تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 46 از 58 اولاول ... 3642434445464748495056 ... آخرآخر
نمايش نتايج 451 به 460 از 575

نام تاپيک: داستانهای مینیمالیستی

  1. #451
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    پيش فرض

    احتیاج به پول داشت. یواشکی کیف مادر را باز کرد، خالی بود.
    آهی کشید و تنها 100 تومانی نو عیدی‌اش را در آن گذاشت و کیف را بست.

    آيدا حبيب زاده

  2. 4 کاربر از nil2008 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #452
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    پيش فرض آسانسور

    - وقتی تو این آسانسور گیر افتادیم، ظهر بود، الان باید غروب باشه. فکر می‌کنی کسی سراغمون بیاد؟
    - بعیده، می‌دونم ساعت اداری تمام شده.
    - می‌دونی اگر زیاد نفس بکشیم ممکنه هوا کم بیاریم و خفه بشیم؟
    - خب نفس نکش.
    - چرا تو نفس نکشی؟
    دعوا بالا گرفت. ..صبح روز بعد پیدایشان کردند... هر دو مرده بودند... اما نه از خفگی.

    آرش دهشور

  4. 4 کاربر از nil2008 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #453
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی unknown47's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    1,056

    پيش فرض

    بیمارستان روانی


    به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی از روان پزشک پرسیدم:شما چطور می فهمید که یک بیمار روانی به بستری شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
    روان پزشک گفت:ما وان حمام را پر آب میکنیم و یک قاشق چایخوری,یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالی کند.
    من گفتم:آهان!فهمیدم.آدم عادی باید سطل را بردارد چون بزرگتر است.
    روان پزشک گفت:نه! آدم عادی درپوش زیر آب وان را برمی دارد. شما میخواهید تخت تان کنار پنجره باشد؟


  6. 6 کاربر از unknown47 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #454
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    پيش فرض نفس

    همه با سوت داور پریدند توی آب. کرونومتر بزرگ استخر سر پوشیده به سرعت می‌چرخید.

    شناگر‌ها که زیر آب نفس کم می‌آوردند بالا می‌آمدند و از دور مسابقه خارج می‌شدند.

    تام هنوز توی آب بود. زمان او بیشتر از بقیه طول کشید. کتاب رکوردها باید اصلاح می‌شد. بلندگو اعلام کرد تام گومبرون برنده نهایی‌است. جسد بی‌جان تام روی آب آمد.


    دیوید لین

  8. 3 کاربر از nil2008 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #455
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    12 عشق

    من ده سال دارم ...دختر همسايه ما هم ده سالش است...فكر مي كنم ده سال ِ بعد وقتي بيست ساله شدم،عاشق او خواهم شد...
    من بيست سال دارم...دختر همسايه ما هم بيست سالش است ...فكر مي كنم ده سال ِ قبل وقتي كه ده ساله بودم ،عاشق او بوده ام...

    سعيد مير سعيدي

  10. 4 کاربر از nil2008 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #456
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    پيش فرض وفا

    ساعت چهار بعداز ظهر :
    -الو،سلام عزيزم
    -سلام ،چي شده ؟
    -هيچي مي خواستم بگم يه جلسه اضطراري پيش اومده،امشب شام نميتونم بيام خونه،شامتو بخور ... در ضمن ميدوني كه خيلي دوستت دارم.
    -...بازم جلسه...خوب باشه .منم دوستت دارم.مواظب خودت باش .
    ساعت هشت شب در رستوراني شيك در شمال شهر...
    -گارسون،خانوم انتخاب كردن ميتوني منو رو ببري...
    " ناهي "

  12. 2 کاربر از nil2008 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #457
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    4 پمپ بنزين

    وقتی برای اولین بار با موتورسیکلتی که تازه خریده بود به پمپ بنزین رفت دید همه ماشین‌ها به سمت دوپمپ کناری جایگاه می‌روند و یکی از پمپ‌های جلویش خالی است.
    سریع رفت جلوی پمپ و در حالی که در دلش به زرنگی خود و نادانی راننده‌های دیگر که پمپ خالی را نمی‌دیدند می‌خندید، باک موتورش را پر کرد.هر چه سعی کرد نتوانست موتورش را روشن کند. با اشاره یکی از راننده‌ها به تابلوی بالای سرش نگاه کرد. نوشته بود: پمپ گازوئیل...

    محمد غفاری صائین

  14. 2 کاربر از nil2008 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #458
    کاربر فعال انجمن ادبیات Lady parisa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    2,598

    پيش فرض لطف خداوند

    روزي مردي خواب ديد که مرده و پس از گذشتن از پلي به دروازه بهشت رسيده است. دربان بهشت به مرد گفت: براي ورود به بهشت بايد صد امتياز داشته باشيد، کارهاي خوبي را که در دنيا انجام داده ايد، بگوييد تا من به شما امتياز بدهم.
    مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهرباني رفتار کردم و هرگز به او خيانت نکردم.
    فرشته گفت: اين سه امتياز.
    مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتي ديگران را هم به راه راست هدايت مي کردم.
    فرشته گفت: اين هم يک امتياز.
    مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه اي ساختم و کودکان بي خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
    فرشته گفت: اين هم دو امتياز.
    مرد در حالي که گريه مي کرد، گفت: با اين وضع من هرگز نمي توانم داخل بهشت شوم مگر اينکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.
    فرشته لبخندي زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهي است و اکنون اين لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برايتان صادر شد!

  16. 4 کاربر از Lady parisa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #459
    کاربر فعال انجمن موسیقی و تلویزیون Dark Shine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    ایــ مشهــد ـران
    پست ها
    2,644

    پيش فرض

    گنجشك به خدا گفت :

    لانه ي كوچكي داشتم ، آرامگاه خستگي ام ، سرپناه بي كسي ام ، طوفان تو آن

    را از من گرفت !

    كجاي دنياي تورا گرفته بود ؟



    خدا گفت : ماري در راه لانه ات بود ، تو خواب بودي ، باد را گفتم لانه ات را

    واژگون كند آنگاه تو از كمين مار پر گشودي !

    چه بسيار بلا ها، كه از تو به واسطه ي محبتم دور كردم و تو ندانسته به

    دشمني ام برخاستي !

  18. 4 کاربر از Dark Shine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #460
    پروفشنال nil2008's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    PARADISE
    پست ها
    766

    5 چرخ دستي

    چرخ دستی را با سر و صدای زیاد که ناشی از تحمل بار زیاد بود به گوشه‌ای هل داد تا لختی استراحت کند.
    فکر کرد که چند سال است با این چرخ به تنهایی چرخ یک زندگی را می‌چرخاند، چرخی که تمام سرمایه‌اش محسوب می‌شد.
    غرق در همین افکار بود که خوابش برد. وقتی بیدار شد نه اثری از چرخ دستی بود نه چرخ زندگی می‌چرخید.

    آرش دهشور

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •