تا به گيسوي تو دست نا سزايان كم رسد.............هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است
تا به گيسوي تو دست نا سزايان كم رسد.............هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است
تو ای عاجز که خسرو نام داری / و گر کیخسروی صد جام داری
چو مخلوقی، نه آخر مرد خواهی / ز دست مرگ جان چون برد خواهی؟
مبین درخود که خودبین را بصر نیست / خدا بین شو که خود دیدن هنر نیست
گواهی ده که عالم را خدایی است / نه بر جا و نه حاجتمند جایی ست
نظامی
تويي آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس
ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک
در خلوص منت ار هست شکي تجربه کن
کس عيار زر خالص نشناسد چو محک
کاول نـظر به دیدن او دیده ور شـدم
بیـزارم از وفای تو یک روز و یک زمـان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صـید من
عجب تحریف جالبی .
نذر کردم گر از اين غم به درآيم روزي
تا در ميکده شادان و غزل خوان بروم
به هواداري او ذره صفت رقص کنان
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
Last edited by هشت بهشت; 25-06-2010 at 16:30.
با سلام و درود ...
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و مرا شاد کنید
فصل گل می گذرد ، هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
دل چو شد غافل ز حق فرمان پذیر تن بود
می برد هر جا که خواهد اسب خواب آلوده را
صائب تبریزی
اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند........... دل قوي دار كه از بهر خدا بگشايند
Last edited by molaali; 26-06-2010 at 07:50.
دريغ صحبت ديرين و حق ديد و شناخت
که سنگ تفرقه ايام در ميان انداخت
سعدی
توانا بود هرکـ....
ترا تحمل امثال ما بباید کرد .:|:. که هیچ کس نزند بر درخت بی بر سنگ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)