تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 447 از 934 اولاول ... 347397437443444445446447448449450451457497547 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,461 به 4,470 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #4461
    داره خودمونی میشه neko_24's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    دهكده نت
    پست ها
    48

    پيش فرض

    شب است و باز چراغ اتاق مي سوزد
    دلم در آتش آن اتفاق مي سوزد

    در اين يكي دو شبه حال من عوض شده است
    و طرز زندگي ام كاملن عوض شده است

    صداي كوچه و بازار را نمي شنوم
    و مدتي است كه اخبار را نمي شنوم

    اتاق پر شده از بوي لاله عباسي
    من و دو مرتبه تصميم هاي احساسي

    اتاق محفظه ي كوچك قرنطينه
    كنار پنجره_بيمار_صبح آدئينه

    كنار پنجره بودم كه آسمان لرزيد
    دو قلب كوچك همزاد همزمان لرزيد

    چه ناگهاني و ناباورانه آن شب سرد
    تب تكلف تقدير زير و رويم كرد

    نگاه هاي شما يك نگاه عادي نيست
    و گفته ايد كه عاشق شدن ارادي نيست

    تو حس مطلع رنجيدن و بزرگ شدن
    و خط قرمز دنياي كودكانه ي من

    من و دوراهي و بيراه ها و زوزه ي باد
    و مانده ام كه جواب تو را چه بايد داد

    شب است و باز چراغ اتاق مي سوزد
    به ماه يك نفر انگار چشم مي دوزد

    هواي ابري و اندوه بايد و شاي
    د هنوز پنجره باز است و باد مي آيد

    چقدر خسته ام از فكرهاي آدينه
    به خواب مي روم اينجا كنار شومينه

    چراغ خانه ي ما نيمه روشن است انگار
    و خواب هاي تو درباره ي من است انگار

    چراغ خانه چراغ اتاق روشن نيست
    هنوز اخر اين اتفاق روشن نيست

  2. 2 کاربر از neko_24 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #4462
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    رفتار من عادی است
    اما نمی دانم چرا
    این روزها
    از دوستان و آشنایان
    هر کس مرا می بیند
    از دور می گوید :
    این روزها انگار
    حال و هوای دیگری داری !
    اما
    من مثل هر روزم
    با آن نشانی های ساده
    و با همان امضا ، همان نام
    و با همان رفتار معمولی
    مثل همیشه ساکت و آرام

    این روزها تنها
    حس می کنم گاهی کمی گنگم
    گاهی کمی گیجم
    حس می کنم
    از روزهای پیش قدری بیشتر
    این روزها را دوست دارم
    گاهی
    ــ از تو چه پنهان ــ
    با سنگ ها آواز می خوانم
    و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم
    این روزها گاهی
    از روز و ماه و سال ، از تقویم
    از روزنامه بی خبر هستم
    حس می کنم گاهی کمی کمتر
    گاهی شدیدن بیشتر هستم
    حتی اگر می شد بگویم
    این روزها گاهی خدا را هم
    یک جور دیگر می پرستم

    از جمله دیشب هم
    دیگرتر از شب های بی رحمانه دیگر بود »
    من کاملن تعطیل بودم
    اول نشستم خوب
    جوراب هایم را اتو کردم
    تنها ــ حدود هفت فرسخ ــ در اتاقم راه رفتم
    با کفش هایم گفتگو کردم
    و بعد از آن هم
    رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم
    و سطر سطر نامه ها را
    دنبال آن افسانه ی موهوم
    دنبال آن مجهول می گشتم
    چیزی ندیدم
    تنها یکی از نامه هایم
    بوی غریب و مبهمی می داد
    انگار
    از لابه لای کاغذ تا خورده ی نامه
    بوی تمام یاس های آسمانی
    احساس می شد
    دیشب دوباره
    بی تاب در بیم درختان تاب خوردم
    از نردبات ابرها تا آسمان رفتم
    در آسمان گشتم
    و جیب هایم را
    از پاره های ابر پر کردم
    جای شما خالی !
    یک لقمه از حجم سفید ِ ابرهای تُرد
    یک پاره از مهتاب خوردم !

    دیشب پس از سی سال فهمیدم
    که رنگ چشمانم کمی میشی است
    و برخلاف سالهای پیش
    رنگ بنفش و ارغوانی را
    از رنگ آبی دوست تر دارم
    دیشب برای اولین بار
    دیدم که نام کوچکم دیگر
    چندان بزرگ و هیبت آور نیست

    این روزها دیگر
    تعداد موهای سفیدم را نمی دانم

    گاهی برای یادبود ِ لحظه ای کوچک
    یک روز کامل جشن می گیرم
    گاهی
    صد بار در یک روز می میرم
    حتی
    یک شاخه از محبوبه های شب
    یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است

    گاهی نگاهم در تمام روز
    با عابران ِ ناشناس ِ شهر
    احساس گنگ آشنایی می کند
    گاهی دل ِ بی دست و پا و سر به زیرم را
    آهنگ یک موسیقی غمگین
    هوایی می کند .
    اما
    غیر از همین حس ها که گفتم
    و غیر از این رفتار معمولی
    و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
    حال و هوای دیگری
    در دل ندارم

    رفتار من عادی است ...


