دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد
حافظ
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد
حافظ
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
حا فظ
در راه خدا حجاب شد یک سوزن
رو جمله ی کار خویش را یک سو زن
درمانده ی نفس خویش گشتی و تو را
یک سو غم مال و دختر و یک سو زن
ابوسعید ابوالخیر
Last edited by zahra.1363; 31-05-2010 at 15:51.
ناکامیم ای دوست ز خودکامی تست
وین سوختگیهای من از خامی تست
مگذار که در عشق تو رسوا گردم
رسوایی من از بد نامی تست
ابوسعید ابوالخیر
تو بدری و خورشید تورا بنده شدست
تا بنده ی تو شدست تابنده شدست
زانروی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدست
تجلی گه خود کرد خدا دیده ما را..............در این دیده درآیید و ببینید خدا را
صفای اصفهانی
اگر مایه زندگی بندگیست
دوصدباره مردن به از زندگیست
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
فردوسی
می دانیم که ... می دانیم ....
می دانیم که ویرانه است خانه ....
دانه دانه بی دانه است خانه ...
ذره ذره بی ذره است خانه ....
Z7 ....شعر نو .....
همه دینشان مردی و داد بود
وزان کشور آزاد و آباد بود
چو مهر ووفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب وخاک
پدر در پدر آریایی نزاد
زپشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم وبر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
فردوسی
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)