دیدی ای غمگین تر از من بعد از ان دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم قصه ی تلخ جدایی
دیدی ای غمگین تر از من بعد از ان دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم قصه ی تلخ جدایی
یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام
در دست هجر یار گرفتار ماندهام
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
تا بلبل خوشنوای گم شد
بوی گل و بوستان نیابم
تا آب حیات رفت از جوی
عیش خوش جاودان نیابم
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
مرا گویی که: ای عاشق، نه ای وصل مرا لایق
تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد من رفتم
منم این منم از شادی جدا ،منم این منم ازما رها
تویی، این تویی از غمها رها این منم در راه تو تا نا کجا
اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا
تا بدانی که در این خرقه چه نا درویشم
Last edited by معرق; 21-08-2010 at 04:20.
مرا با چشم گریان آفریدند
تو را با لعل خندان آفریدند
جهان را تیرهرو ایجاد کردند
تو را خورشید تابان آفریدند
پریشان زلف تو تا جمع گردید
دل جمعی پریشان آفریدند
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)