تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 46 از 64 اولاول ... 3642434445464748495056 ... آخرآخر
نمايش نتايج 451 به 460 از 640

نام تاپيک: دکتر علي شريعتي

  1. #451
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    واعظ روشنفکر است و نقش روشنفکر را دارد ، عالم و معلم مکتب نیست و باید در نقش روشنفکر باشد. می بینیم که وقتی واعظی متن وعظ تهران را از یک واعظ بزرگ و بانفوذ و مؤثر و محبوب در جامعه - که واقعاً واعظ خوبی است و نقش و مسئولیت خودش را هم خوب انجام می دهد - می گیرد و به صد کیلومتر آن طرف تر ، به یک ده دیگر می برد ، نه تنها او دیگر واعظ نیست بلکه بیگانه ای است که زبان جن دارد و اصلاً معلوم نیست با که حرف می زند؟ و از چه سخن می گوید ؟ و فایده ی این مطالبی که می گوید چیست ؟؟ این است که « واعظِ مطلق » وجود ندارد ، باید ببینیم واعظ کجا ؟ همین طور نیز رهبریِ فکریِ مطلق وجود ندارد ، باید ببینیم رهبر فرکیِ کجا ؟
    « روشنفکر » وجود ندارد ، کسی نمی تواند بگوید « من روشنفکرم » زیرا این جمله مبهم است و ممکن است غلط باشد باید دید این آقا در کجا و در چه زمان و مکان و جایگاه اجتماعی و در چه مرحله ای از تاریخ روشنفکر است ؟
    فرانسیس بیکن را همه می شناسیم و می دانیم که یکی از بزرگترین چهره های روشنفکری تاریخ بشر است. کسی است که می گوید : « این خرافات را رها کنید ، علم را از مسائل ذهنی و آخرت گرائی نجات دهید و وارد زندگی مادیش کنید که طبیعت را بشناسد و برای زندگی مردم ، پیشرفت مادی فراهم کند ، قدرت بیافریند » .
    بیکن در زمان خودش روشنفکر است ، چرا که علم در قرن او در جامعه او منحصر به مفاهیم ذهنی و توجیه و تحلیل کتب دینی و اثبات شعارهائی که کشیش ها در قرون وسطی اعلام می کردند بوده است در چنین شرایطی ، او توانسته است مردم را و علم را و تعقل را از این بند و گرفتاری نجات بخشد و آن ها را در خدمت زندگی مادی قرار دهد و خدمت بزرگی به بشریت کند. اما فرانسیس بیکن امروز در اروپا بایستی کاملاً در جهت ضد فرانسیس بیکن دیروز حرف بزند و مردم را و علم را جهت دهد.
    اگر روشنفکر امروز اروپا همانند فرانسیس بیکن باز بگوید که علم را فقط و فقط منحصر به تولید اقتصادی و مادی بکنید، همه ابعاد و اذهان و استعدادهای بشری را فقط در خدمت مصرف و هر چه بیشتر مصرف قرار دهید و قدرت را بیافرینید ، او دیگر روشنفکر نیست و در حد یک دانشمندِ در خدمت وضع موجود و توجیه کننده ی وضع موجود است ، گرچه بر اساس مکتب و هدف فرانسیس بیکن عمل کند و حرف بزند زیرا زمان عوض شده ، نیازها عوض شده و گرفتاری و زندان امروز به شکلی درآمده که منجی اش نیز باید عوض شود و از جای دیگری آغاز کند.

  2. #452
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    متأسفانه گذشته ی ما در دنیای سو و بالاخص جامعه های اسلامی ، مشحون از اشتباهات و انحرافات روشنفکران است که تاریخش را می توان تدوین نمود. « تاریخ عوضی گرفتن ها » را ، که اگر کسی این تحقیق را به عهده گیرد خدمتی به روشنفکران و مردم کرده است.
