مراد ازگفتن نامت
تسلای خاطربود و بس
ورنه خود دانم که این لاف عقل است
حرف ِ پیوند ، خیالی باطل است.
من کجا باشم ، تو کجا؟!
تو نباشی در خور رنگِ سیاه!
من همه رنگِ تباهی ــ تو فرشته!
تو خودت صبح سپیدی!
تو خودت عشق
تو خودت مهر ِ فزونی!
من گاه با خود می گویم
که چرا بین من وتو
اینهمه فاصله است
اینهمه دوری راه...
اینهمه سختی هجر
که جدائیم چرا؟!
---------- Post added at 04:09 PM ---------- Previous post was at 04:09 PM ----------
عمد نبود
دلم شکستن دلی را بلد نبود.
نه عاشق بودم نه رسمش را میدانستم.
من فقط تورا دیده بودم تورا میخواستم.
شعرهایم قبل تو نور نداشت شورنداشت.
ردیف های شعرمن لیاقت این همه نور نداشت.
منت گذاشتی شبی مرا به قلب پاک خویش راه دادی.
همان شب درونم نهیب زد مبادا روزی ترا بخواهم زیادی.
دل ساده من خبرنداشت نمیتوانی مال من شوی.
برایم آرزویی بود که روزی چو شمع در خانه ام روشن شوی.
تو را شناخته نشناخته باورت کردم در قلبم تو را خانه دادم.
آن نهیب درونیم آن همه حرف و قول رفت از یادم.......
---------- Post added at 04:10 PM ---------- Previous post was at 04:09 PM ----------
لحظه دیدار نزدیک است.
باز من دیوانه ام، مستم؛
باز می لرزد دلم ، دستم.
باز گویی در جهان دیگری هستم...!!!
آه ، ازین خیال واهی
آه ، ازین همه تباهی....
---------- Post added at 04:11 PM ---------- Previous post was at 04:10 PM ----------
نذار بهت عادت کنم ، جدایی سخته گل من
یه روز تواز اینجا می ری ، میشکنه تنها دل من
نذار بهت عادت کنم دچار یعنی موندگار
تو که نمی مونی پیشم داغتو رو دلم نذار
کنار عطر روسریت نذار بهارو گم کنم
نذار که تو شب چشات راه فرار و گم کنم
نذار بهت عادت کنم تا که جدایی سخت نشه
نهال عشق و بسوزون تا یه روزی درخت نشه
ما که به هم نمی رسیم حتی توی خواب و خیال
قسمت ما یکی نشد حتی توی فنجون فال
نمی شه این پله هارو دو تا یکی کرد و رسید
دیوار سنگه بینمون نمیشه دیوارو ندید