دلم مي خواد يه چيزي رو بدوني
ديگه نه عاشقي نه مهربوني
منم ديگه تصميمم رو گرفتم
اصلا نمي خوام كه پيشم بموني
ديشب كه داشتم فكرام و مي كردم
ديدم با تو تلف شده جووني
دلم مي خواد يه چيزي رو بدوني
ديگه نه عاشقي نه مهربوني
منم ديگه تصميمم رو گرفتم
اصلا نمي خوام كه پيشم بموني
ديشب كه داشتم فكرام و مي كردم
ديدم با تو تلف شده جووني
این آخرین شعر تقدیم به کی بود آیا ؟راستی فرانک بلاخره کپی رایته آیا چی شد :غش و ریسه:
------------------------
رفتم ز پي ات درهمه دنيا تو نبودي
از شهر گرفتم ره صحرا تو نبودي
دنبال تو گشتم چه بسا باغ جهان را
گل بود ولي در بر گل ها تو نبودي
يك شب همه شب ديده ي من سوي فلك بود
من بودم و مه بود و ثريا تو نبودي
با عشق تو پروانه شم بر سر گل ها
ماهي شدم و در دل دريا تو نبودي
در شهر خيالم چه بسا گشتم و گشتم
خوبان همه بودند در آنجا تو نبودي
يك شب اگرم بود سري بر سر بالين
در آينه ي روشن رويا تو نبودي
چون دور جوانيت گذشت آمدي از در
اي واي تو بودي برم اما تو نبودي
كپي راييتش واسه من و مونيكاي گلم بود ايا ؟ ولي تقديمي نبود اون
ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
يك شعر تازه دارم ، شعري براي ديوار
شعري براي بختك ، شعري براي آوار
تا اين غبار مي مرد ، يك بار تا هميشه
بايد كه مي نوشتم ، شعري براي رگبار
اين شهر واره زنده است ،اما بر آن مسلط
روحي شبيه چيزي ، چيزي شبيه مردار
چيزي شبيه لعنت ، چيزي شبيه نفرين
چيزي شبيه نكبت ، چيزي شبيه ادبار
روزی که با دوشاخه گل آمد سراغ من**در چشم او امید و به قلبش نوید بود
گفتم به او سلام، بفرما ،خوش آمدی**در دست او دوشاخۀ یاس سپید بود
دل سفيد مو سياه
مو سياه رو سفيد
رو سفيد آسمان و آينه
گفتي ناقدان نادان اين كرانه
در علت اعتمادت به دريا خيالبافي خواهند كرد
حق با تو بود پيشگوي شريف گريه ها
بسياري در جواب به دريا زدنت جفنگ مي بافند
دگر نامه ي تو باز شد
مستي ام از نامه ات آغاز شد
نام خدا زيور آن نامه بود
من چه بگويم كه چه هنگامه بود
بوسه زدم سطر به سطر تو را
تا كه ببويم همه عطر تو را
سطر به سطرش همه دلدادگيست
عطر جوانمردي وو آزادگيست
عطر تو در نامه چها ميكند
غارت جان ودل ما ميكند
از غم خود جان مرا كاستي
بار دگر حال مرا خواستي
بي تو چه گويم كه مرا حال نيست
مرغ دلم بي تو سبكبال نيست
تا خاک مرا به قالب آميختهاند
بس فتنه که از خاک برانگيختهاند
من بهتر ازين نمیتوانم بودن
کز بوته مرا چنين برون ريختهاند
در راه رسيدن به تو گيرم که بميرم
اصلا به تو برخورد مسيرم که بميرم
يک قطره ی آبم که در انديشه ي دريا
افتادم و بايد بپذيرم که بميرم
يا چشم بپوش از من و از خويش برانم
يا تنگ در آغوش بگيرم که بميرم
از زندگی بی تو گريزانم و بيزار
آنقدر که بگذار بميرم که بميرم
مو احوالم خرابه گر تو جويى
جگر بندم کبابه گر تو جويى
ته که رفتى و يار نو گرفتى
قيامت هم حسابه گر تو جويى
غروب چه تماشائيست
و صدايي که نهانيست
اين جا همه چيز هست
حرف هاي خودماني ست
*
يک پرنده در قفس هست
بغض و فريادو نفس هست
خواهشي در قعر زندان
آرزوهايي عبث هست
*
بوي باران، بوي باران
نقطه هاي سرد پايان
يک نگاه عاشقانه
در وداع سخت ياران
*
يک اميد سردو خاموش
ساعت بي حسّ و بي هوش
انتظار و سنگ و ديوار
رفته ام از خود فراموش
*
گريه و تنهايي و خواب
عکس تو در حجم يک قاب
ضربه هاي قلب بي تاب
باز هم آئينه و آب
*
خاطرات رو سپيدت
عطر دستان نجيبت
يک سبد بر روي ميزم
از شکوفه هاي سيبت
*
باز هم تکرارو تکرار
زندگي مرغي گرفتار
پنجره همپاي مهتاب
نور مي پاشد به ديوار
*
شمع مي سوزد ز هجرت
دل اسير فکرو ذکرت
گل به گلدان سر فرو برد
خم شده از بار عشقت
*
تو پرنده اي غريبي
تو سکوتي آهنيني
جاي تو اما چه خالي
در غروبي اينچنيني
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)