اقا خیلی باحاله بازم ادامه بدین ...
--
--
اقا خیلی باحاله بازم ادامه بدین ...
خییییییییلی باحال بید
با اجازه آق مجتبی !
یه سوتی که شبیهشو دیده بودم !
تو دانشگاه دوستم پویا ( از هم کلاسیهای جدید ) پسر خجالتی ایه رفته بود طبقه دوم بره wc دید نوشته به علت تعمیرات از wc طبقه اول استفاده کنید ! طبقه بالا اولی زنونه بود دومی مردونه !اینم اومد طبقه پایین اصلا نگاه نکرد صاف رفت تو دستشوییه دوم که طبق ترتیب بالا باید مردونه باشه اما دقیقا برعکس زنونه بود !! رفت دید خلوته فقط چند نفر هستند کسی بیرون نبود ! دست و صورتشو شصت میگه یه چیز عجیبی دیدم ! میگفت دیدم چند تا کاغذ زده به دو همخانه دختر نیازمندیم !!! شماره هم پاش زده پیش خودش گفت عجب دور و زمونه ای شده ! دخترا میان تو wc مردونه ازینا میزنن به این بهونه شمارشونو بدن ملت !! با این قیافه >>داشت میومد بیرون دید دم در زده wc عکس یه ادمکیه که دامن داره ما هم یکم اونورتر نشسته بودیم با دیدن اون شدیم این
![]()
خدا رو شکر خلوت بود کسی ندید !!
همین امروز تو دانشگاه یه سوتی دیگه !!
تو رستوران وایساده بودیم گفتن از امروز دیگه ژتون نمیدن فقط با این کارت الکترونیای اعتباری ( کارت دانشجوییمون ) میتونیم ناهار رزرو کنیم از روز قبل من هم به علت تاپ سکرتی هنوز کارت نگرفتم !! یه دوست دیگمم بود ! البته ترم بالایی ها هنوز کارت قدیمی داشتن به اونا هم ناهار نمیدادن ! مسئولش گفت برید خونتون ژتون نداریم فقط با کارت ! من اون کنار وایساده بودم دیدم به یکی از قدیمیا که آشناش بود یواشکی گفت واسا ساعت 12 میارن ژتون ! منم فهمیدم رفتم به دوستم گفتم که وایسه جور شد ! چهار تایی کنار هم بودیم پشت سرمون یه آقایی بود متوجه نشدم کیه ! این رفیق بی ادب ما وقتی شنید پارتی بازی و اینا گفت بگو به کی گفت داریم برم حالشو بگیرم ! ( دقت کردین که سانسور شد رسما ) خب بد گفت منم یه نگاه به دور و بر کردم خواستم بگم زشته فحش +18 نده !! دیدم اون آقاهه که پشت به ما تو یه متری بود همون یارو بود که تارگت فحش بود ! یعنی آشنای مسئول رستوران ! یه اشاره به دوستم کردم گفتم بیا همینه ! گفت کی ؟ منم گفتم همون که الان پرسیدی کیه !![]()
یه لحظه که سکته کرد و من و دو نفر دیگه از خنده رودمون اومد تو حلقمون !! من سرمو گرفتم طرف دیوار شدیدا میخندیدم به حدی که اشکم جاری شد ! یکی که نشست رو زمین LOL شده بود رسما ! دیگه نیم ساعت خندیدیم ها همین دیگه هیچی ! نفهمیدیم یارو فهمید یا نه !!
این یه خاطره تلخ هست بیشتر برای من
روز چهلم پدر بزرگم حدود 12 تا از این سن ایچ ها از این قمقه ای ها خریدیم اوردیم توی آبدارخونه سالن سر مزار
خلاصه یه دیگ بزرگ گذاشتن که آب پرتقال درست کنن و هر ده تا رو خالی کردن من هم اون موقه دم سالن ایستاده بودم توی جلینگه آفتاب که آدم کباب میشد! بعد دیدم دارم خون دماغ میشم مجبور شدم برم توی سایه
منم رفتم توی آبدارخونه به پسر خالم گفتم کف گیر رو بده من هم بزن کف گیر رو گرفتم و دو لا شدم تو دیگ که شربت ها رو هم بزنم که این دماغم خون وا کرد و...
خلاصه دیگ رو خالی کردن تو باغچه !
کدوم مجتبی؟![]()
باحال بود!!
از نوع سوتی غم انگیز!!!
منم تو همین موندم! آخه اینجا چندتا مجتبی داریم که یکیشم توهمه!!! : دی
از اونجایی که همیشه تو کلاس ما سر صندلی های جلو دعواس من امروز رفتم پیش معاون مدرسمون و گفتم: میشه بیاین الان تو کلاسمون یه سر و سامونی به این جاها بدین؟ آخه همش سرشون دعواس. گفت: آبان میام!!!منم کف کردم!
![]()
سوتی دوم خیلی lol بود : دی
سلام
آقا ما دیروز رفتیم خیر سرمون ثواب کنید گفتیم بریم خون اهدا کنیم با دوستم
البته دلیلم اینه که خونمون خیلی غلیظه و دکتر هم گفته بود خون بدی خیلی برات خوبه
اول که رفتیم برای پذیرش کارت شناسایی رو گرفت گفت بشینید بعد چند تا سوال کرد بعدشم چند تا از این برچسبا که اسمشون نمیدونم چیه رو آورد جلو که بگیره زیر لیزر من فکر کردم میخواد بده به من هم دستم رو بردم جلو هم میکشیدم میگفتم بده پست یه هو دیدم نور لیزر افتاده روش کلی ضایع شدم
بعد از اونجا رفتیم آزمایش هموگولوبین ازمون گرفتند انگشتمونو نامردا سوراخ کردند ضعیفه گفت خونت خیلی غلیضه گفتم خودم میدونم بعد گفت برید بشینید تا صداتون کنم باز یه معایه دیگه باید میرفتیم پیش دکتر
صدامون کردند چند تا سوال پرسید جواب دادم آخرش پرسید حجامت هم کردی؟ گفتم بله که چند وقت پیش بوده گفتم یادم نیست گفت حدودا گفتا نمیدونم شاید 6 ماه پیش یه هو گفت پاشو برو بیرون تا یک سال نگذره نمیتونی خون بدی آقا کلی اعصابم خورد شد گفتم نه صبر کنید فکر کنم یه سال و رد کرده کلی خالی بستم گفت دیگه تاریخ زدم نمیشه کاریش کرد بفرما بیرون
همون موقع مریض بعدی وارد شد رو شوخی گفت مردود شدی جلو دکتره گفتم آره نامردا ردمون کردند
خلاصه کلی پدرمون رو در آوردند آخرشم خونمون رو نگرفتند
باید بریم یه جا که خون میگیرند و میریزند دور
این بود خاطره دیروز من تو اهدا خون
موفق باشید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)