    از : زنده یاد قیصر امین پور

  4. 5 کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #4463
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض

    آن قدر از مقابل چشم تو رد شدم
    تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم

    منظومه‌ای برابر چشمم گشوده شد
    آن شب که از کنار تو آرام رد شدم

    گم بودم از نگاه تمام ستارگان
    تا این که با دو چشم سیاهت رصد شدم

    شاید به حکم جاذبه، شاید به جرم عشق
    در عمق چشم‌های تو حبس ابد شدم

    دیدم تو را در آینه و مثل آینه
    من هم دچار- از تو چه پنهان؟! ـ حسد شدم

    شاعر شدم همان که تو را خوب می‌سرود
    مثل کسی که مثل خودش می شود شدم

    در حیرتم چگونه، چرا در نگاه تو
    دیروز خوب بودم و امروز بد شدم


    محمد سلمانی

  6. 5 کاربر از sise بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4464
    آخر فروم باز pourya_bo2pmc's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    پرشیا - ایساتیس (یزد)
    پست ها
    1,289

    پيش فرض

    دوستت دارم را
    می ترسم
    به تو بگویم
    شاید که تو 
    آن را
    از دیگری بخواهی


                                ( خودم ) 

  8. این کاربر از pourya_bo2pmc بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #4465
    داره خودمونی میشه neko_24's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    دهكده نت
    پست ها
    48

    پيش فرض

    وقتي كه رفت و منو از ياد برد
    هر چي كه داشتم همه رو باد برد
    تو كنج عزلت خودم نشستم
    هر چي كه آينه دور زدم شكستم
    زخم زبونا رو به جون خريدم
    از همه حتي از خودم بريدم
    چه عشق ناروايي
    چه درد بي دوايي
    چه زخم ناتمومي
    چه سرنوشت شومي
    با توام اي كه آبرومو بردي
    كشتي منو اما خودت نمردي
    مث يه كابوس اومدي و رفتي
    آتيش به زندگيم زدي و رفتي
    رفتي و من موندم و خاكسترم
    بلاي تو كاش نمي اومد سرم





  10. این کاربر از neko_24 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #4466
    داره خودمونی میشه *ALONE*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    152

    پيش فرض

    وقتی خورشید میره تا چشماشو رو هم بذاره
    رنگ خورشید غروب چشماتو یادم میاره
    همیشه غروب برام عزیز و دوست داشتنیه
    واسه اینکه رنگ خوب چشمای تو رو داره
    غروبا قشنگن ،‌ با چشات یه رنگن
    قشنگ ترین غروبو تو چشای تو می بینم
    تموم عالمو پر از صدای تو می بینم
    تو چه پاکی ، تو چه خوبی
    تو شکوه یه غروبی
    مث دریای پر آواز جنوبی
    تو برام دیدنی هستی مث دریای جنوب
    که پر از رازی و آوازی و قصه های خوب
    دیدنت برای من همیشه تازگی داره
    مث جنگل مث ساحل ، مث دریا تو غروب

  12. 2 کاربر از *ALONE* بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #4467
    داره خودمونی میشه *ALONE*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    152

    پيش فرض

    تـــو کـیـسـتـی کـه مـن اینگـونـه بی‌تو بـی‌تـابـم
    شــب از هــجــوم خیــالــت نـمــی‌بــرد خــوابــم
    تـــو کــیـسـتـی کـه مـن از مـوج هـر تبسـم تــو
    بـــســان قــایــق ســرگــشــتــه روی گـــردابــم
    مــــن از کــــجـــا ســر راه تـــــو آمـــدم نـــاگــاه
    چـــه کـــرد بــا مــن آن نـــگـــاه شــیــــریـــن آه
    تــو دوردســت امیــدی و پــای مـن خسته است
    چـراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
    تـــو آرزوی بـــلـــنـــدی و دســـت مـــن کــــوتــاه
    مــدام پــیـش نـگـــاهــی مـــدام پــیــش نــگــاه
    چــــه آرزوی مــحــالـی‌اسـت زیــســتــن بــا تــو
    مـــرا هـمـیــن بـگـذارنـــد یــک ســخـــن بــا تــو

  14. 4 کاربر از *ALONE* بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #4468
    داره خودمونی میشه *ALONE*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    152

    پيش فرض

    چرا ترسیدی امشب منم اینجا نشستم
    ببین اینجا کنارت پیشت تنها نشستم
    بازم رو سنگ قبرت گل مریم گذاشتم
    همونی که میخواستی روی قلبم نوشتم

  16. این کاربر از *ALONE* بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  17. #4469
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    در دو سوی تُشَک ایستاده‌اند
    مثل دو قهرمان آرام‌اند

    به هم نزدیک می‌شوند

    مثل دو دوست دست می‌دهند

    به هم نگاه می‌کنند

    مثل دریا و ماه
    عمیق
    به هم نگاه می‌کنند

    آن‌گاه

    کُشتی آغاز می‌شود

    خم می‌شوند

    دست در بازوی هم
    کمرگاه و
    ران‌ها

    ناآرام

    در هم می‌پیچند
    وحشی و حمله‌ور

    سرانجام
    آن کس به خاک می‌افتد
    که زودتر می‌گوید
    دوستت دارم ....

  18. 2 کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #4470
    داره خودمونی میشه *ALONE*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    152

    پيش فرض

    در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
    در هر قفسی کلید امیدی هست
    چشمک زدن ستاره در شب، یعنی
    توی چمدان ماه خورشیدی هست

  20. 3 کاربر از *ALONE* بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •