تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 468 از 469 اولاول ... 368418458464465466467468469 آخرآخر
نمايش نتايج 4,671 به 4,680 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #4671
    مدیر انجمن اینترنت و شبکه Milad4171's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    Iran
    پست ها
    6,774

    پيش فرض

    سرکار بودیم. نهار نداشتیم . یکی رفت کنسرو بادمجون گرفت که همینجا میگم افتضاح بود.دادم دست یکی از بچه ها درشو باز کنه. اومد گیرشو باز کنع( از این آسان بازشوها) درش شکست(همینکه چطور شکست خودش جای تفکر داره) بعد سعی کرد درشو باز کنه نشد.گفت یه فکری کردم. رفت و پیچگوشی اومد. گفتم الان میندازه بغلش بازش میکنه. دیدم گرفت تو مشتش چند تا ضربه محکم زد وسطش.بعد از ضربه سوم درش ترکید محتویات پاشید تو سر و صورت بقیه.ایشون تا اخر دوران کاریش سوژی ما نشه خوبه . بهش پیشنهاد دادیم هرچه زودتر بره خودشو به گروهک دایش معرفی کنه...

  2. 10 کاربر از Milad4171 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #4672
    داره خودمونی میشه shi.irani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2014
    پست ها
    132

    پيش فرض

    یه بار با یکی از دوستان صحبت میکردیم گفتم نامزد فلانی اسم ش مسعوده چه قدر هم کلاس میزاره آقا مشعود...
    آقا یه بار دیدم اون دوستم رنگ به رنگ شد
    یهو یادم اومد اسم بابای اونم که عموم باشه مسعوده!!!

  4. 2 کاربر از shi.irani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #4673
    آخر فروم باز vahid78's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    yazd.php
    پست ها
    1,895

    پيش فرض

    اوه اوه، یادش بخیر این تاپیک، چقد ازش خاطره داریم ...

  6. این کاربر از vahid78 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #4674
    کاربر فعال انجمن عکاسی sara_program's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,086

    پيش فرض

    یادش بخیر چه دورانی بود دوران دانشجو بودن... دورانی پر از سوتیهای وحشتناک...

    یه استاد معارف اندیشه اسلامی داشتیم خیلی لفظ قلم صحبت میکرد. من و دوستام دم در دانشگاه داشتیم صحبت می کردیم اومد از کنارما رد شد بهمون گفت خسته نباشید (همیشه موقع خداحافظی اینو می گفت) منم یهو جو گرفتم اومدم لفظ قلم حرف بزنم گفتم مرده نباشید عاقا کل دانشجوهای بیرون دانشگاه بهم خندیدن استاده هم خندید و گفت مهم منظورته که رسوندی

    یه سوتی دحشتناک دیگه هم این بود که من دفاع پایان نامه لیسانسم تموم شده بود. دانشگاه ما رسم بود باید حتما بعد از دفاع شیرینی می دادیبه اساتید. منم رولت خریده بودم. به استادام که تعارف کردم یه چندتایی توی جعبه مونده بود گفتم ببرم خوابگاه. هیچی توی پله های خروجی دانشگاه منتظر دوستم بودم که یهو یکی از پسرا اومد خوشمزه بازی در بیاره گفت به به ... اخ جون بچه ها شیرینی... منم شیرینی می خوام... منم اعصابم بابت دفاعی که کرده بودم خورد بود بهش گفتم برو خودت بخر . یهو نفهمیدم چی شد دو تا پله رو یکی کردم خوردم زمین شیرینیها هم ریختن رو پله ها حالا جمعیت می خنیدیدن. قهقهه می زدن که نگهبانی اومد گفت چه خبره خودم هم تا یه ربع داشتم پله تمیز می کردم