    تاریخ عوضی گرفتن ها ، تاریخ داستان ها و فاجعه هائی است که روشنفکران جامعه اسلامی و جامعه های سنتی شرق ، در اثر این اشتباه که خیال می کردند روشنفکر ، مثل دانشمند ، باید شعارها و ایدئولوژی های خاصی را در غرب و یا در جای دیگر فراگیرد و مانند فلان دوستش که طب را به جامعه می آورد ، او هم « روشنفکری » را به جامعه خودش بیاورد و نقش روشنفکرانه داشته باشد ، فاجعه های خنده دار را به وجودآورده اند و جامعه شرقی و جامعه اسلامی و حتی بهترین استعدادها و نبوغ های ما را در بهترین فرصت هائی که داشته اند و می توانسته اند ، با یک جهشی ، عقب ماندگی ها شان را از اروپا جبران کنند و همه را نجات دهند قربانی کرده اند.
    سالیان دراز ، احساس ها ، وجدان ها و اندیشه ها ، به وسیله روشنفکرهای « عوضی گیر » ما ، متوجه مسأله ای می شدند و شعار عوضی می دادند و خیال می کردند که راه نجاتشان و علت بدبختی و انحطاط شان همین است ، مبارزه و جنگ و کشمکش شروع شد و فرصت ها و استعدادها از بین می رفت و بعد که موفق می شدند، می دیدند که بیخودی بوده و عوضی ! نتیجه ، باز یأس ، ناامیدی ، بیزاری ، نفی مسئولیت ، گوشه گیری ، عرفان گرائی و اگزیستانسیالیسم سازی ، تا کم کم یک شعار دیگر ف یک هدف دیگر و یک علت دیگر عوضی گرفته می شد و طرح می گردد و باز نیروها جمع می شدند و استعدادها و نبوغ های فراوانی به دفاع از آن و استعدادها و نبوغ هائی به مخالفت با ان ، دعوا و کشمکش و گرفتاری و مبارزه و هیجان و بعد آخرش باز هیچ !
    پطر کبیر که در هلند تحصیل می کرد ، وقتی که به مسکو برگشت ، آدم روشنفکری بود ولی از این روشنفکرهای عوضی ، اما واقعاً می خواست برای ملت خودش کاری کند.
    روسیه به قدری عقب مانده بود که حتی از همسایگانش شکست می خورد ، خود ایران چندین بار شکستش داده بود و اروپا ، به عکس ، آن همه مترقی و نیرومند و پیشرفته و مردم ان برخوردار و راحت بودند و آزاد.
    پطر کبیر از خود پرسید علت این که اروپا این همه پیشرفته است و هلندی ها بر دنیا حکومت می کنند و اقیانوس ها را زیر پا دارند و روسیه این همه عقب افتاده و منحط است چیست ؟ مدتی تفکر کرد و یک مرتبه ، ریشه ی بدبختی های جامعه ی خودش را پیدا کرد ! چی « ریش » ! ... حکومت را به دست گرفت و فرمان صادر کرد که به جان ریش ها بیفتند ، زیرا او فهمیده بود که ریشه ی بدبختی های روسیه همین ریش های بلندیست که پیشِ همه ی مردم را پوشانیده است و علت پیشرفت هلندی ها این است که هر روز صبح ریش خود را « اصلاح » می کنند ! پس روشن است که اگر یک مصلح بیاید این ریش ها را ریه کن کند روسیه مثل هلند خواهد شد. بنابراین به جان ریش ها افتادند و به هر حال موفقیت نصیب پطر شد و چهره ی روسیه عوض شد و صورت هلندی گرفت اما سیرت فرقی نکرد و بدبختی یی شفا پیدا نکرد و روسیه یک گام جلوتر نرفت ، ریش ها رفت اما ریشه های بدبختی همچنان باقی ماند.

