تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 446 از 934 اولاول ... 346396436442443444445446447448449450456496546 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,451 به 4,460 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #4451
    داره خودمونی میشه *ALONE*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    152

    پيش فرض

    گفتمش بی تو چه می باید کرد
    عکس رخساره ی ماهش را داد
    گفتمش همدم شبهایم کو
    تاری از زلف سیاهش را داد
    وقت رفتن همه را می بوسید
    به من از دور نگاهش را داد
    یادگاری به همه داد و به من
    انتظار سر راهش را داد

  2. این کاربر از *ALONE* بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #4452
    داره خودمونی میشه *ALONE*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    پست ها
    152

    پيش فرض

    سه غم آمد به جانم هر سه بار
    غریبی و اسیری وغم یار
    غریبی واسیری چاره دارد
    ولی آخر کشد ما را غم یار

  4. 2 کاربر از *ALONE* بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #4453
    داره خودمونی میشه neko_24's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    دهكده نت
    پست ها
    48

    پيش فرض

    رفت و بي او زنده ماندم سخت جاني را ببين

    آمد و مردم ز خجلت شرمساري را ببين

  6. 2 کاربر از neko_24 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4454
    داره خودمونی میشه snow-boy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2010
    محل سكونت
    tehran-iran
    پست ها
    52

    پيش فرض

    من زندگی را
    از فراز آتش گذراندم
    باجنگ تن به تن
    از دست مرگ بیرون کشیدمش
    من زندگی را
    باعشق آویختم
    که عشق را برای دلم
    و زندگی را برای تو می خواستم ...






    ---------- Post added at 11:02 AM ---------- Previous post was at 11:01 AM ----------

    دل من پرپر زد
    که زبان بگشاید
    که بگوید که اسیر است اسیر
    تو شنیدی اما
    تو به خود سخت نگیر

  8. این کاربر از snow-boy بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #4455
    آخر فروم باز mmiladd's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    اُتاقم..!
    پست ها
    4,103

    پيش فرض

    ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
    آسمان تو چه رنگ است امروز؟
    آفتابی ست هوا؟
    یا گرفته است هنوز ؟
    من در این گوشه كه از دنیا بیرون است
    آفتابی به سرم نیست
    از بهاران خبرم نیست
    آنچه می بینم دیوار است
    آه این سخت سیاه
    آن چنان نزدیك است
    كه چو بر می كشم از سینه نفس
    نفسم را بر می گرداند
    ره چنان بسته كه پرواز نگه
    در همین یك قدمی می ماند
    كورسویی ز چراغی رنجور
    قصه پرداز شب ظلمانی ست
    نفسم می گیرد
    كه هوا هم اینجا زندانی ست
    هر چه با من اینجاست
    رنگ رخ باخته است
    آفتابی هرگز
    گوشه چشمی هم
    بر فراموشی این دخمه نینداخته است
    اندر این گوشه خاموش فراموش شده
    كز دم سردش هر شمعی خاموش شده
    یاد رنگینی در خاطرمن
    گریه می انگیزد
    ارغوانم آنجاست
    ارغوانم تنهاست
    ارغوانم دارد می گرید
    چون دل من كه چنین خون ‌آلود
    هر دم از دیده فرو می ریزد
    ارغوان
    این چه راز ی است كه هر بار بهار
    با عزای دل ما می آید ؟

  10. این کاربر از mmiladd بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #4456
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض

    از هر چه می رود، سخن دوست خوشتر است
    پیغــــــــــــام آشـــــــــــــنا نفس ِ روح پرور است

    هرگز وجـــود حاضـــر غایـــب شنیده ای؛
    من در میان جمع و دلم جای دیگر است

    جان می روم که در قدم اندازمش به شوق
    درمانده ام هنــــوز که نُزلی محقـــــر است

    کاش آن به خشم رفته ی ما آشتی کنان
    باز آمدی که دیده ی مشتاق، بر در است

    "سعدی" خیال بیهده بستی امید وصــــل
    هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است

    زنهار از این امیــــــــد درازت که در دل است
    هیهات از این خیال محالت که در سر است

  12. این کاربر از MJNeghabi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #4457
    آخر فروم باز rassool's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    ساكن شهرفرشتم خيالت ساكن بهشتم
    پست ها
    1,491

    پيش فرض

    قدرت عشق بنازم که به یک تیر نگاه جان شیرین بفروشند دو بیگانه به هم .

  14. #4458
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    هم پلک می‌زنی و هم این که مرا به هم
    هی می‌زنی مرا به هم و پلک را بههم
    تبدیل می‌کنی غزلم را به مثنوی
    بیدار می‌شود قلم از خواب مثنوی
    یک شب به جای سرمه مرا هم نمی‌کشی
    در انتظار، چشم به راهم نمی‌کشی

    بر چشم‌ها چو سرمه مرا می‌کشانی و
    بعداً حواس پرت مرا می‌پرانی و
    هی پلک می‌زنی و زمین را به آسمان
    منظومه ایست دایره‌ی چشم هایتان
    زهره، زمین، زحل همه تو مشتری منم
    مریخ‌های چشم تو را مشتری منم

    می خواهمت شبیه درختی جوانه را
    گلبرگ‌های خاکی قالی که خانه را
    چون بوسه‌های مادر و فرزندهای پیر
    چون گریه‌های آخر لبخندهای پیر
    ای چشم‌های یک تن ِ صد مرد را حریف
    ای چشم‌های سبز تماشایی و لطیف
    دور و بر ِ تمام تنم چشم می‌کنی
    از بدو روز خلقت زن پلک می‌زنی
    این وسوسه تمام نخواهد شدن گرفت
    باید به جرم دیدن تو پیرهن گرفت
    باید بهانه‌های خدا را دوباره خورد
    باید سقوط کرد ولی عاشقانه مرد
    امشب که پلک‌های شما تا خدا رسید
    این مثنوی بهانه‌ی خوبی است تا رسید
    ما بین رقص ِ" پلک زدن"‌های چشمتان
    دیدن وَ نیز دیده شدن پای چشمتان
    آلوده‌ام به جرعه‌ی یک لحظه خیره ات
    در امتداد دیدن من، چشم تیره ات
    معجون نور و روشنی ِ آفتاب و ماه
    تک لحظه‌ی طلوع و غروب، آبی و سیاه
    باران ابر وحشی اردیبهشت من
    محتاج توست ذائقه‌ی کار و کشت من
    گونه به گونه ات که به ترفند می‌زنم
    از چشم هات یکسره پیوند می‌زنم
    تا دام‌های سبز تو را کشت می‌کنم
    بادام‌های سبز تو را کشت می‌کنم
    ساعت دو پلک ونیم گذشته است از اذان
    من از دو پلک مانده به مسجد کنارتان
    دارم نماز نافله‌ی پلـــــک می‌شوم
    مبهوت ناز قافله‌ی پلـــک می‌شوم

    ترکیب گاهواره‌ی چشمت نشستنی است
    این خواب خوش پریدنی است و شکستنی است
    عمرم! نگاه آخریت را به هم نزن
    آن ارتعاش مادری ات را به هم نزن
    این هم دعا تو را به خدا مستجاب شو
    یک آن مرا ببین و بخند و جواب شو

    امشب دوباره حادثه آغاز می‌شود
    پروانه‌های روسریت باز می‌شود
    من پلک می‌شوم تو به هم می‌زنی مرا
    گویی که شاعری و قلم می‌زنی مرا
    دفتر قلم به سینه نشسته ردیف تو
    تا بیت‌ها سروده شود با ردیف " تو "

    با شور و حال مردمکت ( خال چشم تو )
    تقدیم می‌شود غزلم مال چشم تو:

    مشکی ترین ستاره‌ی شب هاست چشم تو
    شاید خسوف کامل دنیاست چشم تو
    ضرب الاجل برای تمام غزال هاست
    از بس که دلبرانه و زیباست چشم تو
    معصوم و سر به زیر صدایش نمی‌چکد
    آری متین و ساکت و آقاست چشم تو
    حرفی است نو تر از همه‌ی شعرهای من
    چون اولین سروده‌ی نیماست چشم تو
    می خواهمت درست مرا آن چنان که تو
    من دوست دارمت وَ مرا خواست چشم تو
    یک لحظه باش ؛ پلک نزن گوش کن به من
    اصلاً نه من نه تو همه‌ی ماست چشم تو

  15. 3 کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #4459
    پروفشنال siya22's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    esfahan city
    پست ها
    885

    پيش فرض

    خانمانـسوز بود آتـــــش آهـــــی گاهـــــی
    ناله ای میشکند پشت سپاهیگاهی

    گر مقـدّر بشود سـلک ســــلاطــین پویـــد
    سالک بی خــــبر خفـته براهــی گاهی

    قصه یوسف و آن قوم چه خوش پنـدی بود
    به عزیزی رسد افتـــاده به چاهی گاهی

    هستی ام سوختی از یک نظر ای اختر عشق
    آتـــش افروز شود برق نگــــاهی گاهی

    روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع
    رو سپیدی بود از بخت سیاهی گاهی

    عجبی نیـست اگر مونس یار است رقـیب
    بنشـیند بر ِ گل، هرزه گیــــاهی گاهی

    چشـم گریـــــان مرا دیدی و لبخـــــند زدی
    دل برقصد به بر از شوق گنـاهی گاهی

    اشک در چشـم ، فریبـــنده ترت میـــبینـم
    در دل موج ببـــــین صورت ماهی گاهی

    زرد رویــــی نبــــود عیـــــب، مرانم از کوی
    جلـــوه بر قریه دهد، خرمن کاهی گاهی

    دارم امیّـــــد که با گریه دلــت نرم کنـــــم
    بهرطوفانزده، سنگی است پناهی گاهی


    ---------- Post added at 05:43 PM ---------- Previous post was at 05:40 PM ----------

    مثل یک روحی ؛ رها از بند زندان و تنی!
    دور هم باشی اگر از من ٬ همیشه با منی

    خوب می دانی که در قلبم کسی جای تو را ...
    بعد ِ تو دنیا برای من به قدر ارزنی ...

    تو همیشه بی خبر مهمان بغضم می شوی
    بی هوا از چشم های خسته ام سر می زنی

    خسته ای از این همه طوفان پی در پی ولی
    تو امید آخر عشقی ٬ نباید بشکنی !

    گرمی دست تو غم را از دل من می برد
    مثل یک آتش که می افتد به جان خرمنی

    این همه مهر و محبت کار دستت می دهد
    وای از آن روزی که دستت می رسد پیراهنی...

    اِن یکادُ الذینَ ... چشم نامحرم به دور !
    چشم این قوم و برادرهای شوم ِ ناتنی!

    من نمی خواهم که هرشب یاد تو باشم ولی٬
    تو مگر از خواب های خسته ام دل می کنی؟!

    دوست داری بازهم "پروانه تر" از این شوی؟
    که تمام لحظه هارا پیله دورت می تنی؟

    فکر کن بود و نبود من چه فرقی می کند!؟
    مثل من این روزها وقتی به فکر رفتنی

    رد پایت را بگیر از کوچه های این غزل
    گرچه تو تنها دلیل شاعری های منی...

  17. 3 کاربر از siya22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #4460
    اگه نباشه جاش خالی می مونه arvinivra's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    ایـــ سنندج ــران
    پست ها
    245

    پيش فرض

    و تو چون مصرع شعری زیبا خط برجسته ای از زندگی من هستی
    خوب بیییییییییید

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •