معمولا هر سال در ماه مبارك رمضان يك سريال از ديگر سريالهاي نمايشي متمايز ميشود و بيشتر مورد استقبال مخاطب قرار ميگيرد.
معمولا اگر در آن سال تعداد آثار نمايشي زياد و كيفيت آنها قابلقبول باشد اين رقابت سختتر و رفتن روي سكوي اول براي عوامل، افتخارآميزتر است. اما در سالهايي چون امسال كه عملكرد تلويزيون در بخش نمايشي بسيار بيرمق بوده، اگر بگوييم سريال پنجمين خورشيد افخمي از ديگر سريالها از موقعيت بهتري برخوردار است، نكته افتخار آميزي به نفع سريال نگفتيم؛ هر چند كه اين امر از ارزشهاي بالقوه آخرين سريال افخمي چيزي كم نميكند.
عليرضا افخمي كه تا سالها او را به نام ناظر كيفي ميشناختيم، پيش از اين با تب سرد در مقام كارگردان به مخاطبان تلويزيون اين نكته را منتقل كرد كه كارگرداني هوشمند است و براي وقت مخاطب و نوع تدوين اثر احترام قائل است البته نسبت به ديگر كارگردانان امروز سيما.
او نشان داده است كه كليد درك مخاطب از تعليق را در دست دارد و ميتواند آنرا در قفل فيلمنامه بچرخاند.
افخمي با كولهباري از تجربه و درك از مخاطب سيما و شرايط امروز او، به سراغ ساخت سريال پنجمين خورشيد رفته است؛ سريالي كه بيش از ديگر سريالهاي ماه مبارك رمضان و حتي سريالهاي قبل از آن نظر مخاطب تلويزيون را بهخود جلب كرده است.
اما چرا پنجمين خورشيد سريال نسبتا خوبي است و به اين مهم يعني جلب رضايت مخاطب نائل شده است؟
پيش از هر چيز پنجمين خورشيد موفقيتش را مديون عنصري به نام فانتزي يا تخيل است؛ عنصري كه سالهاست در سريالهاي سيما فراموش شده و يا اگر هم استفاده شده است، در آثار موسوم به ماورائي بيشتر به سمت درك غلط از معنويت و ماورا سير كرده تا به سمت تكوين يك ژانر اثرگذار و سرگرمكننده تلويزيوني.
افخمي سعي كرده است از فانتزي تا حدي كه امكانات تكنيكي تلويزيون ما اجازه ميدهد بهعنوان ابزاري براي انتقال مفاهيمي مناسب ايام ماه مبارك رمضان استفاده كند. در بهكارگيري اين ابزار درست مثل فيلمي چون جومانجي (با بنمايهاي تقريبا همانند) سعي شده است كه عنصر تخيل ساز درست در خدمت اهداف فيلمنامه قرار گيرد كه البته به موفقيت همگن هاليوودياش نيست. در جومانجي عنصر تخيل ساز يك جعبه بازي است كه بازيگران را وارد تونل زمان ميكند و خود بهعنوان عنصر، نقش تعيينكنندهاي در تمام ساختار فيلمنامه بازي ميكند.
اما در پنجمين خورشيد افخمي اهميت چنداني به اين عنصر نداده و اصل جابهجايي زمان را پيش روي خود نهاده است ضمن اينكه قسمتهاي ابتدايي سريال كه مربوط بهپيدا شدن گردنبند پنج خورشيد است، چندان خوب و با وسواس طراحي نشده است، گويا فيلمنامه براي رسيدن به دوره معاصر عجله داشته است. بهعنوان مثال كيفيت پيدا شدن عتيقهها هنگام بمباران ميتوانست بهتر طراحي شود چون بمبي كه تخريب نكند و قاچاقچياي كه زيرزمين خانهاش به جاي انبار، موزه داشته باشد و مشخصات جنس را مثل موزه ايران باستان بيل بزند چندان قابلقبول نيست ضمن اينكه رگه ارتباطي داستان با دوران گذشته بسيار سست است و در هر قسمت محسن مجبور است يك سكانس دنبال دزد گردنبند بدود و او را پيدا نكند.