  3. #453
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    به خاطر دارم در دوره ی دبستان ، در شهر مذهبیِ مشهد ، معلمی داشتیم که به ما نقاشی درس می داد و تازه روشنفکر شده بود ، و کمبودهایش را به سرعت جبران می کرد. او معتقد بود که تنها راه نجات ما از طریق نقاشی است و از نقاشی باید آغاز کنیم و برای توجیه این مطلب که با نقاشی می شود ملت را نجات داد و یک جامعه ی مترقی ساخت ، می گفت که نقاش می تواند در مدارس روی علت بدبختی های جامعه انگشت بگذارد. بنابراین مدل هائی که به بچه ها می داد تا از روی آن نقاشی کنند این تز تدوین شده و عبارت بود از :
    مدل اول یک پسر و دختری که از کوچکی در کوچه با هم بازی می کردند. مدل دوم همین پسر و دختر وارد دبستان شده و در حالات مختلف که با هم رفیق و دوست هستند ؛ مدل سوم دبیرستان ؛ مدل چهارم دانشکده و بعد دیگر همین طور که در مدل ها نشان داده می شد که این دو نفر با هم رفیق شدند و هم دیگر را درک و انتخاب کردند و عشق به وجود آمد و ... بعد که می پرسیدیم این چه ربطی به کار ما در مشرق زمین دارد؟ می گفت علت بدبختی ما آسیائی ها و علت پیشرفت اروپائی ها این است که در اروپا دختر و پسرها مختلط زندگی می کنند و در کشورهای شرقی جدا از هم ، بنابراین منحط می شوند و ضعیف و ناآگاه و بعد عقده دار و مریض و این است که بزرگترین مسئولیت روشنفکر به نظر او این بود که با این مسأله مبارزه کند و زمینه را به نحوی فراهم کند تا روزی ، ما هم دبستان ها و دبیرستان ها و کلوپ های مختلط داشته باشیم و زن و مرد بدون هیچ گونه حائل و مانع و رادع و قیدی با هم آمیزش پیدا کنند و بعد آن وقت مثل اروپا می شویم. ( شکست در عشق او را بیمار و بدبخت کرده بود و جامعه ی ما را هم قیاس به نفس می کرد. )
    اکنون هم نویسندگان و روشنفکرانی هستند که در همین جامعه می خواهند به همه ی دخترها و پسرها و به همه ی مادرها و پدرها بفهمانند که عامل بدبختی جامعه ی اسلامی قید زن و مرد و گرفتاری جنسی است و اگر این آزادی به دست آید و قیود جنسی برداشته شود جامعه شرقی از همه بدبختی ها نجات پیدا می کند. می بیند که فاجعه چقدر است ؟ و چگونه همه ی افکار را متوجه این گونه مسائل می کنند ؟ پدرها و مادرها مقاومت می کنند ، دخترها و پسرها مبارزه می کنند و در جامعه یک جنگ جنسی به وجود می آید.
    نسل پدر و مادر ، این را بزرگترین عامل بدبختی می دانند و نسل پسر و دختر بزرگترین عامل نجات و ترقی و تمدن و استقلال و آزادی. و لابد هر وقت که قیدی برداشته می شود ضربه ای به پیکر استعمار می خورد ! ؟

  4. 3 کاربر از sajadhoosein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #454
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    جنگ آزادی جنسی که می بینیم ناگهان در آفریقا و آسیا و به خصوص جامعه های اسلامی علم می شود به خاطر این است که این جنگ زرگری جانشین جنگی بشود که باید بشود و برای جلوگیری از یک مبارزه ای است که برای صاحبان قدرت در جهان خطرناک است و آزادی جنسی که می دهند در ازای آزادی هائی است که نسل جوان می خواهد ، زیرا با سرگردم کردن او اصولاً دغدغه ی آزادی های دیگر را از عمق فطرت و ذات و وجدان و خاطره اش می برند. آزادیِ « ته » به جای آزادیِ « سر » !
    دیدیم که این آزادی ها به دست آمد و باز هم هیچ فرقی نکرد ، تنها فرقش این بود که از سال 1955 تا 1965 یعنی ظرف مدت ده سال ، مصرف لوازم آرایش پانصد برابر شد !
