یاران چه غیربانه
رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما
هم سوخته پروانه
یاران چه غیربانه
رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما
هم سوخته پروانه
هر كسی با تو سروكار نداشت
بهره از عالم اسرار نداشت
یوسف از مهر جمال تو نبـود
سـر بازار خریدار نداشت
تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هرکجا آباد
بیا که می رود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی
قیصر امین پور
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند ز استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که مارا چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر خاک شدیم.
خیام نیشابوری
من بسته ی دامم ره بیرون شدنم نیست
در ساحل آن شهر تو خوش زی که من اینجا
راهی به جز از سوختن و ساختنم نیست
تا باز کجا موج به ساحل رسد آن روزچ
شفیعی کدکنی
چشم حسرت نگرم آگهی از اشک نداشت
لب خونابه خورم با خبر از آه نبود
شورش روح من و جلوه ی زیبایی تو
صحتی داشت ولی شهره در افواه نبود
پژمان بختیاری
دستم نداد قوت رفتن پیش دوست
چندی به پای شدم وچندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع وبصر شدم
مرد نقال آن صدایش گرم نایش گرم
آن سکوتش ساکت و گیرا
و دمش چو نان حدیث آشنایش گرم
راه می رفت و سخن می گفت
مهدی اخوان ثالث (خوان هشتم)
تا با غم عشق تو مرا کار افتـاد .:.:. بیچــاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غـم عشق .:.:. اما نه چنین زار که این بار افتاد
دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر آمد برادر، ره دراز است
پروا مکن، بشتاب، همت چاره ساز است
حمید سبزواری
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)