    یه بار داشتم می رفتم دانشگاه با دوستم بودیم. یه مسیری بود که باید رد می شدیم و همش خاک بود. من آهنگ گذاشته بودم که حوصلمون سر نره. خیلی مسیر خسته کننده ای بود. نگو یه پسره پشت سرمونه و ما صدای پاشو نشنیده بودیم. پسره هم فهمید ما صداشو نشنیدیم اومد و از پشت سر یهو پخ داد ما آنچنان جیغی زدیم که من تا دو روز حنجرم درد می کرد هیچی من هم عصبانی شدم از کارش و اومدم مثلا تکواندو اجرا کنم همینکه اومدم تکنیک بزنم زیر پام خاکش نرم بود رو خاکا سر خوردم آخ هنوز که یادش میفتم می ترکم از خنده. هیچی دیگه پسره هم اینقد خندید که روده بر شد. دوستم هم نامردی نکرد و تا دو هفته بهم میخندید

    این خیلی وحشتناکه حتما بخونید:

    یه بار سر کلاس قانون یکی از همکلاسیام که یه پسری به شدت مذهبی بود به استاد گفت استاد من یه کار خصوصی بعد ازکلاس باهاتون دارم. بعد از کلاس که شد همه پسرا وایسادن ببینن این پسره چه کار خصوصی داره من و دوستم هم داشتیم می رفتیم خوابگاه ولی ازدحام شده بود و وایسادیم که خلوت بشه و بتونیم عبور کنیم. که دیدیم پسره گفت استاد من عاشق دختری شدم که خیلی مومنه. و همونی هست که من می خوام ولی نمی دونم چطوری بهش بگم. استاد هم بهش گفت باید حرفتو بهش رک بزنی. بعدش یهو استاد به من اشاره کرد گفت فکر کن می خوای ازاین خانم خواستگاری کنی چی بهش میگی؟ (اون لحظه داشتم می مردم و می خواستم فقط فرا کنم) هیچی پسره یهو گفت نه استاد من اینو نمی خوام این مانتوییه من اون دختره رو میخوام شانس اورد که یه کف گرگی بهش نزدم. استاد هم دمش گرم یهو دستاشو باز کرد تو صورت پسره و بهش محکم گفت: خاک تو سرت!

    هیچی دیگه من تا مدتها تو دانشگاه اسمم شده بود نامزد اون یارو حساسیت نشون ندادم تا بالاخره این لکه ننگ از اذهان عمومی پاک شد. اما تو خوابگاه دیگه روم مونده بود


  8. #4675
    کـاربـر بـاسـابـقـه befermatooo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    4,188

    پيش فرض

    چند روز پیش مهمان شهرستانی داشتیم و تا دم صبح بیدار بودیم .

    دامادمون یواشکی میره موبایلمو می گیره و اسم خودشو تو گوشیم بصورت 98100022+ ذخیره میکنه و بعدش ساعت 5 صبح به گوشیم پیامی به مذمون زیر میده :

    با سلام مشترک محترم آقای **** شما برنده کمک هزینه یک سفر حج شده اید .

    با تبریک فراوان بانک ملی ، التماس دعا وقت اذان صبح


    من رور میگید ، بدو بدو پریدم بیرون اتاق گفتم برنده سفر حج شدم و همه مهمان ها شروع کردن به کف زدن و تبریگ گفتم بهم و منم کلی ذوق کردم اما وقتی رسیدم به صفحه دوم پیام مشاهده کردم شماره دامادمون هم اون زیر می درخشه یهوو همشون زدن زیر خنده و من که دیدم رکب خوردم و کلی هم ضایع شدم رفتم تو اتاقم و خوابیدم

    خدا قسمت نکنه ، بد جوری کنف و خیت شدم جلو مهمانها . حتما هر جا که برن تعریف میکنن


    پ.ن : گوشی های قدیمی نوکیا وقتی اسمی رو ذخیره می کنی شمارش انتهای اون پیام هست و بخاطر همین من از بس ذوق کرده بودم صفحه دوم پیام رو نخوندم .

  9. 14 کاربر از befermatooo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #4676
    حـــــرفـه ای Mohammad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    پست ها
    9,311

    پيش فرض

    از اثرات شرطی شدن ذهن و البته شاهکارهای ادامه دار ورزش 3 !!



