تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 463 از 640 اولاول ... 363413453459460461462463464465466467473513563 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,621 به 4,630 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #4621
    Banned
    تاريخ عضويت
    May 2011
    پست ها
    19

    پيش فرض

    تو مي آيي

    مي دانم كه مي آيي . . .

    تو را ديشب من از لحن عجيب بغض هايم ،

    خوب فهميدم

    تو را بي وقفه از باران پاك چشم هايم سير نوشيدم

    تو مي آيي . . .

    مي دانم كه مي آيي

    تو مي آيي . . .

  2. 3 کاربر از R A M B O بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #4622
    Banned
    تاريخ عضويت
    May 2011
    پست ها
    19

    پيش فرض

    باران بی‌فایده می‌بارد


    دلتنگی


    تمام نمی‌شود

  4. 5 کاربر از R A M B O بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #4623
    Banned
    تاريخ عضويت
    May 2011
    پست ها
    19

    پيش فرض

    قفسم را مشکن
    تو مکن آزادم
    گر رهایم سازی
    به خدا خواهم مرد
    من به زنجیر تو عادت دارم
    بار ها در پی این فکر که در قلب توأم
    با تو احساس سعادت کردم
    به خدا خوش بختم...

  6. 4 کاربر از R A M B O بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4624
    آخر فروم باز 4MaRyAm's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    1,273

    پيش فرض

    پادشاه ِ جديد ِ قلبت مبارک
    ولی . . .
    حُسنی مبارک نبودم
    که تو
    مصر شدی ! ! !

  8. 6 کاربر از 4MaRyAm بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #4625
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,384

    پيش فرض

    دیر گاهی است در این تنهایی
    رنگ خاموشی در طرح لب است
    بانگی از دور مرا می خواند
    لیک پاهایم در قیر شب است
    رخنه ای نیست دراین تاریکی
    در و دیوار به هم پیوسته
    سایه ای لغزد اگر روی زمین
    نقش وهمی است ز بندی رسته
    نفس آدم ها
    سر به سر افسرده است
    روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
    هر نشاطی مرده است
    دست جادویی شب
    در به روی من و غم می بندد
    می کنم هر چه تلاش
    او به من می خندد
    نقشهایی که کشیدم در روز
    شب ز راه آمد و با دود اندود
    طرح هایی که فکندم در شب
    روز پیدا شد و با پنبه زدود
    دیرگاهی است که چون من همه را
    رنگ خاموشی در طرح لب است
    جنبشی نیست دراین خاموشی
    دست ها پاها در قیر شب است

  10. این کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #4626
    داره خودمونی میشه fary jun's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2011
    محل سكونت
    دلکده
    پست ها
    48

    پيش فرض

    باز

    بوی رفتنتـــــــ ــــ ــ

    مَــشام تنهاییَـــــم را پُـــر کــَـــرد ..


    تمام شعرهایی که میذاری محشرن عزیز محشر................

  12. این کاربر از fary jun بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #4627
    آخر فروم باز ŞHÍЯÍŃ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    محل سكونت
    یه کلــبــه کوچــیکـــ
    پست ها
    3,317

    پيش فرض

    توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره چرا وقتی نوبت ماستــــ آســمـ ـون جایی نداره واسه مــ ـ ـن واسه مــ ـ ـن تــنـ ـهایی درده....

  14. 2 کاربر از ŞHÍЯÍŃ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #4628
    آخر فروم باز 4MaRyAm's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    1,273

    پيش فرض

    شب سردي است و من افسرده
    راه دوری است و پایی خسته
    تیرگی هست و چراغی مرده
    می کنم تنها از جاده عبور
    دور ماندند ز من آدمها

    وای این شب چه قدر تاریک است
    خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
    قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
    صخره ای کو که بدان آویزم ؟
    مثل این است که شب نمناک است...

  16. 2 کاربر از 4MaRyAm بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #4629
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    بی خانمان
    پست ها
    2,533

    پيش فرض

    سکوت اگر نشانه ی رضا بود چگونه باور نکنم سکوت گویای تو را

    نگاه اگر نگاه آشـــنا بود چرا تمــــنا نکــنم نــــگاه گیــــــرای تو را

  18. #4630
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    بی خانمان
    پست ها
    2,533

    پيش فرض

    واسه منی که دلتنگم از زندگی دلگیرم
    بهتره سفر کردن ، وگرنه اینجا می میرم
    در گذر از هر گذری خبر نبود از خبری
    نه زنده بود زندگی ، نه مرگ را بود اثری
    نه ارزش گلایه ای نه فرصتی به چاره ای
    چه می توان دوا نمود به قلب پاره پاره ای
    از هیچ راه افتادم دل به و جاده ها دادم
    از یاد همه رفته سردرگم و آشفته
    نه در گذرگاه کسی ، نه جان بشه خار و خسی
    نه پر زدن در قفسی نه منتظر هم نفسی
    گفتم از چه می ترسی ، آخرش یه راهی هست
    آخرش مگه رنگی بدتر از سیاهی هست ، بدتر از سیاهی هست
    سهم دل ما این بود ، آلوده و بیهوده
    تا بوده همین بوده ، نه رو سفید پیش یار ، نه سرفراز در دیار
    ببین چگونه گم شدیم ، سوار عشق در غبار
    راه افتادم و هی رفتم شاید کمی دلم وا شه
    به عشقی که یه جور امروز زود بگذره فردا شه
    به امیدی که تا فردا نور امیدی پیدا شه
    با دلهره و تشویش ، شک کردم به کار خویش
    که یه راه نشناخته ، یه عمر دیگه در پیش
    گفتم از چه می ترسی ، آخرش یه راهی هست .........

  19. این کاربر از Help118 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •