ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست
خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست
چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوي تو؟
که از نظارگيان ناله و فغان برخاست
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست
خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست
چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوي تو؟
که از نظارگيان ناله و فغان برخاست
تسبيح و خرقه لذت مستي نبخشدت
همت در اين عمل طلب از مي فروش کن
پيران سخن ز تجربه گويند گفتمت
هان اي پسر که پير شوي پند گوش کن
بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق
خواهي که زلف يار کشي ترک هوش کن
نتوان عاشق فرزانه به افسانه فریفت
من به هيچ آيه و افسون دل از او بر نکنم
نه چراغی است دل من که به بادی میرد
دم به دم تازه شود آتش عشقِ کهنم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هوشیار چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
حا فظ
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
يکباره بر جريده رحمت قلم زنند
ترسم كزين گناه شفيعان روز حشر
دارند شرم كز گنه خلق دم زنند
دست ستم قوي شد و بازوي کين گشاد
تيغ آنچنان براند که از استخوان گذشت
يا شاه انس و جان تويي آن کز براي تو
از سد هزار جان و جهان ميتوان گذشت
اي من شهيد رشک کسي کز وفاي تو
بنهاد پاي بر سر جان وز جهان گذشت
وحشی بافقی
ترسم ای مرگ نیایی و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم.
ما کشته عشقیم و جهان مسلخ ماست
ما بی خور و خوابیم و جهان مطبخ ماست
ما را نبود هوای فردوس از آنک
صد مرتبه بالا تر از آن دوزخ ماست.
ابوسعید ابوالخیر
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد/ وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست/ به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
حافظ
در سلسله ي عشق تو جان خواهم داد
در عشق تو ترك خانمان خواهم داد
روزي كه تو را ببينم اي عمر عزيز
آن روز يقين بدان كه جان خواهم داد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)