دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق محبت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق محبت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد
مرا دل ز که پرسم که نیست دلداری
که جلوه نظر و شیوه کرم دارد
---------- Post added at 01:48 PM ---------- Previous post was at 01:44 PM ----------
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنود
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
سلام
این اولین پستی که میدم امیدوارم تکراری نباشه
شنیدستم که مجنون جگر خونچو زد زین دار فانی خیمه بیروندم آخر کشید از سینه فریادزمین بوسید و لیلی گفت و جان داد
شاهد ان نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
دشمنان را دوستتر دارم ز دوست
دوست، وقت تنگدستي دشمن است
هر چه من گردن نهادم، چرخ زد
خون من، ايام را بر گردن است
خسته و کاهيده و فرسودهام
هر زمانم، مرگ در پيراهن است
پروین
تو بنده یی گله از پادشاه مکن ای دل
که شرط عشق نباشد شکایت از کم و بیش
ز سنگ حادثه خواهی که منحنی نشوی
مباش همچو ترازو تو در پی کم و بیش
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار
در گردشند بر حسب اختیار دوست
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد .............ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه نوشتم سوی آن شاه سواران.............پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)