گنج مومن خرمن سيم و زر است
گنج عاشق گوهر يكتای دل
در ميان اشك نوميدی رهي
خندم از اميدواری های دل
گنج مومن خرمن سيم و زر است
گنج عاشق گوهر يكتای دل
در ميان اشك نوميدی رهي
خندم از اميدواری های دل
لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم
رفتم به خدا گر هوسم بود بسم بود
فریدون مشیری
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ ................ سرود زهره به رقص آورد مسيحا را
آستینی نگرفتم که ببوسم دستی
بوسه گر دست دهد بر قدمِ دوست زنم
باش تا یوسفم از چاه برآید بر گاه
کآورد روشنی دیده ازآن پیرهنم
نتوان عاشق فرزانه به افسانه فریفت
من به هيچ آيه و افسون دل از او بر نکنم
مرد خدا به مشرق و مغرب غريب نيست
چندانکه ميرود همه ملک خداي اوست
آن کز توانگري و بزرگي و خواجگي
بيگانه شد به هر که رسد آشناي اوست
سعدی
تو خسته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله ازین ره که نیست پایانش
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم،سوختم این راز نهفتن تا کی؟
يک دم اي سرو ز غمهاي تو آزاد که بود
يک شب اي ماه ز بيداد تو بيداد که بود
مردم از ذوق چودي تيغ کشيدي بر من
کامشب از درد درين کوي به فرياد که بود
کاشانی
در چمن هر ورقي دفتر حالي دگر است................. حيف باشد كه ز كار همه غافل باشي
یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
من خمره افیونم زنهار سرم مگشا
آتش به من اندرزن آتش چه زند با من
کاندر فلک افکندم صد آتش و صد غوغا
گر چرخ همه سر شد ور خاک همه پا شد
نی سر بهلم آن را نی پا بهلم این را
یا صافیه الخمر فی آنیه المولی
اسکر نفرا لدا و السکر بنا اولی
رومی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)