شلیک نکنید آقایان
گلوله دهان را می بندد
هزار در دیگر باز می کند..
شلیک نکنید آقایان
گلوله دهان را می بندد
هزار در دیگر باز می کند..
وصله می زنم
تکه پاره های دوستی را
و می دانم این پیرهن
دیگر بر تنم
برازنده نیست...
مشرق نگاهت که غروب می کند
شرق به غرب می شود چشم هام،
به دنبالت؛
به دنبالش
سرگیجه می گیرد نگاهم،
دلم،
آرزوهام
من در آغوش زمان گم شده ام
از خودم بیخودم حالا
همه گویند که عاشق شده ام
من نمی دانم
عشق چیست...
عاشق کیست...
قلب من از غصه غم انگیزتر است
همه گویند دلتنگ شده ام
من فقط می دانم
که شادم با او
که دلم هر لحظه
چون پرنده ای
می پرد بی پروا
تا ببیند او را
آری انگار
که عاشق شده ام
از خودم
بی تو من از تپش ثانیه ها می گویم
با تو از شادی و عشق
بی تو می روم تا مرگ...تا جنون ...تا رفتن
با تو تا اوج هوا
از خودم
و هم اکنون نيست ديگر غمي اندر دل من
چند وقتي ست که شادي شده هم محفل من
همه اميدم...همه دلخوشي ام را از عشق من دارم و بس
گر عشق نباشد پيشم دوست دارم که بميرم من
ازخودم
اورهان ولی کانیکمنتظرم ؛تو حال و هوایی بیا کهپشیمونی ممکن نباشه !
چه ها که نکردیم محض خاطر این وطنبعضی هامون مردیمبعضی هامون نطق کردیماورهان ولی کانیک
نمي دانم...
نه دلم گرفته است
نه خسته ام
نه بيقرار
و تنهاييم را دوست دارم
با يك فنجان چاي سرد
كنار پنجره ي ستاره ها
در آرزوي سياهچالي كه در دوردست فضا
لكه هاي پاشيده ي نور را
بيصدا
مي بلعد
کفشهایت چه خوشبختند در پا به پای تو مثل چشمهایم هستی و ُ نمی بینم ات تو می چسبی مثل بوی پیپ برای دیگران به اجبار زندگی ست دوستت دارم ها حالا تو هی بگو ” تویی زندگی م “ از تو نه شعری می خواهم وُ نه نگاهی گاهی فقط یک لبخند یک لبخند... برایم بخند!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)