سلام دوستان شعر دوست و داراي احساسات لطيف شاعرانه]
من شعرامو در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ميريزم. خوشحال مي شم نظرتونو بدونم...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
![]()
سلام دوستان شعر دوست و داراي احساسات لطيف شاعرانه]
من شعرامو در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ميريزم. خوشحال مي شم نظرتونو بدونم...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
![]()
Last edited by estessna boy; 14-10-2006 at 11:05.
يك لحظه
-حتي-
جاي حاشا نيست
آري
حرفي ندارم با تو-اي پيداي پنهان كار-
آن سوي تر از پرده هاي شك
نقش كسي غير از تو پيدا نيست.
با اين همه اما
در آسمان تو
وقتي به قدر لحظه اي لبخند هم جا نيست
اين پرده هاي ابر
تصوير هاي مه
آيينه ي باران
حرير باد
اينها... به چشم شوربختم هيچ زيبا نيست.
چون بوم بر خرابه دنيا نشسته ايم
اهل زمانه را به تماشا نشسته ايم
بر اين سراي ماتم و در اين ديار رنج
بيخود اميد بسته و بيجا نشسته ايم
ما را غم خزان و نشاط بهار نيست
آسوده همچو خار به صحرا نشسته ايم
گر دست ما ز دامن مقصد كوته است
از پا فتاده ايم نه از پا نشسته ايم
تا هيچ منتظر نگذاريم مرگ را
ما رخت خويش بسته مهيا نشسته ايم
يكدم ز موج حادثه ايمن نبوده ايم
چون ساحليم و بر لب دريا نشسته ايم
از عمر جز ملال نديدم و همچنان
چشم اميد بسته به فردا نشسته ايم
آتش به جان و خنده به لب در بساط دهر
چون شمع نيم مرده چه زيبا نشسته ايم
اي گل بر اين نواي غم انگيز ما ببخش
كز عالمي بريده و تنها نشسته ايم
تا همچو ماهتاب بيايي به بام قصر
مانند سايه در دل شب ها نشسته ايم
تا با هزار ناز كني يك نظر به ما
ما يكدل و هزار تمنا نشسته ايم
چون مرغ پر شكسته فريدون به كنج غم
سر زير پر كشيده و شكيبا نشسته ايم
مگر به تيغ اجل خيمه برکنم ور نی
رميدن از در دولت نه رسم و راه من است
از آن زمان که بر اين آستان نهادم روی
فراز مسند خورشيد تکيه گاه من است
----------
![]()
در طلسم لحظه اي مبهم
قلبي و ديداري و عشقي
رازي سربسته تا ابد
تالاب واژه ام همه جا
از نگاه سبز تو پر
و اين تنها از عقار كهنه من مانده
زمانه راست مي گفت كه عشق
بي رحم تر از آن است كه به فرجام خود رسد
وگرنه تو را پيش از اين
از آن خود داشتم
سلام بابا بزرگم![]()
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حريم حرمت اوست
بی خيالش مباد منظر چشم
زان که اين گوشه جای خلوت اوست
-----------
سلام عليكم گرند مادر... خوبي الحمدالله
...
تيمار كن اين فلج موت تن شود
سستي فرونهد
كندي رها كند
خو گير راه رفتن و برخاستن شود
دست شكسته بار دگر پتك زن شود
آن گه به مرگ دارو و جان دارو
درمان غم كنيم
از جان علم كنيم
ملکت عاشقی و گنج طرب
هر چه دارم ز يمن همت اوست
من و دل گر فدا شديم چه باک
غرض اندر ميان سلامت اوست
--------
حالا هي م بده ...![]()
تنگ غروب و هول بيابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ي جرس
خونابه گشت ديده ي كارون و زنده رود
اي پيك آشنا برس از ساحل ارس
----------
به خاطره تو عوضش کردم شد "س"
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست
نظير دوست نديدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آينهها در مقابل رخ دوست
---------------
البته اگه همون م رو ادامه ميدادي بازم من كم بيار نبيدم ...![]()
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)