دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نوميد چون واقف نئي از سر غيب
باشد اندر پرده بازيهاي پنهان غم مخور
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نوميد چون واقف نئي از سر غيب
باشد اندر پرده بازيهاي پنهان غم مخور
رو به روي آينه مي ايستم!
مي گويم: زنبور ِ گزنده ي اين همه انتظار،
كلاغ ِ سق سياه اين همه غصه!
و كسي در جواب ِ گفته هاي من «پر!» نمي گويد!
تكرار ِ آن بازي،
بدون ِ دست و صداي تو ممكن نيست!
پس به پيوست تمام ِ ترانه هاي قديمي،
باز هم مي نويسم:
برگرد!?
درته كاسه ي ِ خشكيده ي ِ خويش .
من به زانو در مي آيم
و سرافكنده به زاري مي گويم :
“ پدران ، اي پدران !
نگراني تان از چيست ؟ما خطاهامان را معترف ايم .
به مكافات خطاهاست كه اكنون اين سان سرگردانيم
...
ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است
چو يار ناز نمايد شما نياز كنيد
از در درآ درآ كه دلم بي قرار توست
گلزار من شكفته ي ابر بهار توست
اي روشنايي سحر اي لطف صبحدم
بيدار چشم شب همه در انتظار توست
پنهان نمي شوي كه تويي نور آفتاب
در پرده اي و ماه همان پرده دار توست
در پرده تيغ آتش خورشيد كي ش؟
در اين كبود سرد شكاف از شرار توست
اجر شكيب دشت بر ايام سرد دي
گل خند و خنده هاي بلند هزار توست
اي گوهري دل كه تويي هان نگاه كن
اين آبدار لعل دل من نثار توست
----------------
خانومه دیانلا مدیریتتون رو تبریک می گم موفق باشی![]()
مناجات
اي خدا طالب كلام توأم
تشنهام تشنه سلام توأم
تو همه حاجت و جواب مني
بر طرف ساز هر حجاب مني
تو سزاوار سجده عشقي
تو حواله كننده رزقي
چاره ساز قلوب پُر آهي
راه ساز هر آنچه گمراهي
تو كرامت كننده فضلي
در فضيلت دو دست پر بذلي
تو كريمي تو ناصري تو حليم
تو حكيمي تو قادري تو عليم
تو عزيزي تو مؤمني تو مجيد
تو ودودي تو مبدعي تو معيد
تو حبيبي تو خالقي تو مجيب
تو حسيبي تو رازقي تو رقيب
تو جليلي تو بارئي تو جميل
تو وكيلي تو صاحبي تو كفيل
تو مفتح تو مقتدر تو كبير
تو مفرّج تو منتقم تو مجير
تو گشاينده گرههايي
تو زداينده غم مايي
تو به ما لطف هل اتي كردي
ختم پيغمبران عطا كردي
پدري دادهاي چنان مولا
مادري دادهاي چنان زهرا
تويي آن منعم و تويي ذوالمن
تو به ما دادهاي حسين و حسن
تو به ما دادهاي همه حاجات
بانويي همچو عمّه سادات
اي تو داده به شيعه شيون و شين
كاشف الكرب دادهاي به حسين
دل ما را تو كردهاي عاشق
آفريدي تو شيعه صادق
تو دل نرم دادهاي به رضا
خواهري شبه زينب كبري
تو به ما دادهاي ولايت را
نعمت پاك مرجعيت را
شكر هر نعمتي تو را بايد
پس چرا مهديات نميآيد
قدرت شكر كوه نعمت نيست
علت طول عصر غيبت چيست؟
گر گناهان ماست سدّ ظهور
ظلمت ما ببر به آيه نور
...
رهايي را اگر راهي ست ،
جز از راهي که رويد زان گلي ، خاري ، گياهي ، نيست ..... »
- « نه ، خواهر جان ! چه جاي شوخي و شنگي ست ؟
غريبي ، بي نصيبي ، مانده در راهي ،
پناه آورده سوي سايه سدري ،
ببينش ، پاي تا سر درد و دلتنگي ست .
نشانيها که دراو ... »
- « نشانيها که مي بينيم دراو بهرام را ماند ،
همان بهرام ورجاوند
که پيش از روز رستاخيز خواهد خاست ،
هزاران کار خواهد کرد نام آور
هزاران طرفه خواهد زاد ازو بشکوه .
پس از او گيو بن گودرز ،
و با وي توس بن نوذر ،
و گرشاسب دلير، آن شير گند آور ،
و آن ديگر
و آن ديگر .
انيران رافرو کوبند ، وين اهريمني رايات را بر خاک اندازند.
بسوزند آنچه ناپاکي ست ، ناخوبي ست ،
پريشان شهر ويران را دگر سازند .
درفش کاويان را فره درسايه ش ،
غبار ساليان از چهره بزدايند ،
بر افرازند ... »
----------------
سایه یه قشنگم شعرت واقعا زیبا بود خانومی:اسمایله اشکه شوق:
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
بر درگه آن شهان نهادندی رو
ديديم که بر کنگرهاش فاختهای
بنشسته همی گفت که: کوکو، کوک و؟
وقتي رفتم ، نه كه بارون نگرفت
هوا صاف و خيليم آفتابي بود
اگه شب مي رفتم و خورشيد نبود
آسمون خوب مي دونم ، مهتابي بود
چشمي با رفتن من خيره نموند
به در و به آسمونو پنجره
مي دونم ، خيليا گفتن چيزي نيس
ماتم نداره ، بذار بره
هر ذره که بر روی زمينی بوده است
خورشيدرخی، زهرهجبينی بوده است
گرد از رخ آستين به آزرم فشان
کانهم رخ خوب نازنينی بوده است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)