تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
تابو که یابم آگهی از سایه ی سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می زنم
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست
طالب لعل و گهر نیست و گرنه خورشید
همچمان در عمل معدن و کان است که بود
در مشاعره ت = ط
Last edited by معرق; 22-09-2010 at 18:13.
دورم به صورت از در دولتسرای تو
لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم
من این دلق ملمّع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی بر نمی گیرد
![]()
Last edited by معرق; 22-09-2010 at 18:24.
دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نتواند که بَرَد باد غبارَم
ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی
سروی نخاست چون قدت از جویبار حسن
ناوك غمزه بیار و رسن زلف كه من
جنگها با دل مجروح بلاكش دارم
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی
چنان که پرورشم میدهند میرویم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)