فرندز s06e24:
ریچارد:در شیرینیِ دوستی بگذارید همیشه خنده و به اشتراک گذاشتن لذتها حکمفرمایی کند،بخاطر جزئیات کوچکی که قلبمون بهشون عشق میورزه و آنچه که امروز به پایان رسیده...
محتوای مخفی: : |
فرندز s06e24:
ریچارد:در شیرینیِ دوستی بگذارید همیشه خنده و به اشتراک گذاشتن لذتها حکمفرمایی کند،بخاطر جزئیات کوچکی که قلبمون بهشون عشق میورزه و آنچه که امروز به پایان رسیده...
محتوای مخفی: : |
ریچارد لتالین (اعتراف کرده به 39 قتل): من اینجام چون عاشق زن هام ! چاق ، لاقر ، بلند ،کوتاه این حقیقتِ!
من به دکتر ها ، پول دار ها ، فقیر ها تجاوز کردم! بعد همه شون ـو کشتم -
کشیک: تجاوز کردن به اون ها به این معنی نیست که عاشقشونـی!
ریچارد : چرا !! من عاشقشونم (با احساس)
کشیک : اگه تو خیلی عاشقِ زنهایی چرا میکشی شون؟!
ریچارد : چون اگه عاشق یکی باشی، اونا صاحبت میشن! تصرفت میکنن!
و من تصرف نخواهم شد.
محتوای مخفی: .....
the vampire diaries:
Damon: See, I don’t mind being the bad guy, because somebody has to fill that role and get things done, you do bad things for no reason. You gonna be bad, be bad for purpose, otherwise you just no worth for forgiving
یه مقدار تکراریه
راس:بنظرت من يه احمق به تمام معنا هستم که واقعا فکر مي کنم اون پيداش ميشه ؟
ریچل: نه...تو يه احمق نيستي رآس .تو فقط خيلي عاشق شدي
راس:بازم همون ميشه
سریال فرندز قسمت اول فصل پنجم
دکستر: بعضي از درها بايد بسته بمونه.اگه بازش كني ديگه عبور ازش ساده ميشه.
Dexter
Last edited by hassanshaikhi; 21-03-2013 at 10:13.
آقای مجری: به اون مبل چکار داری جیگر؟
جیگر: میگیریش بندازم؟
- اونو چرا داری میندازی؟
- بگیرش بگــیـرش...
پسرعمهزا : در این لَحظَه دیدَه شد که بعضی از بچههای بیادب وسایل خونَه رَ پرت میکنن ایـوَر ایـوَر اونوَر اونوَر، بسیار کاره بدَه! برای اینکه مجری خونه میرَه زیر مبل...
مجری: یکی بیاد کمک کنه...
فامیل دور: میبینید عاقبتش چی شد عاقبت مبل تکانی اینه که ممکنه صدمه ببینه بچههای عزیز. دیده شده... چی شده؟
مجری: کمک...
کلاقرمزی: بچههای عزیز از انداختن مبل و یخچال و تلفزیون به همدیگه خودداری.
مجری: اه این چیه چرا پرت کرد این آه آه آه...
جیگر: نگرفتی؟ نگـرفتـی؟ نـگــرفــتــی؟!
مجری: بچه چرا پرت میکنی اینو؟ چیز به این سنگینی رو... مگه من با تو شوخی دارم این چه شوخی خــــ... ئه چیزی بود با من کردی؟
کلاقرمزی: شوخی جیگری
ببعی: آی مجری، خره خـره خره
فامیل دور: شوخی جیگرکی
فینچ که خودش رئیس شرکت بود به عنوان یه کارمند در کنار بقیه کار میکرد و هیچ کس نمیدونست که او رئیسه.
ریس : روش جالبی برای مخفی شدن داری
فینچ : بهترین جایی که میشه به خوبی مخفی شد جاییه که همه میبینن!!!
Person of interest
آقای مجری: وقتی از خونه رفتیم بیرون مثلا رفتیم سینما...
کلاقرمزی: آی مجری همین جوری کلمونو بندازیم پایین بریم توو، بی بیلیط؟
ببعی: بی بیلیط... بــیبـــی لیط !
مجری: حالا فرض میگیریم مثلا شماها الان میخواین برین سینما منم مثلا الان بیلیط فروشم اینجام میخوام ببینم چجوری میاین
فامیلدور: آقا ببخشید امروز نیم بهاره؟
مجری: نیم بها! بله نصف قیمته بعضی روزا...
کلاقرمزی: هل ندین من خودم میرم براتون بیلیط میخرم
مجری: خوبه تو صف اینقدر شلوغ میکنین همدیگه رو هل میدین؟
فامیل: آقای مجری همه عشق سینما به این هل دادناست.
کلاقرمزی: آقا بیا دم این سولاخه... آقا 5 تا بیلیط بدین.
مجری: برای چه فیلمی؟
کلاقرمزی: برای فیلم «کُلابـلانکـــا»
پسرعمهزا: کلابلانکا چه فیلمیه... آقا5 تا بلیط «جیگرخوانده» بده
فامیل: آقای مجری 6 تا بیلیط چیز بده؛ «دوور شهر بی دفاع»
گاوی: نه نه اینه بِده یه بلیط «بر گاو رفته»
ببعی: AayMgrie! I want one ticket for "Darbareye Bibi"
مجری: باید باهم تصمیم بگیرید یه فیلمو برید...
کلاقرمزی: آقای بیلیط! «دزدان سولاخ شده» داری؟
مجری: نداریم همچین فیلمی رو نداریم!
پسرعمهزا: آقا «ارباب کتلتها» رِ داری؟
مجری: الان مثلا من به شما بیلیط میدم حالا یه فیلمی رفتین الان دارین میان تو سالن بلیطو باید به کی بدین؟
فامیل: اونی که کنار دره!
مجری: حالا برین تو تاریکه فقط چراغ قوه میندازم...
پسرعمهزا: درست بگیر آقای چراغ قوه... من اوایلش فکر میکردم شما موتوری هستی رد میشی... آخرش نفهمیدم ئی دستهی صندلی مال منَه یا مال بغل دستی؟
...
مجری: حالا مثلا شما اومدین بیرون اومدین خونه من از شما میپرسم بچهها رفتین این فیلمه رو دیدین نظرتون چی بود؟ پیامش چی بود؟ باید بتونید بگین
فامیل: این فیلم واقعا چیز بود آقای مجری، واقعا به این نتیجه رسیدیم که باید از دوور دفاع کرد!
ببعی: آیگری! من کوچیکتر از اونیم که بــــــــــــــع!
گاوی: من بگم؟ من فکر کردم که اگر دهوا میکنیم با یکی، بعد از اونجا نریم که آخرش گریه بکنیم
کلاقرمزی: آخه ببین اینو که همش الکی بود که آخه چی آخه پند چی؟ پندش این بود که پسرعمه زا جان میگه؛ بریم راستکی سینما!
پسرعمهزا: بله چه پند! پندش اینه که بچه ها مواظب باشید که پدر مادرا سر شما رِ گول نمالن. فیلم الکی؟ آخه اینم شد فیلم؟ خب ما ر ببر سینما دیگه!
ببعی: آیگری! فیلمش بد بود من پولمو میخوام : (
پنه لوپه ویدمور ( سونیا والگر )
به دزموند هیوم:
همه ما در لحظات تنهایی، دلتنگی، خستگی و ناامیدی نیاز داریم که کسی عاشقمان باشد، و تو منو داری.
سریال Lost
فرا از زندان/ فصل 4 / تی بک :
"پدرم همیشه بهم میگفت: به زندگی با دید مثبت نگاه کن تا امواج مثبت بیان به طرفت ؛
حالا من می گم : کسانی که مردند و قراره بمیرند ؛ همیشــــــه زنده اند."
Last edited by Йeda; 01-04-2013 at 23:52.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)