تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 449 از 469 اولاول ... 349399439445446447448449450451452453459 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,481 به 4,490 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #4481
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Ni_nigc's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    336

    پيش فرض

    نقل قول:
    نوشته شده توسط Iman_m123 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    سلام
    این یه سوتی کوتاه هست که یکی داده ما هم دیدیم و تعریف میکنیم

    امروز تو مدرسه بودیم بعد توی حیاط داشتیم با بچه ها حرف میزدیم که یهو دیدیم یکی رفت در رو باز کرد ( در مدرسه ) بعد خودش رفت 2 تا فکر کنم ولی دانش آموز بودن که در زده بودن یکیش اومد توی البته قبلش کلی گفتن بفرمایید ، نه شما بفرمایید و ... که یکیش اومد تو در رو بست بعد منم داشتم میخندادم بعد اون که اومده بود تو متوجه نشد و رفت و بعد یکی از بچه ها رفت و در رو باز کرد
    بیچاره اون یکی پرس شده بود وسط در


    نیاز به ترجمه !
    کاملا تایید می شوووووووووود

  2. #4482
    حـــــرفـه ای Havbb's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    .: اصــــــ‍‍‍‍‍فــــــهــــان :. اسم من: حـامـد
    پست ها
    2,171

    پيش فرض

    یه توضیح قبل از گفتن سوتی امروز : ما یه همسایه ای داریم که یه مادر و پسر هستن. اسم پسره مجتبی و در نوع خودش اعجوبه ست. اینکه میگم اعجوبه شاید فکر کنید نابغه ای چیزی باشه ولی نه منظور من این بود که از بیخ این بشر داغونه... اینم بگم 24 سال سنشه و فکر کنم هنوز داره سوم راهنمایی میخونه. کلا مخش معیوبه. دیوانه نیست روانیه حالا اینا رو گفتم شاید با خودتون بگید این چه جور آدمیه بزارید چند تا مثال بزنم براتون از کاراش... مثلا یه بار مادرش رفته بود مسافرت و ما خونه اینا تلپ بودیم صبح شد سفره پهن کردیم صبحانه خوردیم. اومدیم سفره رو جمع کنیم یهو مجتبی داد زد نههههههه ... هر کی به سفره دست بزنه دهنشو سرویس میکنم. من حال میکنم سفره همینطوری باز بمونه. هر کاری کردیم راضی نشد گفت همینطوری باشه.... این یکی. . دومی اینکه یه بار دیگه خونه شون بودیم 4 5 نفر میشدیم داشتیم فیلم نگاه میکردیم. ما هممون دراز کشیده بودیم طوریکه پاهامون سمت تلویزیون بود. این مجتبی اومد از آشپزخونه دید جا نیست واسه این اومد به صورت افقی خوابید رو ما 4 نفر یعنی مثلا ما 4 نفر اینجوری بودیم |||| اون اینجوری بود --- هر چه قدر زدیمش پرتش کردیم اونور جا براش درست کردیم گفت نه من باید همینطوری فیلم ببینم ... سومی رو هم بگم ... یه بار یکی از دوستاش تازه از دوست دخترش یه ساعت گرون قیمت هدیه گرفته بود. من و مجتبی و چند تا از بچه ها همینطوری سر خیابون وایساده بودیم که این پسره اومد و با ما سلام علیک کرد. بعد به مجتبی گفت که این ساعت رو هدیه گرفتم و فلان قد قیمتشه.... مجتبی گفت راست میگی بده ببینم چجوریه... پسره هم باز کرد داد دستش این مجتبی هم یهو ساعت رو با تمام قدرت کوبید به دیوار فقط همینقدر بگم زن همسایه با خاک انداز جمعش کرد.... بزارید آخریش رو هم بگم تا این روانی رو بیشتر بشناسید . یه بار ماشین برادرش رو دودر کرده بود مثلا... حالا ماشین چی بود پیکان مدل 47 درب و داغون تازه اون هیچی به تمام بچه های کوچه هم گفته بود بیاید بریم دور بزنیم. خلاصه 7 8 نفری نشستیم تو ماشین من سمت در بودم در که کاملا باز بود یعنی خراب بود بسته نمیشد با یه دست درو نگه داشته بودم با یه دست دیگه گردن بغل دستی رو گرفته بودم که بعدا فهمیدم داشت خفه میشد چون من نصف تنم از پنجره ماشین بیرون بود نمیدیدم داره خفه میشه. خلاصه جونم براتون بگه با اون وضعیت اسفناک در حالیکه صدای نوار قادری تا آخر بلند بود و کیفیت در حد رادیوی ترانزیستوری رفتیم تو شهر.... منم که کلا بیرون ماشین بودم و همه دوست آشنا و رفیق مارو دیدن و مدتها سوژه بودیم. اونروز با اون وضعیت این آقا مجتبی یه حرکتی کرد که آبرومون کاملا رفت. 45 بار دور میدون اصلی شهر با ماشین چرخید هر چی اصرار کردیم آقا بی خیال شو ول کن نبود حالا با اون ماشین قراضه اون صدای نوار و ..... آخرش همه مغازه دارها تو پیاده رو ایستاده بودن و مارو به هم دیگه نشون میدادن .... خوب خیلی طولانی شد . با این مجتبی که آشنا شدید حالا سوتی رو مینویسم

