متأسفانه گذشته ی ما در دنیای سو و بالاخص جامعه های اسلامی ، مشحون از اشتباهات و انحرافات روشنفکران است که تاریخش را می توان تدوین نمود. « تاریخ عوضی گرفتن ها » را ، که اگر کسی این تحقیق را به عهده گیرد خدمتی به روشنفکران و مردم کرده است.
تاریخ عوضی گرفتن ها ، تاریخ داستان ها و فاجعه هائی است که روشنفکران جامعه اسلامی و جامعه های سنتی شرق ، در اثر این اشتباه که خیال می کردند روشنفکر ، مثل دانشمند ، باید شعارها و ایدئولوژی های خاصی را در غرب و یا در جای دیگر فراگیرد و مانند فلان دوستش که طب را به جامعه می آورد ، او هم « روشنفکری » را به جامعه خودش بیاورد و نقش روشنفکرانه داشته باشد ، فاجعه های خنده دار را به وجودآورده اند و جامعه شرقی و جامعه اسلامی و حتی بهترین استعدادها و نبوغ های ما را در بهترین فرصت هائی که داشته اند و می توانسته اند ، با یک جهشی ، عقب ماندگی ها شان را از اروپا جبران کنند و همه را نجات دهند قربانی کرده اند.
سالیان دراز ، احساس ها ، وجدان ها و اندیشه ها ، به وسیله روشنفکرهای « عوضی گیر » ما ، متوجه مسأله ای می شدند و شعار عوضی می دادند و خیال می کردند که راه نجاتشان و علت بدبختی و انحطاط شان همین است ، مبارزه و جنگ و کشمکش شروع شد و فرصت ها و استعدادها از بین می رفت و بعد که موفق می شدند، می دیدند که بیخودی بوده و عوضی ! نتیجه ، باز یأس ، ناامیدی ، بیزاری ، نفی مسئولیت ، گوشه گیری ، عرفان گرائی و اگزیستانسیالیسم سازی ، تا کم کم یک شعار دیگر ف یک هدف دیگر و یک علت دیگر عوضی گرفته می شد و طرح می گردد و باز نیروها جمع می شدند و استعدادها و نبوغ های فراوانی به دفاع از آن و استعدادها و نبوغ هائی به مخالفت با ان ، دعوا و کشمکش و گرفتاری و مبارزه و هیجان و بعد آخرش باز هیچ !
پطر کبیر که در هلند تحصیل می کرد ، وقتی که به مسکو برگشت ، آدم روشنفکری بود ولی از این روشنفکرهای عوضی ، اما واقعاً می خواست برای ملت خودش کاری کند.
روسیه به قدری عقب مانده بود که حتی از همسایگانش شکست می خورد ، خود ایران چندین بار شکستش داده بود و اروپا ، به عکس ، آن همه مترقی و نیرومند و پیشرفته و مردم ان برخوردار و راحت بودند و آزاد.
پطر کبیر از خود پرسید علت این که اروپا این همه پیشرفته است و هلندی ها بر دنیا حکومت می کنند و اقیانوس ها را زیر پا دارند و روسیه این همه عقب افتاده و منحط است چیست ؟ مدتی تفکر کرد و یک مرتبه ، ریشه ی بدبختی های جامعه ی خودش را پیدا کرد ! چی « ریش » ! ... حکومت را به دست گرفت و فرمان صادر کرد که به جان ریش ها بیفتند ، زیرا او فهمیده بود که ریشه ی بدبختی های روسیه همین ریش های بلندیست که پیشِ همه ی مردم را پوشانیده است و علت پیشرفت هلندی ها این است که هر روز صبح ریش خود را « اصلاح » می کنند ! پس روشن است که اگر یک مصلح بیاید این ریش ها را ریه کن کند روسیه مثل هلند خواهد شد. بنابراین به جان ریش ها افتادند و به هر حال موفقیت نصیب پطر شد و چهره ی روسیه عوض شد و صورت هلندی گرفت اما سیرت فرقی نکرد و بدبختی یی شفا پیدا نکرد و روسیه یک گام جلوتر نرفت ، ریش ها رفت اما ریشه های بدبختی همچنان باقی ماند.