تا حالا هزار دفعه از این نوع سوتی دادم و دیدم![]()
--
--
تا حالا هزار دفعه از این نوع سوتی دادم و دیدم![]()
آقا خیلی باحال بود.من عادت دارم هروقت سوار تاكسي ميشم سلام ميكنم
چند روز پيش سوار شدم وسط راه يكي ميخواست پياده بشه منم تو حال خودم بودم من پياده شدم اون پاده شه وقتي باز خواستم سوار شم گفتم سلام ديدم همه اينطوري شدن![]()
فهميدم چكاركردم اينطوري شدم
ميدونم بد بود به بزرگي خودتون ببخشيد
کلی خندیدیم.![]()
امروز تو یه جمعی صحبت از اعدام یه نفر شد. یکی از دوستان گفت حالا خوبه اعدامش کردن نکشتنش![]()
دیروز زنگ عربی دیدیم انگار خیلی سخته. همه داشتن غر میزدن. من یهو گفتم: خانوم کی این زبان عربی رو ساخته؟ داشتم میگفتم میخوام خفش کنم که یهو گفت: حضرت علی!!! کلاس رفت رو هوا بعد من گفتم: استغفرالله! دوباره کلاس رفت رو هوا.
هندسه هم داشتیم. داشت این نقض قضیه رو میدرسید که گفت: خب. یکی بگه چطوری برعکس این قضیه (که دو مثلث اگه 3 ضلع مساوی داشته باشن زاویه هاشونم برابره)رو نقض کنیم؟ من گفتم: خب یه مثلث بزرگ میکشیم یه مثلث خیلی خیلی بزرگتر هم میکشیم که زاویه های متناظرشون برابر باشه! کلاس رفت رو هوا!
توضیح: نمیشد بگم یه مثلث میکشیم با یه مثلث بزرگتر!
حالا هر وقت یه چرت و پرت میگم دوستام میگن: گنده بود یا خیلی گنده؟
امروز دین و زندگی داشتیم. آخر زنگ که درس رو نصفه داد یکی از بچه ها گفت: تا کجا بخونیم؟ خانوم گفت: تا زیر زنبور عسل!(منظورش متن در مورد زنبود عسل بود!)
دومی یا سوم؟دیروز زنگ عربی دیدیم انگار خیلی سخته. همه داشتن غر میزدن. من یهو گفتم: خانوم کی این زبان عربی رو ساخته؟ داشتم میگفتم میخوام خفش کنم که یهو گفت: حضرت علی!!! کلاس رفت رو هوا بعد من گفتم: استغفرالله! دوباره کلاس رفت رو هوا.
هندسه هم داشتیم. داشت این نقض قضیه رو میدرسید که گفت: خب. یکی بگه چطوری برعکس این قضیه (که دو مثلث اگه 3 ضلع مساوی داشته باشن زاویه هاشونم برابره)رو نقض کنیم؟ من گفتم: خب یه مثلث بزرگ میکشیم یه مثلث خیلی خیلی بزرگتر هم میکشیم که زاویه های متناظرشون برابر باشه! کلاس رفت رو هوا!
توضیح: نمیشد بگم یه مثلث میکشیم با یه مثلث بزرگتر!
حالا هر وقت یه چرت و پرت میگم دوستام میگن: گنده بود یا خیلی گنده؟
امروز دین و زندگی داشتیم. آخر زنگ که درس رو نصفه داد یکی از بچه ها گفت: تا کجا بخونیم؟ خانوم گفت: تا زیر زنبور عسل! (منظورش متن در مورد زنبود عسل بود!)
ما الآن واسه خودمون پیر مردی هستیما!!!
یه زمانی هر جا می رفتم از همه نی نی تر بودم
فک کنم تا آخر سال میشه از سوتیای تو یه طومار در آورد!!
ولی همون دین و زندگی از همه با حال تر بود!
ممنان!!!
ما هم ازین کلاسا زیاد داشتیم:
سر کلاس عربی نشسته بودیممعلممون هم یه کم
تشریف داشت.ما هم که همیشه سر کلاسش جنگولک بازی در میاوردیم یه دفعه نمیدونم چی شد که حس بچه + بهم رو کرد معلم یه سوال پرسید(از همه)منم پریدم جواب بدم که بگم «نکره»گفتم «نر که»
.آقا معلمو می دیدی شد مثل یه هویچ
.
میدونم یه کمهست.دیگه حالا شما ببخشید.اگه اون جمله ی نرکه رو دوستان متوجه نشدن بهم پ.خ بدن تا توضیح بدم ولی مطمئنم تقریبا همه میدوونن!!
![]()
سلام
چند تا سوتی قدیمی
من روی یکی از دوستام خیلی تعصب داشتم یه بار این دوستم زده بود دماغ یکی رو خونی کرده بود نمیدونم سر چی بعد اون میخواست تلافی کنه من هم هواسم بهش بود بعد اونی که دماغش خونی شده بود بیرون از کلاس بود ما هم تو کلاس نشسته بودیم که یکو در رو باز کرد حمله کرد تو که دوستمو بزنه من هم قاطی کردم و وارد عمل شدم یکم زدیم و دو تا هم خوردیم یهو معلم اومد گفت مرتیکه به تو چه دخالت میکنی؟
گفتم خوب مرتیکه دیدم شما هیچ قلطی نمیکنید خودم وارد عمل شدم . بعد از کلاس انداختم بیرون
من یه مدت یه عادت بدی پیدا کرده بودم که همینطوری بی دلیل میخندیدم مثل این دیوونه ها اصلا هم نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم یه بار سر کلاس عربی معلم خواست ازم درس بپرسه بلند شدم تا سوال رو پرسید من زدم زیر خنده چند بار تذکر داد من هم جواب رو نمیدونستم و هی میخندیدم تا اینکه انداختم بیرون قضیه رو هم به مدیر گفت مدیر هم که از دست کارهای این چند وقته من شاکی بود گفت اخراجی آقا اون هی میگفت اخراج من هم هی میخندیدم و میگفتم بیخیال بابا خلاصه با کلی التماس و اینا دیگه داشت خندم به گریه تبدیل میشد که دیگه قبول کرد و تعهد و از این حرفا از اون روز به بعد اون عادت خنده دیگه ترک شد خدا رو شکر
یه دوست داشتیم خیلی مسخره بازی سر کلاس در میاورد خیلی غیر قابل کنترل بود و معلما همه از دستش شاکی بودند یه بار سر کلاس خیلی دلقک بازی در میاورد که معلمه کلی بهش توهین کرد ببینه کم میاره یا نه که کم نیاورد گفت خوب انگار خیلی دوست داری دلقک باشی گفت بیا پا تخته اینقدر دلقک بازی در بیار تا بهت بخندند اونم از رو نرف و اومد پای تخته رو کرد به بچه ها گفت: شبها که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره... خلاصه آخرش معلمه کم آورد خودم داشت میخندید کلاس که معمولا از خنده میره رو هوا
یه بار برای اولین بار رفتیم خونه دومادمون (بعد از اینکه اومده بودند خواستگاری و به نتیجه رسیده بودیم) من برای اولین بار بود که این دومادمون رو میدیدم خلاصه رفتیم تو خونه و بعد پسره اومد پیش من نشست که حالا مثلا با هم رفیق شیم بعد من هم بی هوا گفتم راستش رو بگو چند تا دوست دختر داری؟ یارو چشماش گرد شد و خلاصه دیگه مونده بود چی بگه خندیدو پاشد رفت
ببخشید اگه بی مزه بود
من نرکه رو متوجه نشدم....
توسط پ خ توضیح بدهید بهم![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)