تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 441 از 469 اولاول ... 341391431437438439440441442443444445451 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,401 به 4,410 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #4401
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    Ghost town
    پست ها
    637

    پيش فرض

    جون تو هر چی فکر کردم یادم نمی اومد که احضار هست ( شک هم کردم که اظهار نیست )

    همه کلمه های این چونینی رو سر هم کردم ولی احضار توش نبود

    خوب اینم سوتی

  2. #4402
    پروفشنال sagh_moha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    نصف جهان
    پست ها
    697

    پيش فرض

    داشتیم با داداشم دم مغازه (سوپر مارکت) قیمت اجاره و رهن حرف میزدیم که فلان مغازه 4 میلیون اجاره میده فلانی 20 میلیون رهن میده و ... یه خانمی گفت این جنس ها که خریدم چند شد , داداشم همین جور که داشت حرف میزد حساب کرد و گفت قابلی نداره , میشه هفت میلیون و ... یهو زنه رنگ از روش پرید ....

  3. #4403
    آخر فروم باز sabasistem_co's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    اینجا !
    پست ها
    1,212

    6

    یه خاطره جالب
    نقل از یکی دوستام

    یکی از دوستام می گفت زمان دانشجویی (2 سال پیش ) تو خوابگاه و تو اتاق ما بحث اظهار روح شد و یکی از بچه ها که ادعا می کرد می تونه روح اظهار کنه یه تیکه مقوا اورد و حروف الفبا رو روش نوشت و یه استکان هم گذاشت رو مقوا و به ما گفت انگشتاتون رو بگیرید طرف استکانه و خودش شرو ع کرد به ورد خوندن ( به ما می گفت من روح اظهار می کنم) اون وقت می بیننین چه جور با سوالاتی که من ازش می کنم با حرکت دادن استکان و رفتن رو حروف جوابمو میده .

    خلاصه ما همگی هم ( 6 نفر بودیم ) حسابی ترسیده بودیم . خلاصه هر کاری کرد روحه ظاهر نشد که نشد

    چند روز بعدش من و یکی از دوستام تصمیم گرفتیم که سربه سر همون رفیقمون بزاریم .

    اومدیم ( من و دوستم چی کار کردیم :

    تو اتاقمون یه کمد بود ما هم چند تا شیشه نوشابه گذاشتیم بالای کمد و به همشون بند وصل کردیم و بند رو اوردیم وسط اتاق ....

    بعد بچه ها رو صدا زدیم که بیاین حدود 7 نفری جمع شدم ( اون طرف هم که ادعاش می شد بود ). ولش یه نیم ساعتی درباره جن صحبت کردیم تا فضا حسابی مخوف بشه بعدش..

    خلاصه من گفتم می خوام روح اظهار کنم .یه تکه مقوا اوردم و مثل مراحل قبل - چراغ هم خاموش کردیم و رفتیم تو حس یه چند دقیقه ای که گذشت و بچه ها همه تو حس بودن و حسابی سکوت حکمفرما بود . من گفتم ایا روحی در این اتاق وجود دارید اگر هست یه علامتی بدهد ( 3 بار اینو تکرار کردم با هماهنگی رفیقم )
    خلاصه تا اینو رو تکرار کردم دوستم یه دفعه بند ها رو کشید و شیشه نوشابه ها افتاد رو کمد اهنی و تو اون سکوت چه صدایی می داد .
    باید اونجا بودین و می دیدین هر کی از یه طرف فرار می کرد .

    یکی می گفت یا امام زمان - یکی سجده کرده بود و می گفت توبه خدایا.... خلاصه یه اوضاعی بود ( کل خوابگاه بیدار شدن )

    و من و دوستم هم مرده بودیم از خنده ........

    بعد از روشن شدن ماجرا توسط ما - چندتاشون باهمون قهر کردن
    بابا ایول . دمتون گرم . یکی آب بیاره واسم

  4. #4404
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    جدی
    راستی بگو بیاد جنرال بزنیم ...
    راستش گفتی رضا اشنا در اومد
    ازش بپرس تو مسابقات C&C 3
    11 نشده بود ؟
    نه بابا هیچی بارش نیست. از خودم میخوره.
    نگفتی بزارید دستتونو ببوسم ؟ گذاشت ؟
    گفتم. اما دستش تو دماغش بود حالم بد شد
    __________________________________________________ ___
    این بچه خواهرم مبینا رو ثبت نام مهد کردیم. بعد گفتن باید تست انگل بگیریم.
    رفتیم و یک قوطی دادن. بچه خواهرم گفت این چیه؟
    گفتم اقای دکتر گفته مبینا باید اینو واسمون پر چیز کنه تا من(منظور دکتره) بخورم ببینم اگر خوشمزه بود بری مهد.
    خلاصه اولیشو که بردیم بدیم مبینا هم اومد تو.
    منشیه یک قوطی دیگه برای نوبت دوم داد.
    مبینا یهو گفت: من میدونم این چیه. داییم گفته باید بدیم اقای دکتر بخوره. اگر خوشمزه بود من برم مهد.
    یهو دکتره قرمز شد و منشی هم زد زیر خنده.
    منم دست مبینا رو گرفتم و فرااااااااااااااار...
    _________________________
    سوتی دوم آزمایش انگل:
    این قوطیه (نوبت سومش) توش پر بود.
    پسر عموم دید گفت این چیه؟ آخه تو پلاستیک بود گذاشته بودم رو میز تا برم بدم.
    منم بهش گفتم اینا تیر تفنگ بادیه مگه نمیبینی؟ میخوام بعد افطار بریم تیر بزنیم.
    پسر عموم ذوق کرد تو یک حرکت انتحاری درش رو باز کرد و محتویاتش به صورت یک تیکه افتاد کف دستش.
    جالب اینکه نفهمید چیه و وقتی کف دستش بود میپرسید اینا چیه؟؟؟
    من رو زمین افتاده بودم داشتم از خنده پر پر میزدم. مامانم رفت نجاتش داد.
    _______________________________________
    موقع تحویل قوطی شماره ی 3؛ بی اختیار به منشی گفتم نوش جان
    اونم در جواب گفت ممنون. بعدش حالیش شد چی شده. ولی طفلک خندید هیچی نگفت.
    _______________________________________
    سوتی آخر:
    دیروز با دوستم طبیعی از سوپر مارکت ساندیس خریدیم و خوردیم. بعدش متوجه گندش شدیم.

  5. #4405
    آخر فروم باز Doctor.Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    مــــ شــــ هــــ د (ع)
    پست ها
    1,095

    11

    خسته نباشی... یکی ندونه فکر میکنه با کامیون تصادف کردی
    مگه اونایی که نمیدونستن چی فکر میکردن . زنگ زدم نمایندگی تعریف کردم یارو گفت : شاخ به شاخ کردی ... ! :41:

  6. #4406
    آخر فروم باز Doctor.Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    مــــ شــــ هــــ د (ع)
    پست ها
    1,095

    11

    ___________
    سوتی آخر:
    دیروز با دوستم طبیعی از سوپر مارکت ساندیس خریدیم و خوردیم. بعدش متوجه گندش شدیم.
    اینو من نگرفتم ( گندش ؟؟) یعنی چی ؟

  7. #4407
    ناظر انجمن عکاسی masoudtr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    نقطه مرزی
    پست ها
    4,562

    پيش فرض

    اینو من نگرفتم ( گندش ؟؟) یعنی چی ؟
    ماه رمضون دیگه

  8. #4408
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    یه خاطره جالب
    نقل از یکی دوستام

    یکی از دوستام می گفت زمان دانشجویی (2 سال پیش ) تو خوابگاه و تو اتاق ما بحث اظهار روح شد و یکی از بچه ها که ادعا می کرد می تونه روح اظهار کنه یه تیکه مقوا اورد و حروف الفبا رو روش نوشت و یه استکان هم گذاشت رو مقوا و به ما گفت انگشتاتون رو بگیرید طرف استکانه و خودش شرو ع کرد به ورد خوندن ( به ما می گفت من روح اظهار می کنم) اون وقت می بیننین چه جور با سوالاتی که من ازش می کنم با حرکت دادن استکان و رفتن رو حروف جوابمو میده .

    خلاصه ما همگی هم ( 6 نفر بودیم ) حسابی ترسیده بودیم . خلاصه هر کاری کرد روحه ظاهر نشد که نشد

    چند روز بعدش من و یکی از دوستام تصمیم گرفتیم که سربه سر همون رفیقمون بزاریم .

    اومدیم ( من و دوستم چی کار کردیم :

    تو اتاقمون یه کمد بود ما هم چند تا شیشه نوشابه گذاشتیم بالای کمد و به همشون بند وصل کردیم و بند رو اوردیم وسط اتاق ....

    بعد بچه ها رو صدا زدیم که بیاین حدود 7 نفری جمع شدم ( اون طرف هم که ادعاش می شد بود ). ولش یه نیم ساعتی درباره جن صحبت کردیم تا فضا حسابی مخوف بشه بعدش..