    چرا ؟ برای این که دختری که وارد مدرسه می شود کتاب می خواند و آگاه می گردد و شخصیت حقوقی پیدا می کند ، مسلماً در ذهنش آگاهی های اجتماعی و انسانی نیش می زند و وضع جهانی و مسئولیت های انسانی در ذهنش می شکفد و به زمینه ی تحتانی یعنی مسائل جنسی نممود و این شعار شعار را به دستش داد تا برای آن مبارزه کند و مقاله بنویسد و استدلال و سخنرانی کند و بعد در برابرش گروه دیگری که آن ها هم مثل این ها تمام بدبختی های جهان را از مینی ژوب و این قبیل مسائل می دانند صف بندی کنند و در مبارزه ی بین این دو گروه ، وقت جامعه ای ، ده سال ، بیست سال ، به هدر برورد.
    یک عده روشنفکر از سال های 20 و 23 اوج مبارزه و کشمکش را بر اساس این شعار قرار دادند که : ای مردم آسیا ، ای مردم مسلمان ، ای مردم ایران ، شما که احساس بدبختی و عقب ماندگی و انحطاط و رنج و گرسنگی و بیماری می کنید و دنبال راه حل می گردید ، اول باید عامل بدبختی خود را بشناسید. خوب ، چه عاملی است ؟ خط فارسی ! مگر خط فارسی چه تقصیری داشته ؟ معلوم است ، آقا مثلاً کلمه ی « اضطراب » را به بیست طریق می توان نوشت و همین باعث اتلاف وقت می گردد.
    آیا وقت ما واقعاً آن قدر تنظیم شده و هر لحظه ی آن برای کار خاصی در نظر گرفته شده که این اندازه اتلاف آن موجب فاجعه گردیده است ؟
    نمی گویم خط فارسی بی عیب است. مسلماً عیب دارد ، اما اگر آن را عامل انحطاط و عقب ماندگی جامعه بدانیم درست مثل این است که دست اندازهای خیابان های یک شهر را عامل بی سوادی مردم آن شهر بگیریم.

  6. 2 کاربر از sajadhoosein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #455
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نمی گویم که دست اندازهای خیابان ها را باید تحمل کرد بلکه می گویم که این ربطی به موضوع ندارد که روشنفکرها تمام کوششان را صرف آن کنند. به فرض که خط را هم عوض می کردیم تازه به ترکیه می رسیدیم. آیا ترکیه به خاطر تغییر خط خیلی از ما پیشرفته تر است ؟ و ما از او خیلی عقب مانده تریم ؟ و علت آن خط است ؟ و اگر مشکل خط علت انحطاط باشد باید چین و ژاپن منحط ترین کشورهای جهان باشند !
    یکی از دوستان به من می گفت که بدبختی جامعه ی ما به علت بی سوادی عمومی است و بی سوادی عمومی مربوط به یک خط است. گفتم دوست عزیز بی سوادی مربوط به خط نیست ، به خاطر عواملی است که از بی سوادی عمومی تغذیه می کنند. هم اکنون خط هائی هستند که الفبای آن بیش از هزاران حرف دارد و هرگز در صدد عوض کردنش نبوده اند و هیچ وقت هم مانع پیشرفت شان نشده است.
    همین تاریخ اسلام را که نگاه می کنیم می بینیم در قرن سوم هجری که مسلمانان براندلس ( اسپانیا ) حکومت می کردند بی سوادی در سرتاسر اسپانیا ریشه کن شده بود ، هزار سال پیش در « قرطبه » یک بی سواد نبوده است !
    کسی که بی سوادی را به گردن خط می اندازد برای این است که جامعه کسانی را که عامل بی سوادی هستند و یا از این بی سوادیِ عمومی تغذیه و تأمین قدرت می کنند فراموش کند.