    سوتیش این بود که اون موقع ها تازه ساب سون اومده بودن و منم که خیلی حال میکردم باهاش و تمام زیر و بمش رو در آورده بودم ( توضیح اینکه ساب سون یه تروجانه که باهاش میتونی کنترل کامپیوتر قربانی رو در اختیار بگیری ) خلاصه ما فایل سرورش رو ساختیمو اومدیم تو نت... ای دیمو باز کردم دیدم چند نفری آن هستن. داشتم فکر میکردم کیو اغفال کنم که در همین حین دیدم مجتبی آن شد. با خودم گفتم خودشه با یه ای دی دختر بهش پی ام دادم. یه ربع طول کشید تا بفهمه که طرفش دختره... بعد از اینکه فهمید دیدم همش بوس و گل میفرسته هیچی نمی نوشتا فقط بوس میفرستاد ( میگم روانیه میگید نه ) بعد بهش گفتم میخوای عکسمو ببینی. گفت آره ... گفتم پس میفرستم برات. خلاصه فایل رو فرستادم و اون هم براحتی سیو و اجرا کرد و از اونجا که اصلا نمیدونست آنتی ویروس یعنی چی چه برسه به اینکه رو سیستمش نصب باشه همه چیز به خوبی پیش رفت. دقایقی بعد من کارم شروع شد اول یه اسکرین از صفحه دسکتاپش گرفتم بعد سی دی رامش رو میاوردم بیرون میدادم تو موس رو تکون میدادم و .... بعد یهو دیدم پی ام داد. نوشت خیلی خوشگل بودی عزیزم پشتش هم 50 تا بوس فرستاد. من دیدم نه این با این چیزا آدم بشو نیست زدم کلا سیستمش رو شات دان کردم.... خودمم دیس کانکت شدم. غروبش اومدم بیرون دیدم این مجتبی تکیه داده به دیوار و داره فکر میکنه. رفتم جلو دیدم داره زیرلب با خودش حرف میزنه. میگه : اگه عکس بود پس چرا هیچی نیومد. پس چی بود. چرا برق رفت سیستم خاموش شد... همینطوری داشت توهم میزد و از خودش سوال میپرسید.... گفتم مجتبی چی شده ؟ گفت برو دنبال کارت تو مسائل خصوصی من دخالت نکن .... تا چند روزی تو خودش بود....
    بازم از کاراش بنویس

  3. #4483
    آخر فروم باز mehdi_360's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,332

    پيش فرض

    ایول ،دمت گرو خیلی خندیدم ،تو چه رفیق های باحالی داری

  4. #4484
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    محل سكونت
    Ceaf.ir
    پست ها
    2,661

    پيش فرض

    بیاین یک سوتی براتون اوردم! به Two توجه کنین!!!!


  5. #4485
    حـــــرفـه ای Havbb's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    .: اصــــــ‍‍‍‍‍فــــــهــــان :. اسم من: حـامـد
    پست ها
    2,171

    پيش فرض

    بیاین یک سوتی براتون اوردم! به Two توجه کنین!!!!

    منظورش 2 بوده؟ مطمئنی؟

  6. #4486
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    محل سكونت
    Ceaf.ir
    پست ها
    2,661

    پيش فرض

    آره

    این میتونی ببینی!!!
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  7. #4487
    پروفشنال Iman_m123's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    محل سكونت
    شیــــــــراز
    پست ها
    980

    پيش فرض

    سلام

    امروز تو کلاس بودیم معلممون میخواست مثال بزنه به برج پیزا گفت : مثل برج پیتزا

    یه مستخدم داریم سیبیلش ( ) خیلی کلفته بعد داشت رد میشد اومد در کلاس ما روش اونور بود یکی از بچه ها گفت نگا سیبیلاش اندازه دم خر بلنده بعد مستخدمه فهمید چند تا چی بهش گفت بهد رفت ما هم کلی خندیدیم

  8. #4488
    حـــــرفـه ای Mojtaba N87's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    مشهد (Hometown : شیراز)
    پست ها
    5,015

    پيش فرض

    سلام

    امروز تو کلاس بودیم معلممون میخواست مثال بزنه به برج پیزا گفت : مثل برج پیتزا
    لازم به ذکره که تو زبون ایتالیایی همون پیتزا تلفظ می شه ، یعنی درستش اینه .

    ولی همیشه میگن پیزا ، الآن خود ایتالیایی ها هم میگن پیزا

  9. #4489
    پروفشنال Iman_m123's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    محل سكونت
    شیــــــــراز
    پست ها
    980

    پيش فرض

    لازم به ذکره که تو زبون ایتالیایی همون پیتزا تلفظ می شه ، یعنی درستش اینه .

    ولی همیشه میگن پیزا ، الآن خود ایتالیایی ها هم میگن پیزا
    مجتبی جان دلبندم اون پیتزا خوراکی هست

    خب اگه میگن پس چرا دیگه انتقاد میکنی آقا ما قبول داریم اطلاعات عمومیت بالا هست

  10. #4490
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    لازم به ذکره که تو زبون ایتالیایی همون پیتزا تلفظ می شه ، یعنی درستش اینه .

    ولی همیشه میگن پیزا ، الآن خود ایتالیایی ها هم میگن پیزا
    نمیدونم ولی اینو میدونم خارجی ها به پیتزا میگن پیزا....

    اینم یه سری از کارای مجتبی

    پارسال تابستون یادمه هر روز صبح ساعت 7 پا میشد کلی پیاده میرفت تا یه سوپرمارکت یه دونه تخم مرغ میخرید میاورد صبحانه میخورد. هر روز صبح کارش این بود. ساعت کوک میکرد 7 پا میشد میرفت یه دونه تخم مرغ میخرید. بعضی وقتها من صبح پا میشدم میومدم بیرون میدیدم مجتبی داره از دور میاد با یه نایلون فریزر دستش و یه دونه تخم مرغ توش نایلون رو هم عین تسبیح دور دستش میچرخوند. نمیدونم چه صیغه ای بود یه دفعه یه جعبه تخم مرغ نمیخرید بزاره خونه هر روز بخوره آهان راستی جمعه ها علاوه بر تخم مرغ یه دونه گوجه فرنگی هم از میوه فروشی کنار سوپرمارکت دودر میکرد که مثلا جمعه ها املت بخوره.

    یکی دیگه هم اینه که برادرش خیلی کله گنده س. بهش گفته بود تو فقط دیپلم بگیر من بهترین کار رو برات ردیف میکنم خدمت هم کفالت مادرشو میگرفت براش .... ولی این مجتبی دیپلم که نتونست بگیره هیچی از مدرسه اخراجم شد. جریان اخراجش هم این بود که سه ماه پشت سر هم دیر میرفت. ساعت 9 از خواب پا میشد میرفت مدرسه. هر چی هم مدیر و ناظم تعهد گرفتن ازش درست نشد. تا اینکه یه روز مدیر زنگ تفریح بچه ها رو به صف کرد محتبی رو آورد جلو پرونده شو داد دستش جلو همه بچه ها گفت آقا مجتبی حالا میتونی بری تا آخر عمرت بخوابی... الان فکر کنم شبانه میره....

    و آخری هم که دیگه ته خنده س یه موتور براوو درب و داغون خریده بود یه مدت... یادمه ماه رمضون بود. هر شب پا میشد سحری میخورد بعد صبح که از خواب بلند میشد. باک موتور رو پر میکرد بنزین. راه میفتاد 20 30 کیلومتر از شهر دور میشد میرسید به شهر بعدی یه دور دور میدونش میزد دوباره برمیگشت... موقع ظهر می رسید ناهارشو میخورد مثلا میخواست روزه نگیره اینجوری کفاره هم نداشته باشه

    راستی فکر نکنید دیوانه بود یا مثلا عقب مونده بود. اتفاقا یه پسر خوشگل و خوش تیپی هم بود. خیلی هم با مرام بود. فقط یه کارای عجیب غریبی میکرد. یه بار مرغ یکی از همسایه ها رو دزدید برد پشت خونه شون سرشو برد کباب کرد خورد

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •