روزگارا که چنین سخت به من میگیری
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست
گر چه دلگیر تر از دیروزم
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند
لیک باور دارم
دلخوشی ها کم نیست
زندگی باید کرد....
روزگارا که چنین سخت به من میگیری
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست
گر چه دلگیر تر از دیروزم
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند
لیک باور دارم
دلخوشی ها کم نیست
زندگی باید کرد....
چه جانفرسا غربتی است
و چه تهی ام از بود و نبود
و چه زمان بی انتها می گذرد...
چشم به فراسوی غربت کوچیده
و چه بی حاصل هجرتی است
و چه هر چه جا
رخت بهت و انتظار به تن، ایستاده...
خـوابـــم نمی برد
تـــو را امـــا ...
خواب کــه نه، دنیــا بــرده اســت!
از رودخانه ها بيزارمتعجبی ندارد
رودها پيش خورشيد
آب می روند
و ماهی ها
جرعه جرعه مرگ می نوشند
از آرزوهای کوچک بيزارم
من می خواهم قایقی داشته باشم
که يک دريا
آب برايم بياورد
چــــه ۱۳ باشـد
چـ ـــه یکــ روز ِ دیگــر
وقتی سهمـ من از تمـام ِ این روز هــا
" نبودنت " باشـد
نحس است
روزـها ...
به وقت شب
که تاریک است و
بی شبگیر
مرا اندوه باران کرده
سنگین خاطرات دور
عجب بی رحم و دلگیر است این دیوار...
کســی دیــگر نمـی کوبـد در این خانه متــروکه ویـران را
کســی دیگر نمــی پرســد چرا تــنهای تــنهایــــــــم!!!
و سکوت است و نیست هیچ .....ز تنهايي من
دنیا تنگ شده است..........از بر تنهايي من
خم به ابرو نیاورد دلم از تنهايي...........
لیک بشکست وجودم.................ز تنهايي من ...
خلوت سرد من و
یاد تو
اشک های من و
بیداد تو
وای از این فاصله و تنهایی
دلم گرفتهنشانه کنیم
تا دور دست ها
نشانی نیست .
ساقی بیار باده
تا نشان
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)