  8. این کاربر از sajadhoosein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #456
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    یک مدتی هم ما گرفتار مسأله ای شده بودیم به نام « کتاب سوزان » ! - عده ای می گفتند تمام بدبختی ها نه مال مغول است ، نه فئودالیسم است نه مال استعمار خارجی و نه انحطاط داخلی بلکه فقط مربوط به یک چیز است و آن هم طرز توصیف حافظ از معشوقه اش است. زیرا که جامعه را به لاابالی گری و غزلسرائی و ادبیات و شعر می کشاند. پس هفته ای یک مرتبه جمع می شدند و با تشریفات و سخنرانی و هیجان ، کتاب هائی نظیر دیوان حافظ و مثنوی مولوی و یا مثلاً مفاتیح الجنان را می سوزاندند. من نمی خوام بگویم که شعر قدیم ما باید تبرئه شود و نمی خواهم بگویم که یکی از بزرگترین آثار ادبی و هنری جهان است. بلکه می گویم که این مسئله را طرح نموده اند تا یک شعار کاذب و یک هدف کاذب و یک ایمان کاذب در جامعه ایجاد شود و در پناه آن ، عوامل واقعی و حقیقی انحطاط و بدبختی پنهان بماند تا بهترین فرصت ها از بین برود و بهترین نیروها و بهترین گروه های متفکر یک جامعه در راه های عوضی یقه ی آدم ها و عوامل بی تقصیر را به عنوان مقصر بگیرند و آن وقت ، مقصر حقیقی و واقعی بتواند در امن زندگی کند. یکی از من پرسید نظر تو نسبت به آقای کسروی چیست ؟ گفتم من تزی دارم که آن را به عنوان محک در هر مورد به کار می برم. اینجا بحث نمی کنم مسأله ای را که ایشان - یا هر نویسنده روشنفکر و هنرمند دیگری - طرح کرده اند و انتقاداتی که از امام جعفر صادق ، از شیعه ، از سنی ، از اسلام و عرفان و تاریخ و ادبیات می کنند و درست یا نادرست ، حق است یا باطل . به فرض که همه ی مسائلی را که ایشان به عنوان مسائل علمی و به عنوان انتقاد اجتماعی یا تاریخی طرح کرده اند درست باشد ! سئوال می کنم آیا در زمان خاصی که آقای کسروی کارش را در این جامعه آغاز کرد 0 سال های 1320 تا 1328 ) و آن همه تأثیر عمیق روی جوانان و روشنفکران گذاشت و در آن شرایط خاصی که به سر می بردیم ، سخنی که در آن فرصت ، روشنفکر جامعه به خاطر سرنوشت این مردم باید می گفت و فوری ترین و اساسی ترین سخن ها باید می بود ، همان ها بود که آقای کسروی گفتند ؟

  10. #457
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    در آن زمان که نویسندگان و روشنفکران می توانستند همه چیز بگویند ، کدام حرف فوری ترین و مهم ترین و حیاتی ترین بود ؟
    آیا حیاتی ترین شعار همین کتاب سوزی بود و لج کردن مردم با معشوقه ی حافظ بود ، که یقه او را بگیرند ؟ که تو ایران را به این روز انداخته ای ؟ یا مسائل عینی و اقتصادی و سیاسی و استعماری در سطح جهانی ؟ کدام یک را باید « آن موقع » می گفت ؟ به مفاتیح و مثنوی و کتاب های دیگر همه وقت می توان حمله کرد ، و آیا از این بررسی یک اصلی استنباط نمی شود؟ که در مسائل علمی ، فلسفی ، تکنیکی و حتی هنری باید دید که این حرف از لحاظ منطقی و علمی درست است یا نه ، ما با یک طبیب ، با یک عالم ، با یک فیلسوف ، با یک مهندس کشاورزی باید بنشینیم و بحث کنیم که داروی سرطان این است یا آن ؟ عالم حادث است یا قدیم ؟ در مریخ زندگی هست یا نیست ؟ برای بهتر شدن کشت چغندر باید این کار را کرد یا آن کار ؟
    من نظریه ام را می گویم ، تو هم نظریه ات را می گوئی و نظریه کسی درست است که با تجربه و قوانین علمی صحتش اثبات شود.
    اما در مسائل اجتماعی غیر از عاملِ « حق » بودن یک حرف از نظر علمی ، عامل دیگری را هم که روشنفکر باید در نظر بگیرد و به دقت بررسی کند و آن « جغرافیای این حرف و یا آن تز است » . چگونه ؟ به این ترتیب که ببینید آیا اکنون در این زمان و مکان طرح آن تز درست است یا نه ؟
    در مسائل اجتماعی ، گاه یک حرف حق ، در غیر زمان و مکان خودش عامل باطل می شود و حرفی که حتی از لحاظ علمی پایه ی درستی ندارد ، در یک جو اجتماعیِ خاص ، می تواند نقش مثبتی داشته باشد.

  11. این کاربر از sajadhoosein بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  12. #458
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    در مبارزات اخیر آفریقا رهبران و روشنفکران جامعه ف برای رسیدن به هدف ، بر عقیده ی توده ی آفریقائی تکیه کردند و می گفتند که اگر کسی به دشمن زخمی وارد آورد و او نمیرد روح دشمن از او انتقام می گیرد و او را نابود می کند ، بنابراین سپاه خرافی آفریقایی می کوید تا آن چنان زخم کاری وارد نماید که در جا بمیرد . این یک امر باطل است ولی در مبارزات آفریقا به وسیله ی رهبران و روشنفکران ، به صورت یک عامل و حربه ی بسیار بران و مؤثر در مبارزه علیه استعمار استخدام شده بود.
    برعکس ، باز می بینیم بسیاری از مسائل علمی که حق است ، در غیر موقع و جایگاه خودش عامل انحطاط گردیده است.
    ناسیونالیسم در قرون وسطی یک رل را بازی کرده و اکنون در آفریقا یک رل ضد آن را بازی می کند.
    ناسیونالیسم در آفریقا اکنون مانند کاردی است که جامعه ی سیاه آفریقائی را که در برابر یک سرنوشت مشترک بوده و احتیاج به یک وحدت بزرگ آفریقائی دارند ، در برابر استعمار قطعه قطعه ، بلکه تکّه تکّه و لقمه لقمه می کند و آن ها را به جان هم می اندازد ، در صورتی که همین تز « ملیت » در اواخر قرون وسطی ، جامعه ی غربی را از یوغ پاپ که به « مسیحیت » تکیه می کرد ، نجات داد.
    در الجزایر برای این که جامعه را از وسط شقّه کنند افکار ( موریس دوباره) و افکار مترقی اشخاصی مانند « روسو » و « ولتر » را که بر روی تکیه های عمیق علمی بر اساس ملیت و ناسیونالیسم بنا شده و از لحاظ علمی هم درست بود منتشر کردند ( در سال های 1950 تا 1960 ) تا بزرگ ترین فاجعه را در شمال آفریقا به بار آورد ، زیرا این افکار بر جدا بودن و غیرقابل تفاهم و خویشاوندی بودن دو نژاد عرب و بربر مبتنی بود و عرب و بربر را که به عنوان الجزایری ، آفریقائی ، انسان ضد استعمار ، هر دو قربانی یک استعمار خارجی ( فرانسوی ) و به عنوان مسلمان وجوه اشتراک و وحدت داشتند ، ناسیونالیسم بربر و ناسیونالیسمِ عرب آن ها را از هم جدا کرده و به صورت دو گروه متخاصم در آورد تا در برابر دشمن مشترک شان ، به عوض مبارزه ی با او ، خود به جان هم افتند.

  13. #459
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    بنابراین ، هر وقت به یک تز اجتماعی می رسیم باید قبل از این که از نظر حق یا باطل بودن آن بحث کنیم ، بررسی و تعیین نمائیم که در جغرافیائی که این تز مطرح شده چه تأثیر و انعکاسی می تواند داشته باشد و چه آثاری بر آن مترتب است.
