    اگه گفتم خداحافظ نه اينکه رفتنت ساده اس
    نه اينکه ميشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
    خداحافظ واسه اينکه نبندی دل به رؤيا ها
    بدونی بی تو و با تو، همينه رسم اين دنيا
    خداحافظ خداحافظ
    همين حالا
    خداحافظ

  7. این کاربر از h00sein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #4725
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    34

    پيش فرض

    ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
    چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم

    به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
    به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور

    به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
    که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

    به همان زل زدن از فاصله دور به هم
    یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

    به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
    به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

    به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
    به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

    شبحی چند شب است آفت جانم شده است
    اول اسم کسی ورد زبانم شده است

    در من انگار کسی در پی انکار من است
    یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است

    یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
    می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

    آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
    بر سر روح من افتاده و آوار شده

    در من انگار کسی در پی انکار من است
    یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است

    یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
    می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

    رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
    اول اسم کسی ورد زبانم شده است

    آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
    راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

    اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
    پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟

    حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
    عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

    آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
    آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

    اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
    و تماشاگه این خیل تماشا شده است

    آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
    عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

  9. این کاربر از h00sein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #4726
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    34

    پيش فرض

    دستهایم را که میگیری...

    حجم نوازش لبریز میشود!

    گویی تمام رزهای زرد باغها

    با دستهای بی دریغ تو

    برای من

    چیده میشوند

    و قلب من

    پرنده ای میشود

    به پاکی بیکران نگاهت

    پر میکشد...

    و در آن وسعت بی انتها

    در خاکستری اندوه ابرها

    گم میشود

    دستهایم را که میگیری...

    نگاهم

    این قاصدک های بی تاب هزاران شور

    در آبی فضا رها میشوند

    و بغض گریه ها

    از شنیدن نفس زدنهای روح

    زیر هجوم آوار سرنوشت

    بی صدا شکسته میشود...

    دستهایم را که میگیری...

    عبور تلخ زمان را

    دیگر

    نمیخواهم که باور کنم.....!

  11. این کاربر از h00sein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #4727
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    34

    پيش فرض

    وقتی نگاهی تو را مسخ می کند
    و تمامت را می گیرد
    جز فکر کاشتن بوسه ای بر لب
    و به دست آوردن دلی که دلت را تسخیر کرده
    چیزی در خودت نمی بینی ،
    حسرت نوازش چهره ای که بر تو لبخند می زند
    تو را به مرز دیوانگی می کشاند ...

    وقتی سر انگشتانت حرف می زنند
    و لب ها غرق در بوسه های مکرراند ...
    یک آن شک می کنی
    که شاید این عشق باشد ...
    شاید

  13. این کاربر از h00sein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #4728
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    34

    پيش فرض

    من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی
    تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی

    این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها
    از آه زیاد است، نه از خوردن آشی

    از تُنگ پریدیم به امید رهایی
    ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

    یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟
    یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

    هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم
    بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

    از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار
    بایست بمیریم چه باشی چه نباشی

  15. این کاربر از h00sein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  16. #4729
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    پست ها
    34

    پيش فرض

    در خفا بود که
    ناگه رخ او در نظرم پیدا شد
    لحظه ای سخت نگاهش به نگاهم افتاد
    شبنمی بر رخ زیبایش بود
    گفتمش
    راست بگو
    نام قشنگ تو چه شد؟
    گفت :
    رویا
    بعدها دریافتم آن محبت که به آن دلباختم
    لحظه ای رویا بود

  17. این کاربر از h00sein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  18. #4730
    داره خودمونی میشه snow-boy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2010
    محل سكونت
    tehran-iran
    پست ها
    52

    پيش فرض

    در خیابان ها
    با متانت راه می رویم
    بارعایت آداب
    نشان می دهیم که خوشبختیم
    اما این طور نیست
    و این رژه
    رژه ای است شبیه فرار
    یعنی ما
    آرام و منظم
    از حقیقت خود می گریزیم. ..






  19. این کاربر از snow-boy بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •