اگر می دونستی چقدر تنهام، برام اشک می زیختی،
اگر می دونستی چقدر برات اشک می ریزم این همه تنهام نمی ذاشتی
اگر می دونستی چقدر تنهام، برام اشک می زیختی،
اگر می دونستی چقدر برات اشک می ریزم این همه تنهام نمی ذاشتی
سلام ...
تو غربتی که سرده تمام روز و شبهاش
غریبه از من و ما . عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش . که تن به شب نبازم
با غربت من بساز . تا با خودم بسازم
عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش
تو خواب عاشقارو تعبیر تازه کردی
کهنه حدیث عشقو تفسیر تازه کردی
گفتی که از تو گفتن یعنی نفس کشیدن
از خود گذشتن من یعنی به تو رسیدن
قلبمو عادت بده به عاشقانه مردن
از عشق زنده بودن . از عشق جون سپردن
وقتی که هق هق عشق . ضجهی احتیاجه
سر جنون سلامت که بهترین علاجه
عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش
برای با تو بودن اگر چه فرصتی نیست
عشق من عاشقم باش . نذار بیفتم از پا
بمون با من که بی تو نمیرسم به فردا
عشق من عاشقم باش . عشق من عاشقم باش
( آقای ايرج جنتی عطایی )
.
سر گذشت شب هجران تو با شمع گفتم،
آنقدر سوخت که از گفته خود پشیمان شدم
چه کنم
عشقت به دلم اگر بتابد چه کنم
مهرت به سرای من اگر بتابد چه کنم
یک دم به سوال من جوابی بده دوست
روزی که دلم تو را بخواهد چه کنم...
Last edited by Nassim999; 13-05-2010 at 00:10.
زندگی نقطه سر خط
بی وفاییت شده عادت
تو نوشته بودی دیدار... به قیامت
زندگی نقطه سر خط
تلگرافی شده نامت
قلبمو مچاله کردی با یه نقطه چینه نامت
عزیزم نقطه ته خط
برو با خیال راحت
به تو تقدیم این ترانه
عوض جواب نامت
...
در تمام لحظه هایم هیچ کس غربت تنهائیم را حس نکرد
آسمانم غم گرفت
هیچ کس برکه طوفانیم را حس نکرد
آنکه سامان غزلهایم از اوست
بی سر و سامانیم را حس نکرد
رو تن زخمی جاده کی غم رفتنو ساخته
کی تو غربت جدایی خواب خورشیدو شکسته
کی تو شهر عشقو رویا شعر نفرینو نوشته
کی برای من تنها همه غم رو جا گذاشته
کی تو اوج قصه هاش منو بی صدا گذاشت
میون پرنده ها تو اتاقم پا گذاشت
چقدر خواب ببينم كه مال من شده اي
و شاه بيت غزل هاي لال من شده اي
چقدر خواب ببينم كه بعد آن همه بغض
جواب حسرت اين چند سال من شده اي
چقدر حافظ يلدا نشين ورق بخورد؟
تو ناسروده ترين بيت فال من شده اي
چقدر لكنت شب گريه را مجاب كنم
خدا نكرده مگر بي خيال من شده اي
هنوز نذر شب جمعه هاي من اينست
كه اتفاق بيفتد حلال من شده اي
كه اتفاق بيفتد كنارتان هستم
براي وسعت پرواز بال من شده اي
ميان بغض و تبسم ميان وحشت و عشق
تو شاعرانه ترين احتمال من شده اي
مرا به دوزخ بيداريم نيازي نيست
عجيب خواب قشنگي ست مال من شده اي
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
---------- Post added at 08:15 AM ---------- Previous post was at 08:10 AM ----------
خبر به دورترين نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته بي گمان برسد
شکنجه بيشتر از اين که پيش چشم خودت
«کسي که سهم تو باشد به ديگران برسد »
چه مي کني که اگر او را خواستي يک عمر
به راحتي کسي از راه ناگهان برسد
رها کند برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست تراش داشته!!! به آن برسد
رها کني بروند تا دو پرنده شوند
خبر به دورترين نقطه جهان برسد
گلايه اي نکني و بغض خويش را بخوري
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه ...!! نفرين نمي کنم که مبادا
به او که عاشق او بودم زيان برسد
خدا کند که فقط اين عشق از سرم برود
خدا کند که فقط آن زمان برسد
كوه با نخستين سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستين درد
در من زندانی ستمگری بود
كه به آواز زنجيرش خو نمی كرد
و من با نخستين نگاه تو آغاز شدم...
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)