    بحث دیگری دارم به نام « پیوندهای عوضی » یا « وجوه مشترک عوضی » بحثی که به نام جغرافیای یک تز گفتم در این جا کاملاً صادق است ، همان طور که بین دو گروه هم پیوند می توان تخاصم و جدائی ایجاد کرد میان دو گروه متخاصم و جدا و بیگانه با هم نیز می توان پیونها و وجه اشتراک های عوضی به وجود آورد و این نقشی است که هم درآفریقا و هم در آمریکای لاتین و بیش از همه در شرق و بیشتر از شرق ، در کشورهای اسلامی وجود داشته است. یکی - به دروغ و حیله - و یکی - به دروغ - به نام ارتباط نوعی . یعنی سه فکر و سه مکتب درستی که می شود به آن معتقد بود در غیر جغرافیا و زمان خودش ، به شکل ابزاری توجه کننده ، استخدام شده تا میان طبقات و ملت ها و یا گروه های اجتماعی که باید در برابر هم باشند یک ارتباط دروغین و خویشاوندی بی پایه و همزیستی کاذب ایجاد کنند.
    یکی مذهب که همواره به وسیله عوامل ضد مردم بر علیه مردم استخدام می شده و یکی هم قومیت و خون و دیگری نوعیت یا اومانیسم ( اصالت و وحدت بشری و مانیسم شعاری است که امروز علیه ملیت ( ناسیونالیسم ) داده می شود زیرا ناسیونالیسم اکنون به صورت یک جبهه مترقی ضد استعماری در آفریقا و آمریکای لاتین و آسیا در آمده و حتی در آفریقا از مارکسیسم مترقی تر است و در جبهه ی مقدم با استعمار غربی در همه ی دنیای سوم رهبری نهضت استقلال طلبی را از مارکسیسم گرفته است.

  14. #460
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    اومانیسم تزی است که به وسیله ی قدرتمندان حاکم بر جهان و بر سرنوشت ملت ها استخدام شده تا یک ارتباط دروغین میان انسان استعمارگر و انسان استعمارزده ایجاد کند و حالت تخاصم و مبارزه و کینه بین این دو را از بین برد. و تبدیل به یک صلح کلی صوفیانه ی انسان پرستانه کند. البته روشن است که مسأله ی فلسفی و علمی اومانیسم را نمی گویم ، مسلماً همنوعی یکی از حقایق مقدس است ، اما این حقیقت مقدس اکنون در دست چه کسی و در چه زمانی و برای چه کار طرح می شود ؟ شرقی و غربی ، استعمارگر و استعمار شده ، « همه اعضاء یکدیگرند » ! ملیت ، به معنای قومیت خاص ، در حالت جغرافیای نامناسب در جامعه ، گاه به وسیله ی عواملی که معتقد به این فکر نبودند ، یک پوشش کاذب ایجاد می کرده و ارتباط بی پایه ای بر اساس « هم خونی » بین طبقه ای و گروهی که می مکند و آن ها که مکیده می شوند. همخونی ! از لحاظ علمی درست هم هست زیرا وقتی که یک زالو به بدن کسی می اندازند و خون او را می مکد با او همخون می شود.
    مذهب هم به عنوان ایجاد یک پیوند اعتقادی و اشتراک در تقدسات ، بین دو گروهی که یکی استثمارکننده و غارتگر است و دیگری استثمار شده و غارت زده ، به وسیله ی مراسم و شعائر و تلقینات کاذبانه ی دینی ، یک اشتراک دروغین و سطحی به وجود می آورد و بعد می بینیم فلان حاج آقا که که تمام عمرمان را برایش زحمت می کشیم و هنوز نان نداریم بخوریم و او درست مثل یک زالوی ورم کرده از خون من و بچه ی من تغذیه می کند ، حالا همین که در مجلس مصیبت ، روضه خوان آوازش بلند می شود ، هنوز به اسم حضرت زینب نرسیده غش می کند ! « چقدر آدم خوش قلبی است ! » با ایمان و مقدس است. ما هرگز چنین حالت و موفقیتی را که حاج آقا به دست آورده نداریم ... » .
    این از زیر پیوند زدن به صورت کاذب میان « دو برادر دینی » و دو انسانی است که جز خصوصیت بینشان رابطه ای نباید باشد.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •