ما اسير غم و اصلا غم ما نيست تورا
با اسير غم خود رحم چرا نيست تورا
جان من جان من سنگدلی دل به تو دادن غلط است
برسر راه تو چون خاک فتادن غلط است
روی پرگرد به راه تو نهادن غلط است
چشم اميد بروی تو گشادن غلط است
ما اسير غم و اصلا غم ما نيست تورا
با اسير غم خود رحم چرا نيست تورا
جان من جان من سنگدلی دل به تو دادن غلط است
برسر راه تو چون خاک فتادن غلط است
روی پرگرد به راه تو نهادن غلط است
چشم اميد بروی تو گشادن غلط است
تو دورنگي! تو دورنگي اما من با تو يه رنگم
تو يه خواب ناتمومي ‚ من پر از خواب قشنگم
شب تاريك چشات
يك ستاره هم نداره
پيش زيبايي تو
ترانه هم كم مياره
هر کجا که میروم یاد و خاطره اش آزارم میدهد عذاب می کشم
هزاران بار خواسته ام اورا در
گورستان ابدی دفن کنم اما...
ولی هر بار که نگاهم به او می افتد ناقوس دلم برمی آورد که
دست نگه دار...
عقلم به من راه سلامت را می نمایاند اما دلم از روی آتش می گذرد و مرا می سوزاند
همیشه اوست که در من حرف آخر را می زند
و من
به حکم او در اتش جهنم عشق
خاکستر می شوم....
مدت عمرم چند باري بلبل را ديده ام
عروسك مومي در كاسه ي عيد يا شنيده ام
كودكان نواخته اند و درختان بخشيدند
چند بار با نواي او از خواب در آمد كودك
شمد را رنگ بلبل پنداشت
بلبلي در كودك بود يا كودكي در درخت
لانه اي كنار نهر دهكده اي
سبدي همرنگ كاه ، شاهكار بافنده اي خوش آواز
دلم رمیده شد و غافل من درویش
که ان شکار سرگشته را چه امد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمال ابروئست کافر کش
خیال حوصله بحر می پزدم هیهات
چهاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم ان مژه شوخ عافیت کش را
که موج میزندش اب نوش بر سر نیش
ز استین طبیبان خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهد بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سر فکنده روم
چرا که شرم همی ایدم ز حاصل خویش
شيخی به زنی فاحشه گفتا: مستی / هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا ؛ شيخا، هر آنچه گويی هستم / آيا تو چنان که مینمايی هستی
فکر کنم قبلنا یه دفعه این شعرو همین دو تا بیتشو گفته بودی
يه نفر بازمن كنار پنجره س
يه نفر عجيب دلش شور مي زنه
يكي ام با تيراي داغ نگاه
دو تا چشم رو داره از دور مي زنه
يه نفر داغ دلش تازه شده
دلخوشيش يه عكس يادگاريه
يكي با غم مي نويسه رو دلش
اي خدا عجب چه روزگاريه
اول اون رو توي ياهو مسنجر برات سند كرده بودم
دوم اينكه اين شعر رو خيلي دوست دارم ( معنا دار هستش )
و اينكه حواسم هستش ، تكراري نبيد ؛ اگر هم بيد كه بيد !!!![]()
هر گه که بنفشه جامه در رنگ زند / در دامن گل باد صبا چنگ زند
هشيار کسی بود که، با سيمبری / می نوشد و جام باده برسنگ زند
شوخی شوخی با منم شوخی آیا؟![]()
چه شب زيبايي
همه در جوش و خروش
همه در وسوسه ي سردي عشق
چه دم زيبايي
خاك بي مهر بتان
در نظر سبز بهار.
دل من مي ميرد
پشت اين پنجره ها
قلب من مي پوسد
از غم مردم ما
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
به خدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمدوازشاخم چید
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)