    خلاصه من گفتم می خوام روح اظهار کنم .یه تکه مقوا اوردم و مثل مراحل قبل - چراغ هم خاموش کردیم و رفتیم تو حس یه چند دقیقه ای که گذشت و بچه ها همه تو حس بودن و حسابی سکوت حکمفرما بود . من گفتم ایا روحی در این اتاق وجود دارید اگر هست یه علامتی بدهد ( 3 بار اینو تکرار کردم با هماهنگی رفیقم )
    خلاصه تا اینو رو تکرار کردم دوستم یه دفعه بند ها رو کشید و شیشه نوشابه ها افتاد رو کمد اهنی و تو اون سکوت چه صدایی می داد .
    باید اونجا بودین و می دیدین هر کی از یه طرف فرار می کرد .

    یکی می گفت یا امام زمان - یکی سجده کرده بود و می گفت توبه خدایا.... خلاصه یه اوضاعی بود ( کل خوابگاه بیدار شدن )

    و من و دوستم هم مرده بودیم از خنده ........

    بعد از روشن شدن ماجرا توسط ما - چندتاشون باهمون قهر کردن
    ایول خیلی باحال بود..

  9. #4409
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    نه بابا هیچی بارش نیست. از خودم میخوره.

    گفتم. اما دستش تو دماغش بود حالم بد شد
    __________________________________________________ ___
    این بچه خواهرم مبینا رو ثبت نام مهد کردیم. بعد گفتن باید تست انگل بگیریم.
    رفتیم و یک قوطی دادن. بچه خواهرم گفت این چیه؟
    گفتم اقای دکتر گفته مبینا باید اینو واسمون پر چیز کنه تا من(منظور دکتره) بخورم ببینم اگر خوشمزه بود بری مهد.
    خلاصه اولیشو که بردیم بدیم مبینا هم اومد تو.
    منشیه یک قوطی دیگه برای نوبت دوم داد.
    مبینا یهو گفت: من میدونم این چیه. داییم گفته باید بدیم اقای دکتر بخوره. اگر خوشمزه بود من برم مهد.
    یهو دکتره قرمز شد و منشی هم زد زیر خنده.
    منم دست مبینا رو گرفتم و فرااااااااااااااار...
    _________________________
    سوتی دوم آزمایش انگل:
    این قوطیه (نوبت سومش) توش پر بود.
    پسر عموم دید گفت این چیه؟ آخه تو پلاستیک بود گذاشته بودم رو میز تا برم بدم.
    منم بهش گفتم اینا تیر تفنگ بادیه مگه نمیبینی؟ میخوام بعد افطار بریم تیر بزنیم.
    پسر عموم ذوق کرد تو یک حرکت انتحاری درش رو باز کرد و محتویاتش به صورت یک تیکه افتاد کف دستش.
    جالب اینکه نفهمید چیه و وقتی کف دستش بود میپرسید اینا چیه؟؟؟
    من رو زمین افتاده بودم داشتم از خنده پر پر میزدم. مامانم رفت نجاتش داد.
    _______________________________________
    موقع تحویل قوطی شماره ی 3؛ بی اختیار به منشی گفتم نوش جان
    اونم در جواب گفت ممنون. بعدش حالیش شد چی شده. ولی طفلک خندید هیچی نگفت.
    _______________________________________
    سوتی آخر:
    دیروز با دوستم طبیعی از سوپر مارکت ساندیس خریدیم و خوردیم. بعدش متوجه گندش شدیم.
    ابی حون غش کردیم از خنده ...

  10. #4410
    اگه نباشه جاش خالی می مونه senjin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    یه جایی رو زمین خدا
    پست ها
    371

    پيش فرض

    منم یه سوتی دادم ولی جدی نگیرین اون لحظه تو باغ نبودم .
    یکی دو سال پیش وقی داشتم میومدم ایران تو گمرک دریایی کیش رفتم پاسپورتم رو دادم به یاره طرف چنتا سوال پرسید یه چنتا چیز گفتو پاسپورتو پس داد اومدم برم سرمو انداختم پایین مامورم دستشو کشید برای پاسپورت نفر بعد که من یهو فکر کردم میخواد دست بده............یهو برگشتم عقب دست یارو رو گرفتم و چون سرم پایین بود نفهمیدم چه خبره چند ثانیه همین طوری دست یارو گرفته بودم مردمم منو هاجو واج نگاه میکردن . تا ماموره گفت نفر بعد که دو قرونیم افتاد و در رفتم .بیمزه بود نه

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •