من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
حافظ
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
حافظ
ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته ایم
ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده ایم
تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز
بنیاد بر کرشمه جادو نهاده ایم
Last edited by HASHEM289; 24-05-2010 at 23:22.
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
من امشب کهکشانها را سفرخواهم نمود
در ره دلدار شيرينم خطر خواهم نمود
با قلم شعرى برايش مى سرايم،شعر ناب
در فراقش بارش خون از بصر خواهم نمود
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر وسامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من ازین کرده پشیمان که مپرس
ساقی بیا که حاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می فرستمت
حافظ سرود مجلس ما ذکر خیرتست
بشتاب هان که اسب و قبا می فرستمت
تنت به ناز طبیبان نیاز مند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشمست و آنرا آنچنان ابرو
تو کافر دل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بقد و چهره هر آنکس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند _____ گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت _____ با من راهنشين بادهء مستانه زدند
شكر آن را كه ميان من و او صلح افتاد _____ صوفيان رقص كنان ساغر شكرانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست كشيد _____ قرعهء كار به نام من ديوانه زدند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)