تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 440 از 469 اولاول ... 340390430436437438439440441442443444450 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,391 به 4,400 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #4391
    آخر فروم باز vahid78's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    yazd.php
    پست ها
    1,895

    پيش فرض

    بابام بهم گفت برو شلوارم را دادم تنگ كنند برو بگير گفتم رو چشم كليد ماشين را به زور گرفتم و رفتم اونجا ديدم پسره كه شلوار اينا تنگ ميكنه نيست گفتم برم اونطرف مغازه شايد اونجا باشه
    رفتم اونور ديدم عده كثيري از مونث الجنس اونجا جمع شدن به خودم گفتم چه خبره رفتم جلو ...........WoW..............ديدم لباس زير زنانه و اين اتو آشغالا حراجه همون جا عرق شرم بر پيشاني ما جاري شد يعني اگه فرار نكرده بودم الان تو بيمارستان بودم داشتم اون دستما گچ ميگرفتم!

  2. #4392
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    شيراز
    پست ها
    97

    پيش فرض

    به نقل از يه سايت ديگه :
    يه بار سر كلاس نشسته بوديم وخيلي شلوغ ميكرديم يهو معلم كه خيلي عصباني شده بود فرياد زد : اينقدر حرف نزنيد توله سگا من جاي باباتونم!

  3. #4393
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    امروز داشتم تو یه پیاده رو خلوت قدم میزدم. یهو دیدم یکی از پشت سر صدا میکنه عمو... عمو ... منم برگشتم دیدم کسی پشت سرم نیست کله مو اینور اونور چرخوندم ببینم کیه ... جاتون خالی دیدم بالای سرم طبقه اول یه آپارتمان از پنجره یه دختره خوشگل وایساده کنار پنجره.... گفتم جون دلم بفرمایید... دیدم میخنده... بعد یه بچه رو بغل کرد آورد لب پنجره به بچه گفت ایناهاش عمو رو نگا کن اگه شیطونی کنی به عمو میگم دعوات کنه... و بعدش من ترجیح دادم به قدم زدنم ادامه بدم.

  4. #4394
    داره خودمونی میشه sina_f's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2005
    محل سكونت
    ‍زمين خاكي
    پست ها
    172

    پيش فرض

    امروز بای تا ساعت 2 می رفتم آموزشگاه رانندگی تا ساعت 1:59 داشتم Most Wanted بازی می کردم.
    پدرجان هم گیر داد که برو.دیرت میشه.همون موقع پلیس گذاشت دنبالم دیرم هم شده بود دیگه پلیس ما رو گرفت و ماشین 30000 توقیف شد.
    رفتم آموزشگاه که منشیه پرونده رو تیک بزنه دیدم داره می خنده!!!
    گفتم چی شده؟
    گفت چرا زود تشریف اوردین الان ساعت 1 است!!مگه نمی دونید ساعتا رو کشیدن عقب!!!
    بازم داشت میخندید.
    می خواستم بگم من الان 30000 باختم تو داری می خندی باید.....
    یارو گفت امروز شما 10 امین نفرین که سوتی دادین.
    منم اومدم بیرون که بیشتر از این ضایع نشه.

  5. #4395
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    امروز بای تا ساعت 2 می رفتم آموزشگاه رانندگی تا ساعت 1:59 داشتم Most Wanted بازی می کردم.
    پدرجان هم گیر داد که برو.دیرت میشه.همون موقع پلیس گذاشت دنبالم دیرم هم شده بود دیگه پلیس ما رو گرفت و ماشین 30000 توقیف شد.
    رفتم آموزشگاه که منشیه پرونده رو تیک بزنه دیدم داره می خنده!!!
    گفتم چی شده؟
    گفت چرا زود تشریف اوردین الان ساعت 1 است!!مگه نمی دونید ساعتا رو کشیدن عقب!!!
    بازم داشت میخندید.
    می خواستم بگم من الان 30000 باختم تو داری می خندی باید.....
    یارو گفت امروز شما 10 امین نفرین که سوتی دادین.
    منم اومدم بیرون که بیشتر از این ضایع نشه.
    منم امروز با مامانم وقت دکتر داشتم. رفتیم گفت 1 ساعت زود اومدین!

    امروز با خواهرم سوار تاکسی بودیم. من میخواستم یه فایلی رو برای خواهرم بلوتوث کنم. اومدم سرچ کنم ارور داد که یافت نشد. (خواهرم هنوز روشن نکرده بود) بعد یارو راننده هه که صدای ارورم رو شنیده بود گوشیشو در اورد از جیبش یه نگاهی کرد دوباره کرد تو جیبش. بعد برگشت و یه نگاهی از نوع شرمندگی به ما کرد و به رانندگیش ادامه داد!
    با خواهرم رفتیم مغازه. داشت یه روسری و دو تا جوراب میخرید. به من گفت: فرنوش 400 تومن با دو هفته میشه چند تا؟!!! من و مغازه داره اینطوری شدیم:
    داشتیم از پیاده رو میرفتیم من داشتم با گوشیم به یه دوستم sms میدادم. سرم پایین بود. بعد دیدم اگه جاخالی ندم هرچی آدم اونجاس میاد تو شیکم من! بعد به خواهرم گفتم: چرا اینا اینطوری راه میرن؟ خواهرم گفت: خوبی؟
    دیروز خواهرم زنگ زد به دکتر دندون پزشک که قرار بود بره. بعد گفته بود: خانوم اگه میشه وقت منو بندازین فردا. زنه گفته: برای چی بوده؟ خواهرم گفت: آخه گرفتارم. نمیتونم بیام!!!! زنه زده بود زیر خنده!!!! بعد گفت: مشکل دندونتون چی بوده؟

  6. #4396
    آخر فروم باز Doctor.Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    مــــ شــــ هــــ د (ع)
    پست ها
    1,095

    11

    این سووتی نیست . ولی جالبه :
    دیرووز اومدم ماشینو بیارم بیروون . در خونه به طرفه بیرون باز میشه . باد زد در بسته شد آینه گیر کرد هل شدم گاز دادم بقل ماشین خرد به در قر شد . کمک فنرشم ..... شده فرمووون به سمته چپ نمیچرخه . قراره 3 شنبه با جرثقیل ماشینو ببرن تعمیر


  7. #4397
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    این سووتی نیست . ولی جالبه :
    دیرووز اومدم ماشینو بیارم بیروون . در خونه به طرفه بیرون باز میشه . باد زد در بسته شد آینه گیر کرد هل شدم گاز دادم بقل ماشین خرد به در قر شد . کمک فنرشم ..... شده فرمووون به سمته چپ نمیچرخه . قراره 3 شنبه با جرثقیل ماشینو ببرن تعمیر

    خسته نباشی... یکی ندونه فکر میکنه با کامیون تصادف کردی

  8. #4398
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    Ghost town
    پست ها
    637

    پيش فرض

    یه خاطره جالب
    نقل از یکی دوستام

    یکی از دوستام می گفت زمان دانشجویی (2 سال پیش ) تو خوابگاه و تو اتاق ما بحث اظهار روح شد و یکی از بچه ها که ادعا می کرد می تونه روح اظهار کنه یه تیکه مقوا اورد و حروف الفبا رو روش نوشت و یه استکان هم گذاشت رو مقوا و به ما گفت انگشتاتون رو بگیرید طرف استکانه و خودش شرو ع کرد به ورد خوندن ( به ما می گفت من روح اظهار می کنم) اون وقت می بیننین چه جور با سوالاتی که من ازش می کنم با حرکت دادن استکان و رفتن رو حروف جوابمو میده .

    خلاصه ما همگی هم ( 6 نفر بودیم ) حسابی ترسیده بودیم . خلاصه هر کاری کرد روحه ظاهر نشد که نشد

    چند روز بعدش من و یکی از دوستام تصمیم گرفتیم که سربه سر همون رفیقمون بزاریم .

    اومدیم ( من و دوستم چی کار کردیم :

    تو اتاقمون یه کمد بود ما هم چند تا شیشه نوشابه گذاشتیم بالای کمد و به همشون بند وصل کردیم و بند رو اوردیم وسط اتاق ....

    بعد بچه ها رو صدا زدیم که بیاین حدود 7 نفری جمع شدم ( اون طرف هم که ادعاش می شد بود ). ولش یه نیم ساعتی درباره جن صحبت کردیم تا فضا حسابی مخوف بشه بعدش..

    خلاصه من گفتم می خوام روح اظهار کنم .یه تکه مقوا اوردم و مثل مراحل قبل - چراغ هم خاموش کردیم و رفتیم تو حس یه چند دقیقه ای که گذشت و بچه ها همه تو حس بودن و حسابی سکوت حکمفرما بود . من گفتم ایا روحی در این اتاق وجود دارید اگر هست یه علامتی بدهد ( 3 بار اینو تکرار کردم با هماهنگی رفیقم )
    خلاصه تا اینو رو تکرار کردم دوستم یه دفعه بند ها رو کشید و شیشه نوشابه ها افتاد رو کمد اهنی و تو اون سکوت چه صدایی می داد .
    باید اونجا بودین و می دیدین هر کی از یه طرف فرار می کرد .

    یکی می گفت یا امام زمان - یکی سجده کرده بود و می گفت توبه خدایا.... خلاصه یه اوضاعی بود ( کل خوابگاه بیدار شدن )

    و من و دوستم هم مرده بودیم از خنده ........

    بعد از روشن شدن ماجرا توسط ما - چندتاشون باهمون قهر کردن

  9. #4399
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    یه خاطره جالب
    نقل از یکی دوستام

    باید اونجا بودین و می دیدین هر کی از یه طرف فرار می کرد .

    یکی می گفت یا امام زمان - یکی سجده کرده بود و می گفت توبه خدایا.... خلاصه یه اوضاعی بود ( کل خوابگاه بیدار شدن )

    و من و دوستم هم مرده بودیم از خنده ........

    بعد از روشن شدن ماجرا توسط ما - چندتاشون باهمون قهر کردن
    خیلی این تیکش جالب بود آقا.دمتون اساسی گرم

  10. #4400
    كاربر حرفه اي Saeed_TnT's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    محل سكونت
    South Park - Colorado
    پست ها
    1,278

    پيش فرض

    یکی از دوستام می گفت زمان دانشجویی (2 سال پیش ) تو خوابگاه و تو اتاق ما بحث اظهار روح شد
    اظهار نه احضار

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •