مردی که عاشق شده بود!
مایکل جی. استیونس Michael J. Stevens
مترجم : شيرين معتمدي
روزي مردی که عاشق شده بود، در خيابان قدم ميزد. مرد به چهار راهی رسید و ایستاد... از آن جا که عشق او را حساس و با احتیاط ساخته بود، نگاهي عميق به چپ و راست خیابان انداخت. و بعد دوباره سمت چپش را با دقت نگاه کرد. خیابان خلوت و خالی بود. مرد آهسته وسط خيابان رفت.ناگاه اتوبوسی که از رو به رو می آمد مرد را زير گرفت!
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
درسته کتاب قشنگیه ... ولی خب تا اونجاا که میدونم مینیمال نیست!
؟؟!
---------- Post added at 11:12 AM ---------- Previous post was at 11:10 AM ----------
فقدان
جنه اشمیت Gene Schmidt
فکر کرد، خودشه! باز هم داره توي قسمت ماشینرو خيابون، بيخيال براي خودش قدم ميزنه! مثه همیشه، برفِ كثيف و گِلی به پوتینهاش چسبیده.
آماده بود که داد بزنه: پوتینهات رو تو ایوان در بیار، برفا رو هم از روی ژاکتت بتکون.
سوپ داغ، لباس خشک، یه ساعت تماشای تلویزیون و یه قصه... میخواست اون قدر تو بغلش تکونش بده تا خوابش ببره. اما همهاش فقط انعکاس آفتاب، روی برف بود.