آره من هم مثل استاد متالیکا خالی بندیم خوبه
ولی خدایی حقیقت داشت
مهم اینه که دور هم باشیم حالا میخواد راست باشه یا دروغ چه فقی میکنه نه؟
ادامه خالی بندی:
ما تو بازداشتگاه طبقه بالا بودیم که کوچیک بود و موقتی بعد اومدند ما رو آوردند بیرون که ببرندمون طبقه پایین تو راه هی من به ماموره گفتم یه لحضه وایسا گفت چیه؟ گفتم خداییش دارید ما رو میبرید اتاق شکنجه بزننیدمون ؟ گفت نه بابا گفتم راستش و بگو گفت نه چقد میترسی گفتم نمیترسم فقط بگو آروم بزنند من گناه دارم دیگه عصبی شد هلم داد گفت برو بینم
بعد چشمتون روز بد نبینه مثل زندان ابو قریب (اگه درست نوشته باشم) کیسه کشیدند سرمون خدایی من خودمم باورم نشد نفسم بند اومده بود گفتم حالا با یه باتوم میاد تو سرم همینطوری منتظر باتوم بودم ولی خبری نشد
ما رو هم رو به دیوار وایسونده بودند بعد من یه لحضه کیسه رو با دست نیمه آوردم بالا گفتم ببخشید من یه سوال دارم گفت اول اون کیسه رو بکش رو سرت کسیدم گفت خوب چیه؟ گفتم چرا کیسه کشیدید رو سرمون یکم مکث کرد واسه اینکه فرار نکنید
گفتم مرسی
بعد 5 دقیقه باز کیسه رو اوردم بالا گفتم ببخشید من دارم خفه میشه مشکل تنفسی دارم (خالی بندی) گفت خوب کیسه رو تا بالای دهنت نگه دار....
بقیش قابل تعریف نیست