  11. 9 کاربر از Mohammad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #4677
    کاربر فعال تاریخ، سبک زندگی و ادبیات Demon King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2013
    محل سكونت
    Dreams
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    بحثی بین دوستان بود که آدم های خوب بیشتر عمر میکنند و اینطور صحبت ها ...

    یکی از دوستان گفت که: اگر اینطور بود پیامبر و و حضرت علی که 63 سال عمر کردند، حتما آدم های بدی بودند دیگه!

    من فقط گوش میدادم که یهو اون یکی گفت: اون موقع سال ها فرق نداشته!؟

    مثه اون قضیه بود که میگفت من ۴۰ سال پیش دو نفرو حریف بودم، البته اون موقع ها دونفر خیلی بود!

    باید اعتراف کنم این دوستمون منو هم به شک انداخت، حالا واقعا سال ها فرق نداشتن؟ مثلا سال نوری نبود که هر یه سالش هزار سال زمینی باشه؟!


  13. 4 کاربر از Demon King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #4678
    آخر فروم باز arash59b's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    اکسین ــ O X I N
    پست ها
    3,770

    پيش فرض

    بحثی بین دوستان بود که آدم های خوب بیشتر عمر میکنند و اینطور صحبت ها ...

    یکی از دوستان گفت که: اگر اینطور بود پیامبر و و حضرت علی که 63 سال عمر کردند، حتما آدم های بدی بودند دیگه!

    من فقط گوش میدادم که یهو اون یکی گفت: اون موقع سال ها فرق نداشته!؟

    مثه اون قضیه بود که میگفت من ۴۰ سال پیش دو نفرو حریف بودم، البته اون موقع ها دونفر خیلی بود!

    باید اعتراف کنم این دوستمون منو هم به شک انداخت، حالا واقعا سال ها فرق نداشتن؟ مثلا سال نوری نبود که هر یه سالش هزار سال زمینی باشه؟!

    شما تو همین نوشته تون سوتی دادی داداش

    سال نوری واحد مکانه نه زمان

    البته یکی دیگه هم هست که بگذریم...

  15. 3 کاربر از arash59b بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #4679
    کاربر فعال تاریخ، سبک زندگی و ادبیات Demon King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2013
    محل سكونت
    Dreams
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    شما تو همین نوشته تون سوتی دادی داداش

    سال نوری واحد مکانه نه زمان

    البته یکی دیگه هم هست که بگذریم...

    ااِ ..
    خب راستش
    واقعا نمیدونستم ... شاید هم یادم رفته بود؛ البته شک کردما ...

    Last edited by Demon King; 27-04-2015 at 19:37.

  17. 3 کاربر از Demon King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #4680
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Apr 2015
    محل سكونت
    teh
    پست ها
    1

    پيش فرض

    من دوتا سوتی تپل از 118 دارم )))
    زنگ زدم 118 گفتم خانوم شماره نقاشان معاصر رو میخواستم بعد خانومه خیلی با ناز و ادا حرف میزد خیییییییییییییییییییییلی
    گفت گووووشیییی (با ناز و ادا کامل )
    منم اداشو در اوردم گفتم گووووشیییی )) بعد یهو از هلو تبدیل به لولو شد گفت چی گفتی؟گفتم هیچی !
    گفت میگم چی گفتی؟ منم گفتم که شماره میخوام ! گفت ادا منو در اوردی؟ منم گفتم من؟؟؟؟؟ ))
    بعد گفت شماره رو ندارم تق گوشی رو گذاشت :|

    یک بار دیگه هم زنگ زدم 118 داشتم ادا این یارو که میگه پاسخگویی شماره فلان بفرمایید رو در میوردم که طرف گوشیو برداشت ! منم از هولم گفت شماره ارژانتینو میخواستم یارو گفت شماره چیه ارژانتینو؟؟گفتم فرودگاه نه ببخشید ترمینال )) یارو هم نامردی نکرد گفت اگر قبلش اونوطری مسخره بازی در نیاری الان اینطوری قاطی نمیکنی ))))

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •