رنگی کنار شب
بی حرف مرده است .
مرغی سیاه ـمده از راه های دور
می خواند از بلندی بام شب شکست
سرمست فتح آمده از راه
این مرغ غم پرست .
رنگی کنار شب
بی حرف مرده است .
مرغی سیاه ـمده از راه های دور
می خواند از بلندی بام شب شکست
سرمست فتح آمده از راه
این مرغ غم پرست .
با سلام
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست *** تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو *** خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
Last edited by FX64 Dual Core; 12-10-2006 at 03:48. دليل: اشتباه تایپی
تكيه بر تقوي و دانش در طريقت كافريست
راه رو گر صد هنر دارد توكل بايدش
با چنين زلف و رخش بادا نظربازي حرام
هر كه روي ياسمين و جعد سنبل بايدش
شدم چون قصه فراموش ترین
ای دل از وسوسه زلف تو مغشوش ترین
وقتی که در ایوان دلتنگیهایت
می نشینی
وقتی که در پشت یک پنجره بارانی
بی هوا شاعر میشوی
کسی هست که میشود
به او پناه برد
کسی که در شب میتوان
دلتنگیها را با او قسمت کرد
نگاهت را
از سنگفرش خیس و سرد کوچه های باران زده
جدا کن
می توان
از تاریکیها گذشت
می توان
خود را در کوچه های سبز باور
دوباره یافت
یک نفر هست
شب دلتنگی ات را
با او قسمت کن
تنها با من .
نه به ابر ،
نه به آب ،
نه به برگ ،
نه به این آبی آرام بلند ،
نه به این خلوت خاموش کبوتر ها ،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام ،
من به این جمله نمی اندیشم .
من ، مناجات درختان را ، هنگام سحر ،
رقص عطر گل یخ را با باد ،
نفس پاک شقایق را در سینه کوه ،
صحبت چلچله ها را با صبح ،
نبض پاینده هستی را در گندم زار ،
گردش رنگ و طراوت را در گونۀگل ،
همه را می شنوم ، می بینم .
من به این جمله نمی اندیشم !
ه جست و جوی تو بر درگاه بغضت میکوبم
در آستانه روانه شدن سیل اشکهایت
به جست و جوی تو در معبر باد می ایستم
که شاید رسد از من بویی برای تو
باشد همچو مرهم
به جست و جوی تو در چهار راه فصول
می ایستم
تابتوانم قبل از رسیدن تو به زمستان زندگی
در بهار دلت دستهایت را بگیرم و
گرما بخش دستانم دستان تو باشد
به جست و جوی تو و
به انتظار دیدن برق چشمانت
در چهار چوب چشمانت می ایستم
تا نورش برای من گم نشود
به جست و جوی تو
و حرفهای درونت
این دفتر خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟؟
-------------
سلام خواهرم![]()
دوس دارم تو رو ببينم پاي سفره ي ستاره
سفره اي كه جز نگاهت هيچي تو خودش نداره
پاي اون سفره ي خالي با تو سير سير سيرم
مي تونم دست هزار تا مرد غمگين رو بگيرم
بگو اين خواب هميشه چرا تعبيري نداره ؟
بگو چشماي تو تا كي من رو منتظرمي ذاره ؟
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ
سلام خوشگل خانم
احوال مشا ؟
هنوز كه هنوز است دلم مي خواهد
سپيده دم از صداي گنجشكان برخيزم
و از فراز پرچين ترا ببينم در كوچه ي روستا
دامن كشان و نور افشان
پشت غبار نازك بزغاله ها
از پشت اين مشبك فلزي
هنوز كه هنوز است به خاطره ي دور گردان مي انديشم
و
پاي شمايل سدر سوگند مي خورم كه اسب
زيباتر است از لوكوموتيو
و يوزپلنگ همين دره هاي بيمار
هنوز تندتر مي دود از جاگوار
بيا به لحظه هاي وحشي خودمان برگرديم
به جرعه هاي گس گرم چاي
به بانگ بي امان گنجشكان
و ضيط صوت زنده ي قليان مادربزرگ
كه از تمام گيتارها و خواننده هاي فلزي زيباتر مي خواند
دستامون تو دست هم گم مي شديم تو خواب شهر
دل ديوونه ي من هي قدماتا ميشمرد
كوچه ها رو رد مي كردم تا خيابون بزرگ
عطر ناب تو من رو تا آخر دنيا مي برد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)