اما گذشته از اينها سريال افخمي دچار مشكلي است كه مربوط بهخودش نيست. اين مشكل به ساختار ژانربندي در سينما و تلويزيون ما برميگردد و آن تقابل واقعيت و فانتزي است. در سينماي غرب بهدليل بهرهمندي از ادبيات قوي تخيلي و پيشينه قوي ژانر تخيلي از ابتداي حيات سينما و از همه آنها مهمتر عدمتقابل تخيلهاي اينچنيني با ساختار مذهب، مخاطبان با آثار تخيلي دچار مشكل نميشوند و ما نيز بهعنوان مخاطبان ايراني اين آثار، از آنها لذت ميبريم و متعارف نبودن آنرا ميپذيريم، درست مثل فيلم جومانجي يا صدها فيلم تخيلي ديگر كه از تلويزيون پخش ميشود و هيچ مشكلي هم پيش نميآيد.
در كشور ما بهدليل فقر عنصر تخيل و فانتزي حتي در ادبيات ما و يا به روز نشدن و تصويرينشدن برخي از آثار موجود، مخاطبان خيلي زود با اثر دچار تقابل ميشوند و به جاي لذتبردن از داستان و غوطهور شدن در فضاي تخيلي آن خود را درگير سؤالهاي بيپاسخ ميكنند. فيلمنامهنويس و كارگردان هم مجبورند حتما به اين سؤالهاي از پيش تعيين شده پاسخ دهند. بهعنوان مثال در سريال پنجمين خورشيد، تلاش محسن براي برگشتن و تغيير شرايط معاصر با مفاهيم قضاوقدر و نگرشهاي واقعگرايانه مخاطب ايراني درگير ميشود.
اين امر در مورد سريالهاي كمدي صدق نميكند چون مخاطب كار كمدي اصلا ارزشي براي مفاهيم و تناقضات قائل نيست و به نفع خنديدن تناقضات را ميپذيرد. بهعنوان مثال در سريال مسافر زمان كه آنهم براساس الگوي تونل زماني بود مخاطب با اثر دچار مشكل نميشد و سريال چه قوي و چه ضعيف با مخاطب خود مشكلي پيدا نميكند. اما وقتي كه مخاطب با يك سريال جدي آنهم مناسبتي كه قرار است ترويجدهنده مفاهيم مذهبي و يا حداقل اخلاقي باشد ممكن است دچار همان سؤالهاي بيپاسخ شود.
اما اگر از اين سؤالها بگذريم سريال افخمي از ساختار خوبي برخوردار است و چنان كه از او انتظار ميرود تعليق خوبي در داستان وجود دارد.
در پنجمين خورشيد داستان مثل ديگر سريالهاي مناسبتي كمفروشي نميكند و چگالي مفاهيم و حوادث در هر قسمت به نحو پذيرفتني تقسيم شده است. اگر نگاهي به سريال عبور از پاييز ديگر سريال ماه رمضان بيندازيم كاملا متوجه تفاوت اين دو ميشويم، در حالي كه در عبور از پاييز اتفاق افتادن يك حادثه در فيلمنامه 2 قسمت طول ميكشد و بازيگران براي اتلاف وقت يا چاي ميخورند يا تلفن ميزنند و يا حرفهاي صدباره چند بار ديگر ميزنند و كاملا اين كم فروشي با اعصاب بيننده بازي ميكند.
در پنجمين خورشيد اين اتفاق نميافتد و طبيعتا چنين سريالي در مقايسه با اثر ديگر، با ساختار ضعيفتر موفق جلوه ميكند.
در حقيقت سريال افخمي را بايد گام نويني در عرصه سريالسازي سيما دانست البته اطلاق گام نوين به معني تائيد همهجانبه سريال نيست چرا كه پنجمين خورشيد با وجود امتيازاتاش چنانكه ذكر شد داراي اشكالاتي نيز هست اما جسارت افخمي در ارائه داستاني تخيلي آنهم در فضايي جدي باعث شده است كه به عنصر تخيل و تخيلسازي در سالهاي آينده در سيما بيشتر بها داده شود و سريالسازي سيما از دايره بستهاش بيرونآيد.
البته سريال مسافران هم با وجود اينكه كمدي است اما تاييدكننده اين نظر در لزوم ارائه ژانرهاي جديد است. بهنظر ميرسد تخيل و فانتزي حتي اگر نتواند در آثار جدي عدهاي را اقناع كند اما بسيار بهتر از سريالهايي است كه با انتقال مفاهيم جنايي و خشونتبار با روان مخاطب درگير ميشوند.