تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 441 از 640 اولاول ... 341391431437438439440441442443444445451491541 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,401 به 4,410 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #4401
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    بی تودلتنگی به چشمانم سماجت می كند
    وای دل چون كود كی بی تو لجاجت می كند
    اشتیاق دیدن تو میل خاموشی نكرد
    هیچوقت عشقت به دل فكر فراموشی نكرد
    عشق من با تو به میزان تقدس می رسد
    بی حضورت دل به سر حد تعرض می رسد
    دوستت دارم برای من كلامي تازه نیست
    حد عشقت را برایم هیچ چیز اندازه نیست
    در غیاب تو غریبانه فراغت می كشم
    بر گذشت لحظه ها طرحی ز طاقت می كشم
    با تنفس در هوای تو هنوزم قانعم
    ابتلای سینه را اینگونه از غم مانعم
    چشمهای مهربان تو فراموشم نشد
    هیچكس جز یاد تو بی تو هم آغوشم نشد
    منتو را با التهاب سینه ام فهمیده ام
    ساده گویم خویش را با بودنت سنجیده ام

  2. این کاربر از barani700 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #4402
    اگه نباشه جاش خالی می مونه MosaferJade's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2011
    محل سكونت
    مگه فرق هم میکنه
    پست ها
    260

    پيش فرض

    پانصد غزل ناب که با نام تو بر وزن نشستند
    از قصه جانسوز میان من و تو شکل نبستند

    اینجا سخن از گفتن یک شعر برای دل من نیست
    اینها همه تکلیف شب مدرسه عشق تو هستند

  4. #4403
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    دنیای غریبی استــــــــ !

    به یکی‌ که دستــــــــ میدهی‌ ،

    میدانــــــــی که دیر یا زود از دستش میدهـــی ...

  5. 7 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #4404
    داره خودمونی میشه Mr Mohabat's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    پست ها
    131

    پيش فرض

    صدایت می کنم شاید ز راهت باز برگردی
    نگاهی می کنی یعنی که دیگر بر نمی گردی
    بهار آمد و من ماندم و این دنیا بدون تو
    و بی تو باز می پرسم : بهار من چرا زردی ؟
    تو ساکت بودی و دیدم که چشمانت به من می گفت :
    برو بردار و ثابت کن که از نسل همان مردی
    نمی پاشد دل سنگش ز نم نم های چشمانت
    بگو در گریه های خود به دنبال چه می گردی ؟
    اگر چه در نمی آید صدایم از گلو اما
    صدایت می کنم شاید ز راهت باز برگردی ...

  7. 2 کاربر از Mr Mohabat بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #4405
    داره خودمونی میشه Mr Mohabat's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    پست ها
    131

    پيش فرض

    تو رفتی و آن شب غمگین که اشک نم نم بود
    و پشت عقربه از بغض لحظه ها خم بود

    زمان بدون تو دیگر سکوت کرد و سکوت
    که بی تو عاقبت عشق نیز مبهم بود

    نگاه خسته مردی به جاده ای خشکید
    شکست شیشه عمر دلش همان دم بود

    به دار می رود امشب تمام هستی من
    که بی تو من هم از این عمر خسته خواهم بود

    نگو دو روزه عمرت به وصل طی گردید
    برای با تو نشستن دو قرن هم کم بود

    اگر چه بی تو دو روزیست سخت بی تابم
    شروع عشق من از ابتدای عالم بود

    ببخش ! بی تو نشستم غزل نوشتم باز
    اگر چه چشم سیاهت تمام شعرم بود

    نگاه لاجرم از دیده تو برچیدم
    که سرنوشت من از اشتباه آدم بود ...

  9. این کاربر از Mr Mohabat بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #4406
    آخر فروم باز Lamanta's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    ™Tehran
    پست ها
    2,539

    پيش فرض

    سـاعـــت کـه زنـــگ مـی‌زنـــد...
    مـُدام بـه ایـــن فـکر مـی‌کنـــم کـــه
    تــو از ســـاعـت هــم کـمـتـری...؟!

  11. 6 کاربر از Lamanta بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #4407
    داره خودمونی میشه Mr Mohabat's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    پست ها
    131

    پيش فرض

    به اقتدای قامتت قیام می کنم اگر
    ببین که بی تو هستم از صدای خود شکسته تر
    همیشه بی تو منتظر ، همیشه بی تو خسته ام
    نگاه من به راه تو ، دمی ببینمت مگر
    میان شهر شب زده به انتظار مانده ام
    به انتظار چشم تو ، تو ای سپیده سحر
    همیشه با تو می شود سکوت کرد و جان سپرد
    ولی بدون چشم تو ، سکوت می شود مگر
    اگر چه باز می روی ولی بدان که باز هم
    به خانه ات خوش آمدی ، عزیز مانده در سفر !

  13. این کاربر از Mr Mohabat بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #4408
    داره خودمونی میشه Mr Mohabat's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    پست ها
    131

    پيش فرض

    وای از شب مهتابی !

    وای از شوق دیدار...

    بی تو مهتاب شبی کوچه را ساختم...

    سر این کوچه نشستم...

    از غم دوری تو شعر سرودم...

    شوق دیدار تو بود، دیدار نبود!

    عطر صد خاطره بود، یاد تو بود...

    یادم آید که شبی، از این کوچه گذر کردی!

    شعر خواندی و نوشتی!

    تو به من گفتی: حذر کن!

    از این عشق، گذر کن!

    وای... وای که بی تو

    به چه حالی در این کوچه نشینم...

    به چه حالی بنویسم!

    گر که خواهی خبر از عاشق آزرده بگیری،

    سر این کوچه بیا!

    شعر این کوچه بخوان!

    شعرهایم همه تقدیم تو باد...



    بی تو مهتاب شبی باز.............بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
    بی من از شهر سفر کردی و رفتی
    قطره ای اشک فرو ریخت زچشمان سیاهم
    تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم.
    تو برفتی تو برفتی
    نگهت هیچ نیافتادبه چشمان غمینم.
    چون در خانه ببستم
    دگر از پای نشستم.
    نشنیدم دگر از کوچه صدایی،

    برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی.

    یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم،

    لحظه ای با تو لب جوی نشستیم،

    چه صفایی ، چه وفایی .

    عکس مهتاب فرو ریخته در آب ،

    قلبم از عشق تو بی تاب ،

    دلم از جام تو سیراب .

    با من غمزده از عشق بگفتی.

    من که از عشق شنیدم ،

    دل دیوانهّ خود را به تو بخشیدم و گفتم : 1

    از تو بهتر نه بدیدم ، نه شنیدم ،

    و بگفتم که تحمل نتوانم ، که ببینم ، تو از این عاشق دیوانه جدایی.

    چه صفایی ، چه وفایی .

    بی تو من در همه شهر غریبم،

    بی تو من با دل تنها و غریبم چه حزینم .

    تو همه بود و نبودی ،

    تو همه عشق و سرودی ،

    تو همه روح و وجودی .

    بی تو من طوفانزدهّ دشت جنوبم ،

    صید افتاده به خونم .

    بی تو من زنده نمانم .

    دوری از چشم تو هرگز نتوانم.

    قلبم از جای فرو ریخت.

    شاپرک پر زد و بگریخت .

    من و یک لحظه جدایی ، نتوانم ، نتوانم .

    بی تو من زنده نمانم .



    بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
    صید افتاده به خونم
    تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟
    بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
    بی من از شهر سفر کردی و رفتی
    قطره ای اشک درخشید بچشمان سیاهم
    تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
    تو ندیدی
    نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی
    چون در خانه ببستم،
    دگر از پای نشستم،
    گویا زلزله آمد،
    گویا خانه فروریخت سر من،
    بی تو من در همه ی شهر غریبم
    بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
    برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
    تو همه بودونبودی
    توهمه شعر و سرودی
    چه گریزی ز بر من؟

    که ز کویت نگریزم


    گر بمیرم ز غم دل،
    بی تو هرگز نستیزم.
    من و یک لحظه جدایی؟
    نتوانم،نتوانم
    بی تو من زنده نمانم


    بی تو من نیز دگر بار از آن کوچه گذشتم

    زار و نالان همه جا در پی تو گشتم و گشتم

    شب و مهتاب و کواکب همه دیدند

    که چه سان مات وغمین

    در به در و خانه به خانه

    در پی نام و نشانت در زدم هیچ نشانی نگرفتم

    لحظه ای بر لب آن جوی نشستم

    ماه در آینه رخسار تو را داشت

    مرغ شب ناله کنان خبر از رنج تو می داد

    جای جای قدمت را جست و جو کردم و بوئیدم و رفتم

    یادم آمدتو به من گفتی از این عشق حذر کن

    به تو گفتم ولی از راز دلم هیچ نگفتم

    تو ندانستی اگر عهد فراموش کنی

    اگر از کوی دل من بروی

    من به دنبال تو مجنون من به یاد تو غریب

    کو به کو شهر به شهر

    چون کبوتر بنشستم لب هر بام که بیابم تو و شب را

    که روم با تو دگر بار از آن کوچه شبی مهتابی

    ماه و کیوان و ستاره همه دیدند

    بی تو با یاد تو در ظلمت شب

    های های من و دل گم شد و گم شد

    بی تو رفتم بی تو از کوی دلم کوچیدم

    بی تو اما چه غریبانه از آن کوچه گذشتم؟!...


    با تو گفتم : حذر از عشق نه دانم نه توانم،

    و تو گفتی من از این شهر سفر خواهم کرد

    عاقبت هم رفتی، و چه آسان تو شکستی دل غمگین مرا
    تو سفر کردی از این شهر ولی ای گل خوبم، جانم
    من هنوزم « حذر از عشق ندانم، سفر از پیش تو هرگزنتوانم، نتوانم


    روزها طی شد و رفت
    تو که رفتی منِ دلخستهء پاک
    با همه درد در این شهر غریب
    باز عاشق ماندم
    همهْ فکرم، همهْ ذکرم، آرزوهای دلِ دربدر و خسته ز هجرم، وصل و دیدار تو بود
    تا که باز از نفست، روح در من بدمد، زنده باشم با تو، ولی افسوس نشد



    ماه‌ها هم طی شد
    بارها قصه آن، کوچهْ مهتاب مشیری خواندم
    باورم شد که جهان، زندگی، عشق، امید
    سست و بی‌بنیاد است
    ولی انگار که عشقت، یادت، هیچ فکر سفر از این دل و این سینه نداشت




    راستی محرم دل، کوچهء خاطره‌های تو و من، یادت هست
    کوچه‌ای مثل همان، کوچهْ مهتاب مشیری
    کوچهء مهر و صفا، کوچهء پنجره‌ها
    پای آن تیر چراغ، وه چه شبهایی بود
    خنده‌ها می‌کردیم، قصه‌ها می‌گفتیم
    از امید، عشق، محبت که در آن نزدیکی، در صمیمیت و پاکی فضا جاری بود
    و سخن از دل ما، که به دریا زده بود
    حیف از آن همه امید دراز
    حیف از آن همه امید دراز

    در خیالم، با خودم می‌گفتم : کوچهْ مهتاب مشیری شعریست، عشق برتر باشد
    و به این صحبت کوتاه خیالم خوش بود
    ولی افسوس که دیگر رفتی، رفتنی بی‌پایان، بی‌عطوفت، بی مهر
    و در این قصهء تلخ، باز من ماندم و من



    دیگر امروز گذشت
    هرچه بود آخر شد
    ولی از عادت این دل، دلِ تنها، دلِ مرده، شبْ شبی، روشن و مهتاب شبی
    باز از آن کوچه گذشته زیر لب می‌خوانم
    « بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم»

  15. 2 کاربر از Mr Mohabat بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #4409
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,383

    پيش فرض

    بگوييم : از اينكه وقت خود را در اختيار من گذاشتيد متشكرم .

    نگوييم : ببخشيد كه مزاحمتان شدم .



    بگوييم : در فرصت مناسب كنار شما خواهم بود .

    نگوييم : گرفتارم .



    بگوييم : راست مي گي؟ راستي؟

    نگوييم : دروغ نگو .



    بگوييم : خدا سلامتي بده .

    نگوييم : خدا بد نده .



    بگوييم : هديه براي شما .

    نگوييم : قابل ندارد .



    بگوييم : با تجربه شده .

    نگوييم : شكست خورده .



    بگوييم: قشنگ نيست .

    نگوييم : زشت است .



    بگوييم: خوب هستم .

    نگوييم: بد نيست .



    بگوييم : مناسب من نيست .

    نگوييم : به درد من نمي خورد .



    بگوييم : با اين كار چه لذتي مي بري؟

    نگوييم : چرا اذيت مي كني؟



    بگوييم : شاد و پر انرژي باشيد .

    نگوييم : خسته نباشيد .



    بگوييم: من .

    نگوييم: اينجانب .



    بگوييم: دوست ندارم .

    نگوييم: متنفرم .



    بگوييم: آسان نيست .

    نگوييم: دشوار است .



    بگوييم : بفرماييد .

    نگوييم : در خدمت هستم .



    بگوييم : خيلي راحت نبود .

    نگوييم : جانم به لبم رسيد .



    بگوييم : مسئله را خودم حل مي كنم .

    نگوييم : مسئله ربطي به تو ندارد .

  17. 4 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #4410
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,383

    پيش فرض

    صدايي در گلويم خانه كرده....كه دنياي مرا ويرانه كرده

    چنان تلخ است و درد آلود و غمگین
    که دردش مرا دیوانه کرده

    خدایــم ، آه خدایـم ، او خدایـم
    به گوشِت میرسد آیا صدایم ؟ آیا صدایم..؟
    از این دنیای بی پا و سر خود ، فقط درد دلی دادی برایم...

  19. 2 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •