تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 44 از 127 اولاول ... 344041424344454647485494 ... آخرآخر
نمايش نتايج 431 به 440 از 1265

نام تاپيک: تکامل (فرگشت)

  1. #431
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2014
    پست ها
    10

    پيش فرض

    فرضيه تكامل انواع داروين، موجودات زنده را در يك روند تكاملي از موجودات قبل از خود مي داند، مثلا جد انسان و ميموني به نام شامپانزه را يك نوع حيوانِ شبيه به انسان يا شبه ميمون مي داند. طبق اين فرضيه روند تكاملي موجودات زنده از تك سلولي شروع شده و در اثر تكامل رفته رفته پيشرفته تر و كامل تر شده اند و آخرين موجود اين سلسله، انسان است. حال در اين مقاله به ارزش هاي علمي اين فرضيه و اشكالات آن مي پردازيم. اميد است كه سودمند واقع بشه.

    ارزش علمي فرضيه تكامل از دیدگاه فلسفه علم
    دانشمندان فلسفه علم كه ارزش نظريّات علمي را بررسي مي كنند، معتقدند كه فرضيه تكاملِ انواع داروين، به طور كلّي فاقد خصوصيّات يك نظريه علمي- تجربي است. چون از نظر فلسفه علم، يك نظريه علمي- تجربی، بايد دارای سه ويژگي باشد:
    1- ويژگي آزمايش پذيری
    2- ويژگي پيش بيني كنندگی
    3- ويژگي ابطال پذيری.
    خاصيت آزمايش پذيري يعني اينكه بايد بتوان با ترتيب دادن آزمايش و تكرار آن آزمایش به دفعات متعدد،‌صحّت نظريه را تأييد كرد؛ مثلا می توان آب را بارها و بارها جوشاند و درجه جوش آن را اندازه گرفت؛ وملاحظه نمود که آیا آب خالص همیشه در صد درجه به جوش می آید یا نه؟ در حالي كه ادعای فرضيه تكامل انواع داروین، كه می گوید موجودات زنده از همدیگر منشعب می شوند، قابل آزمايش نيست؛ و ما هيچ گاه نمي توانيم پديده تكامل را در طبیعت یا در آزمایشگاه با حواسّمان ـ چه بدون وسائل و چه با وسائل ـ مشاهده كنيم. آنچه در دست دانشمندان دیرینه شناس است تنها يك سري فسيل است؛ كه آن هم يقينا فسيل تمام موجودات گذشته نيست؛ چون اوّلا هر استخواني تبديل به فسيل نشده است؛ چرا كه تبدیل استخوان به فسیل در شرایط خاصّی رخ می دهد؛ ثانيا دانشمندان نمي توانند تمام زمين را براي يافتن فسيلها كاوش كنند.

    در فرضيه تكامل داروين، از تشابه فسيلها به اين نتيجه مي رسند كه صاحبان اين فسيلها، تكامل يافته از يكديگرند. در حالي كه اين كافي براي اثبات يك فرضيه نيست؛ و در واقع نوعی فرضیه سازی علمی تخیلی است. آنچه براي ما يقيني است اين است كه در گذشته موجوداتي زندگي مي كرده اند؛ و برخي از آنها شبيه هم بوده اند؛ ولي ما از هيچ راه علمي و تجربي نمي توانيم به دست آوريم كه حتما بعضي از اين موجودات مشابه، از بعض ديگر مشتق شده اند. چون ما تنهاخود فسيلها و تشابه آنها را مي بينيم نه تبديل آنها به همديگر را؛ و لازمه تشابه بين دو موجود؛ ارتباط آنها باهم نيست؛ اگر لازمه تشابه دو موجود زنده ارتباط آنها با همدیگر بود در آن صورت می توانستیم با یقین حکم کنیم که هر دو انسان شبیه به هم فرزندان دوقلوی یک پدر و مادرند؛ اما چنین حکمی عقلانی نیست؛ آيا با ديدن دو انسان بسيار شبيه به هم مي توان به طور قطع و يقين گفت كه آن دو، فرزندان دوقلوي يك پدر و مادرند؛ بلي از نظر روانشناختي ما يقين مي كنيم كه اين دو نفر فرزندان دوقلو ي يك پدر و مادرند؛ ولي از نظر منطقي چنين يقيني حاصل نمي شود؛ چون ممكن است؛ دو نفر كه شباهت بسيار زيادي به هم دارند؛ در عالم واقع هيچ رابطه فاميلي باهم نداشته باشند؛ لذا از شباهت فسيلها تنها مي توان حدس زد كه اين موجودات از همديگر مشتق شده اند؛ و علم به دنبال یقین منطقي است نه حدس و گمان كه يقين روانشناختي است.
    خصوصيت دوم يك نظريه علمي خاصيت پيش بيني كنندگي آن است؛ يعني يك نظريه علمي بايد بتواند با فرمولهاي خود اتفاقات بعدي را پيش بيني كند. مثلا بر اساس قانون جاذبه عمومي نيوتن مي توان از مطالعه وضع فعلي خورشيد و زمين و ماه، پيش بيني كرد كه در چه روزي كسوف رخ خواهد داد. ولي با فرضيه تكامل داروين نمي توان پيش بيني كرد كه مثلا صدميليون سال بعد موجودات زنده فعلي به چه صورتي درخواهند آمد. مثلا این فرضيه نمی تواند به طور قطع پیش بینی کند که آيا گردن زرّافه در صد میلیون سال دیگر باز درازتر خواهد شد یا نه ؟ اگر فرضيه تكامل انواع، يك قانون علمي بود بايد با بررسی وضع فعلی موجودات زنده مي توانست آینده آنها را پيش بيني كند؛ همانطور که نظریه جاذبه عمومی نیوتن با بررسی وضع فعلی سیارات می تواند موقعیّت آنها را در زمان آینده پیش بینی نمايد.

    خاصيت سوم يك نظريه علمي، خاصيت ابطال پذيری است؛ يعني يك نظريه علمي بايد بگويد كه در چه شریطي ابطال مي شود؛ مثلا نظريه جاذبه عمومي نيوتن مي گويد كه اگر ماده اي پيدا شود كه جذب مواد ديگر نشود و عدم جذب آن نيز ناشي از يك نيروي مزاحم نباشد در آن صورت قانون جاذبه عمومي از عموميت مي افتد؛ و نقض می شود؛ يا نظریه نسبيّت خاصّ اینشتين مدّعي است كه اگر ذره اي مادّي يافت شود كه سرعت آن بالاتر از سرعت نور باشد در آن صورت، نظریه نسبيّت خاصّ باطل مي شود.يعني از خصوصيّات نظريه علمي يكي هم اين است كه بتواند موارد نقض خود را بيان كند. اگر چنين نباشد آن نظريه توتولوژيك خواهد بود؛ و فرضيه تكامل انواع داروین، يك فرضيه توتولوژيك است؛ يعني با هر فرضي سازگار است؛ و نمی گوید که در چه شرایطی ابطال می شود. مثلا زرّافه الآن گردن دراز است. فرضيه تكامل مدّعي است كه شرايط ويژه اي باعث گردن دراز شدن زرّافه شده است؛ اگر گردن زرّافه كوتاه بود باز نظريه تكامل مي گفت كه شرايط ويژه اي باعث كوتاهي گردن آن شده است؛ لذا اين نظريه نمي گويد كه چرا موجودات چنين هستند كه مي بينيم بلكه مي گويد چون موجودات چنين هستند پس در گذشته چنان بوده اند؛ آن هم با حدس و گمان مبتني بر يافته هاي فسيل شناسان، نه بر اساس مشاهده ی واقعي و تجربه.
    بنابر اين فرضيه تكامل انواع هنوز، قطعيت علمي كه سهل است،به حدّ يك نظريه علمي-تجربی هم نرسيده است. لذا اين فرضيه در بين دانشمندان غربي هم منتقدين زيادي دارد؛ لكن فرهنگ و سياست سكولار غربي بر آن است كه اين فرضيه را به عنوان يك نظريه علمي به خورد بشريت دهد؛ چرا كه اين فرضيه مي تواند پايه مناسبي براي چنان فرهنگ و سياستي باشد؛ چون بنا به اصل انتخاب اصلح که در این نظریه وجود دارد؛ پيام آن در نظام سياسي آن است كه : «حق با قوي تر است؛ و بقا با آن كسي است كه قويتر باشد» و اين همان شعار كشورهاي غربي است.

    اشکالات نقضي فرضيه تکامل داروین:
    1- گفته شد که مدعای فرضيه تکامل در مورد موجودات بزرگ و پرسلولی مثل حشرات و پرندگان و... قابل آزمایش نیست؛ چرا که اولا به ادعای این نظریه این روند میلیونها سال طول کشیده است؛ و ثانیا میلیونها عامل بر آن تاثیر داشته اند که عملا نمی توان همه را مشخص نمود. اما ادعای این نظریه در دو مورد قابل آزمایش است:
    الف) در مورد چگونگی تبدیل مواد شیمیایی -مثلا اسیدهای آمینه- به موجودات زنده
    ب) در مورد چگونگی تبدیل تک سلولی ها به موجودات پر سلولی.
    ما در جهان امروزمان هم مواد شیمیایی تشکیل دهنده موجودات زنده را در دست داریم، هم تک سلولی ها را؛ همچنین می دانیم که شرایط تبدیل این ترکیبات شیمیایی به تک سلولی ها و شرایط تبدیل تک سلولی ها به پر سلولی ها محدود و قابل مشابه سازی در آزمایشگاهند. بنابراین اگر فرضيه تکامل داروین درست است، پس باید بتوان در این دو مورد آن را در آزمایشگاه به اثبات رساند؛ در حالی که هیچ دانشمندی تا به حال نتوانسته است یک تک سلولی كامل را از ترکیبات شیمیایی بدست آورد؛ یا نشان دهد که از ترکیب چند تک سلولی یک چند سلولی درست می شود.
    2- هم اکنون موجودات زنده ای در روی زمین زندگی می کنند که در زمان دایناسورها نیز به همین شکل کنونی وجود داشته اند و فسیلهای آنها که از زمان دایناسور ها به دست آمده است نشان می دهد که در طی این میلیونها سال هیچ تغییری نکرده اند. فرضيه تکامل از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند عاجز است؛ در حالی که در این مدت شرائط زندگی این موجودات تغییرات بسیاری کرده است.
    3- فرضيه تکامل انواع، مدعی است که بنا به اصل تنازع بقا یا انتخاب اصلح، همواره آن موجودی به حیات خود ادامه خواهد داد که از دیگر رقبای خود در حیات قویتر و با طبیعت سازگارتر است. یافته های فسیل شناسان، نشان داده است که قبل از نسل انسان و میمون (شامپانزه) نسلی می زیسته است که از نظر مغزی کاملتر از میمون ولی ناقص تر از انسان بوده است؛ فرضيه تکامل مدعی است که برخی از این موجودات در شرایط خاصی تبدیل به میمون شده اند و برخی دیگر در شرایط خاص دیگری تبدیل به انسان شده اند؛ حال سؤال این است که چرا این موجود انسان نما، مغز متکامل خود را از دست داده و تبدیل به میمون شده است؛ چگونه است که این موجود با آن مغز کاملتر از مغز میمون، نتوانسته است به حیات خود ادامه دهد ولی میمونی که ناقصتر از او بوده توانسته است به حیات خود ادامه دهد؛ طبق اصل انتخاب اصلح همواره عامل مثبت می ماند و عامل منفی از بین می رود. آیا باهوش بودن برای حفظ حیات عامل منفی بود؟ شکی نیست که هوش قویترین عامل بقا است.بنابر این اصل تنازع بقا یا اصل انتخاب اصلح نمی تواند اصلی کلی باشد.
    4- بین موجودات زنده تفاوت مغزی و هوشی چندانی ملاحظه نمی شود؛ مثلا شامپانزه که کاملترین مغز را بین حیوانات دارد، تنها اندکی از یک نوع میمون دیگر به نام اورانگوتان، باهوشتر است؛ اورانگوتان نیز تنها کمی از باهوشترین حیوان قبل از خود ــ در رتبه هوشی ــ باهوشتر است و... اما بین انسان و شامپانزه فاصله هوشی، به شدت زیاد است؛ میمون اعداد کوچک را می شناسد؛ اما انسان، دم از بی نهایتها می زند. میمونها برای ارتباط باهمدیگر تنها چند علامت محدود دارند؛ و زبان به معنی واقعی کلمه در آنها وجود ندارد؛ در حالی که انسانها با میلیون ها واژه و با هزاران زبان و لهجه با همديگر سخن می گویند. قدرت کشف و اختراع میمونها نیز با انسان قابل مقایسه نیست. همچنین هنر و اخلاق و عقیده و آرمان و... همگی اموری مختص انسانند. حال سؤال این است که این فاصله عمیق بین انسان و حیوان چگونه به وجود آمده است؟ فرضيه تکامل انواع داروین قادر به جواب گویی به این سوال نیست. لذا برخی از اندیشمندان انسان را از پدیده تکامل استثناء کرده و گفته اند : فرضیه تکامل فقط شامل حیوانات می شود؛ و خلقت انسان از خلقت دیگر موجودات جداست. برخی نیز گفته اند مغز انسانهای بدوی ناقص تر از انسان فعلی بوده است؛ و به مغز میمونها نزدیکتر بوده است؛ اما یافته های فسیل شناسان نشان داده است که اندازه مغز انسانهای غارنشین هفت هزار سال قبل با مغز انسان های فعلی تفاوتی نداشته است.
    5- در زمان اجداد زرّافه ها حيوانات زيادي بودند كه از برگ درختان تغذيه مي كردند پس چرا آنها در رقابت با زرّافه ها از بين نرفتند؛ يا چرا آنها گردن دراز نشدند؟ و ...

    منبع
    http://www.porseman.org/showarticle.aspx?id=496

  2. #432
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502
    Last edited by V E S T A; 11-03-2014 at 17:19.

  3. 7 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #433
    اگه نباشه جاش خالی می مونه L͠øneWolf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2014
    محل سكونت
    ۴۱ تریلیون کیلومتری آلفا قنطورس
    پست ها
    294

    پيش فرض

    طبق اين فرضيه روند تكاملي موجودات زنده از تك سلولي شروع شده و در اثر تكامل رفته رفته پيشرفته تر و كامل تر شده اند و آخرين موجود اين سلسله، انسان است
    سلام. شما در تعریف فرگشت دچار اشتباه هستید. تمامی موجودات به سمت سازگاری با محیط (بیشترین موفقیت تولید مثلی) پیش می رن و نه پیشرفته شدن و نه کامل شدن. قدم اول برای نقد هر نظریه اینه که متوجه بشیم اون نظریه چی می گه که شما این مرحله رو هم طی نکردید.
    Last edited by L͠øneWolf; 11-03-2014 at 20:25.

  5. 6 کاربر از L͠øneWolf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #434
    کاربر فعال انجمن موضوعات علمی Saeed Dz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2011
    پست ها
    1,855

    پيش فرض دو نکته بسیار مهم

    فکر میکنم این دو نکته بسیار مهم که نیاز به تکرار دارن، لطفن دوستانی که فرگشت رو نقد میکنن مطالعه کنن.

    1. ترجمه واژه Evolution به "تکامل" صحیح نمی باشد.

    واژه Evolution به معنای "برآمدن" و "فرگشت" و اشاره به وجود آمدن چیزی از چیز دیگر دارد مانند وجود آمدن بخار از آب.

    برخلاف تصور عموم، Evolution / فرگشت به معنای "کمال یافتن" و یا "کامل شدن" نیست! بلکه به معنای تغییر جاندار برای انطباق بیشتر با محیط است.

    2. آنچه پروژه ژنوم انسان (HGP) روشن نموده، اينست كه تمامی انسانها در سطح مولكولی تقريباً يكسانند. يعنی به رغم تفاوت های ظاهری در انسانها، باید بگوییم 99.9 در صد DNAآنها عيناً شبيه يكديگر است. آن يك دهم درصد تفاوت، همان است كه باعث تمامی دگرگونی های ظاهری در انسانهاست مانند: رنگ مو، رنگ چشم، رنگ پوست و كليه تفاوتهای ديگری كه انسانها را از يكديگر متمايز ميكند.
    نكته مهمتر اينست كه ژنوم ما انسانها اشتراكات زيادی با ساير حيوانات دارد. تقريبا 95 تا 98 درصد DNA انسان عيناً همانست كه در نخستينيان، مانند ميمون های بزرگ وجود دارد؛ و 85 درصد آن همانست كه در موشها وجود دارد! بين 40 تا 50 در صد DNA انسان را نيز ميتوان در مگس ميوه! يا انواع كرمها يافت! 11 درصد از ژنوم ما با برنج یکسان است!!

    به ژنوم خوش آمدید، راب دوسال، مایکل یودل، ص 147

  7. 7 کاربر از Saeed Dz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #435
    داره خودمونی میشه Hamid2545's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2013
    محل سكونت
    خوانسار
    پست ها
    133

    پيش فرض جائی که ضعف سبب قدرت می شود - تکامل هوش

    چرا هوش بشر تکامل پیدا کرد ولی هوش سایر حیوانات تکامل پیدا نکرد ؟
    گونه هائی که براثر تکامل به انسان امروزی تبدیل شدند نسبت به جانوران دیگر هم اندازه خود موجودی ضعیف بودند و از نظر قدرت بدنی هنوز هم ضعیف هستند . یک انسان معمولی بدون سلاح و وسیله تقریبا در مبارزه با 90درصد حیوانات هم اندازه خود شکست می خورد . انسان نه قدرت بدنی بالائی داشت نه قدرت فرار ( حداکثر سرعت دویدن یک انسان متوسط به 20کیلومتر در ساعت هم نمی رسد که ان هم برای زمان طولانی نمی تواند ادامه یابد) با پوستی لطیف (نسبت به سایر موجودات ) در مقابل طبیعت ( سرما و گرما و شرایط خشن طبیعی ) هم ضعیف و ناتوان بود البته اجداد ما نسبت به ما بسیار قوی تر و مقاوم تر بودند ولی آن هم فایده نداشت .

    طبق اصل انتخاب طبیعی چنین موجودات ناتوانی باید از مدت ها قبل نسلشان از بین می رفت و در واقع نسل بسیاری از آنها هم از بین رفت ( همچون انسان : هایدلبرگی , رودولفی ,... نئاندرتال) و نسل انسان امروزی " هومو سیپین" هم در آستانه انقراض قرار گرفت (در یک بازده زمانی کمتر از 10 هزار نفر باقی ماندند) در عوض همه این ضعف ها انسان ویژگی های مثبت زیادی هم داشت.بخاطر راه رفتن روی دوپا دستانی آزاد داشت که می توانست از آنها در هنگام حرکت و ... آزادانه استفاده کند شکل دست ها و پنجه ها و هم کمک می کرد که بتواند بسیاری از کارهائی که سایر حیوانات نمی توانند انجام دهند انجام دهد . قدرت تکلم ( که ناشی از حنجره ها و دستگاه صوتی او است ) به آنها کمک می کرد که بتوانند در هنگام ضرورت با هم بهتر ارتباط برقرار کنند.اجتماعی بودن و... بسیاری از ویزگی های دیگر ولی از همه مهمتر هوش آنها بود.

    بنابراین انتخاب طبیعی همه تمرکز خود را روی هوش این گونه ها معطوف کرد بدین گونه که : گونه ها و افرادی که زودتر و بهتر توانستند به هوش بالاتری برای مقابله با این ضعف ها دست یابند توانستند باقی بمانند و گونه هائی که نتوانستند به هوش بالائی دست پیدا کنند و با ضعف های خود مقابله کنند نسلشان از بین رفت . و باز هم این روند ادامه پیدا کرد و دوره به دوره هوش این موجودات ارتقا پیدا کرد تا به بشر امروزی رسید در واقع نسل تمام این گونه ها کامل از بین رفت و فقط نسل بشر امروزی "
    هومو سیپین " باقی ماند و کار به جائی رسید که بشر از تمام جهات از همه موجودات برتر و بالاتر شد و اشرف مخلوقات شد .

    در حالی که اگر بشر از ابتدا مانند سایر جانوران از این همه ضعف برخوردار نبود دلیلی نداشت که تا این درجه هوش او توسعه یابد همچنان که در مورد بقیه جانوران همچین اتفاقی نیفتاد بنابراین ما هوش و پیشرفت خود را مدیون ضعف های اجدادمان می دانیم .

    Last edited by Hamid2545; 13-03-2014 at 12:15.

  9. این کاربر از Hamid2545 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #436
    کاربر فعال انجمن موضوعات علمی و علوم انسانی havzhini's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    پست ها
    1,565

    پيش فرض Ardi نیای 4.4 میلیون ساله انسان

    پژوهشگران مشخصات یک موجود کهن شبیه انسان که می تواند از اجداد مستقیم ما باشد را تشریح کرده اند.

    ارزیابی این موجود 4/4 میلیون ساله به نام آردیپیتکوس رامیدوس طی مقاله ای توسط دانشمندان در نشریه "ساینس" انجام شده است.
    تیم محققان می گویند حتی اگر این موجود از اجداد مستقیم انسان نباشد، چگونگی تکامل انسان از جد مشترکش با شامپانزه را روشن تر می کند.
    فسیل های آردیپیتکوس رامیدوس ابتدا در سال 1992 در اتیوپی پیدا شد اما ارزیابی اهمیت آن 17 سال طول کشید.
    مهم ترین نمونه این فسیل ها اسکلت ناقص یک موجود ماده است که بر آن نام "آردی" نهاده اند.
    تیم بین المللی محققان استخوان های مهمی از جمله جمجمه با استخوان فک و دندان، بازوها، دست ها، خاصره، لنگ و پاها را پیدا کردند.
    اما پژوهشگران همچنین قطعاتی را یافته اند که می تواند به حداقل 36 موجود منفرد آردیپیتکوس تعلق داشته باشد.
    پروفسور تیم وایت از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی که از محققان ارشد این پروژه است گفت که تحقیقات گروه موشکافانه بوده است.
    او به نشریه ساینس گفت که تمیز کردن استخوان ها و بعد مطالعه و مقایسه آن با سایر فسیل های شناخته شده آفریقا و سایر نقاط سال های سال وقت گرفت.
    پروفسور وایت گفت: "این یک فسیل معمولی نیست. یک شامپانزه نیست. انسان نیست. این به ما نشان می دهد که زمانی در گذشته چه بوده ایم."
    زندگی روی درخت

    این فسیل در حدود 230 کیلومتری شمال شرقی آدیس آبابا پایتخت اتیوپی کشف شد.
    گفته می شود برخی از مشخصات اسکلت این موجود منعکس کننده مشخصات قابل مشاهده در گوریل های بسیار کهن است؛ همچنین آثاری از گونه های انسان نما که بعدا ظاهر شدند در آن دیده می شود.
    دانشمندان می گویند که آردی با قدی 120 سانتیمتری در بالا رفتن از درختان مهارت داشته است، اما همچنین روی دو پا راه می رفته است. با این حال کف پاهایش مثل انسان امروزی قوسدار نبوده، که نشان می دهد نمی توانسته در فواصل طولانی راه برود یا بدود.
    پروفسور اوئن لاوجوی از دانشگاه کنت در اوهایو به بی بی سی گفت: "نصف زندگی اش روی درختان می گذشته است؛ در درختان لانه می کرده و گهگاهی هم آنجا غذایش را می خورده است، اما وقتی پایین می آمده صاف راه می رفته تقریبا همانطور که من و شما قدم برمی داریم."
    محققان می گویند اینکه این موجود 4/4 میلیون سال قبل در ناحیه ای که جنگلی بوده زندگی می کرده است تا حدودی مشکل زاست. تصور می شد که تکامل اولیه انسان حداقل تا حدودی ناشی از ناپدید شدن درختان و تشویق آنها به راه رفتن بر زمین بوده است.
    پروفسور وایت گفت: "این موجودات در زیستگاهی جنگلی زندگی می کرده و می مرده اند، نه در یک دشت باز (ساوانا)."
    و چون بسیاری از مشخصه های آردیپیتکوس رامیدوس در میمون های امروزی در آفریقا دیده نمی شود، احتمال دارد که این جد مشترک، از لحاظ زمانی خیلی عقبتر از آنچه تاکنون تصور می شد می زیسته است - شاید هفت یا نه میلیون سال پیش.
    تکامل سریع

    این تیم در پاسخ به اینکه آیا آردیپیتکوس رامیدوس جد مستقیم ما بوده است یا نه، گفت برای پاسخگویی به این سوال باید فسیل های بیشتری از نقاط مختلف و متعلق به دوره های زمانی مختلف جمع آوری و بررسی شود.
    دانشمندان در سندی که به مقاله آنها در نشریه ساینس ضمیمه شده نوشته اند: "ما برای دادن پاسخی مطمئن به این سوال در آینده نیازمند کشف فسیل های بسیار بیشتری از دوران 3-5 میلیون سال قبل هستیم."
    "اما اگر آردیپیتکوس رامیدوس عملا گونه ای نباشد که جد انسان مستقیما به آن برسد، باید ارتباط نزدیکی با آن داشته باشد، و در ظاهر و تطبیق پذیری شبیه آن بوده باشد."
    بدوی بودن ظاهر آردیپیتکوس رامیدوس در مقایسه با آسترالوپیتسین ها - گروهی از هومینیدها در آفریقا که از لحاظ زمانی کمی به ما نزدیک تر بوده اند - کارشناسان را شگفت زده کرده است.
    به خصوص فسیل یک آسترالوپیتکوس آفرنسیس موسوم به "لوسی" که در سال 1974 پیدا شد به علت توانایی آن در راه رفتن ارتباط نزدیکی با انسان دارد.
    پروفسور کریس استرینگر از موزه تاریخ طبیعی لندن اظهار نظر کرد که برای آنکه آردیپیتکوس رامیدوس روی خط مستقیمی از دودمان انسان بنشیند همچنین لازم است که تغییرات تکاملی سریعی روی داده باشد.
    او به بی بی سی گفت: "آسترالوپیتکوس چهار میلیون سال قبل ظاهر شد بنابراین تصور این است که پیشرفت تکامی در 4/4 میلیون سال قبل باید بیشتر (از آردیپیتکوس رامیدوس) می بوده باشد."
    او افزود: "خوب باید گفت که شاید تغییرات خیلی سریع هم ممکن باشد یا اینکه آردیپیتکوس ممکن است نوعی بازمانده تاریخی از یک مرحله قدیمی تر تکامل باشد. شاید هم چیزی شبیه به آسترالوپیتکوس در 4/4 میلیون سال قبل در جای دیگری در آفریقا پیدا کنیم."
    BBC

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



  11. 6 کاربر از havzhini بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #437
    آخر فروم باز danielo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    1,021

    پيش فرض

    یک سوال داشتم.
    ژنوم dna موجودات اولیه مثل باکتری ها و یا اولین موجودی که داری ژنوم بود ایا ژنوم و خواص پیچیده بود یا بسیار ساده تر ساختار دی ان ای های موجودات فعلی
    لطفا در این مورد توضیح بدید

  13. #438
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    یک سوال داشتم.
    ژنوم dna موجودات اولیه مثل باکتری ها و یا اولین موجودی که داری ژنوم بود ایا ژنوم و خواص پیچیده بود یا بسیار ساده تر ساختار دی ان ای های موجودات فعلی
    لطفا در این مورد توضیح بدید
    به طور کل یوکاریوت ها (موجودات پیشرفته تر از پروکاریوت ها) ژنوم پیچیده تر و بزرگ تر از پروکاریوت ها دارن که اونا رو قادر میکنه فعالیت گسترده تر و پیچیده تری رو با کمک ژن هاشون داشته باشن ، ژنوم پروکاریوت ها به صورت یه مولکول DNA حلقوی پیچ خورده هست و ژنوم یوکاریوت ها به صورت رشته ای هست ( کروموزم )



  14. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #439
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    فرگشت تولید مثل جنسی

    تولید مثل یکی از بنیادی‌ترین مفاهیم زیست‌شناسی است. تولید مثل در زیست‌شناسی به معنای تولید یک نسخۀ مشابه و در نتیجه ادامه پیدا کردن حیات است. گرچه تولید مثل اغلب در راستای تولید اولاد در گیاهان و جانوران به کار می‌رود، ولی این مفهوم بنیادی‌تر از چیزی است که در نگاه اول به نظر می‌رسد.

    برای درک این موضوع باید به مبدا حیات برگشت. یکی از نخستین ویژگی‌هایی که موجب پیدایش حیات شده بایستی توانایی یکسری واکنش‌های شیمیایی در زمین اولیه در تولید کپی از خودشان بوده باشد. تولید مثل در پایه‌ای‌ترین سطح در واقع بازتولید شیمیایی است. در طول فرگشت حیات، بایستی سلول‌هایی با سطح فزاینده‌ای از پیچیدگی پدید آمده باشند؛ و البته تولید چیزهایی مثل خودشان ضروری بوده است.

    بدیهی است که آنهایی که به هر دلیل قادر به تولید حداقل یک کپی موفق از خودشان نباشند ادامه نمی‌یابند. در ارگانیسم‌هایی (موجودات زنده) که تک‌سلولی هستند تولید مثل یعنی توانایی یک سلول در بازتولید یک سلول جدید از خودش، ولی در ارگانیسم‌های چندسلولی به معنی رشد و باززایی است.

    یک راه هر ارگانیسم برای تولید مثل این است که یک کپی همانند خودش بسازد. ارگانیسم‌هایی که به این شکل تولید مثل غیر جنسی دارند قادرند با سرعت و به سادگی تکثیر شوند. تولید مثل جنسی، در آن سو، بسیار پیچیده و بغرنج است. نه تنها یک ارگانیسم باید اسپرم یا تخمک تولید کند، بلکه او باید همچنین یک فرد از جنس مخالف پیدا کند و معیارهای انتخاب شریک را برآورده کند و سپس با موفقیت جفت‌گیری کند. پس از همۀ اینها، ارگانیسم فقط نیمی از ترکیب ژنتیکی‌اش را به فرزند منتقل می‌کند.

    پس از پذیرش گستردۀ نظریه فرگشت، دانشمندان شروع به پرسش کردند. اگر تولید مثل جنسی این اندازه بغرنج و از لحاظ زیست‌شناسی پرخرج است، پس چرا اینقدر رواج دارد؟ تولید مثل جنسی هرگز شروع به رشد و تکامل نمی‌کرد، و هرگز به این رشد و تکامل تا رسیدن به این درجه از پیچیدگی که امروزه در بسیاری از حیوانات و گیاهان وجود دارد، ادامه نمی‌یافت، مگر اینکه فواید فرگشتی قابل توجهی در اختیار بگذارد.

    اینکه این فواید چه می‌توانند باشند، به هر روی، همچنان موضوع گفتگوهای مجامع علمی است. نظریه‌ها در مورد فرگشت جنسیت باید توسط آزمون‌های تجربی بسیار مشکل اثبات شوند، پس درهای پاسخ به این موضوع همچنان به روی گمانه‌زنی‌ها باز است.

    بازترکیبی ژنتیکی

    مشهورترین نظریه در میان زیست‌شناسان این است که، تولید مثل جنسی اجازۀ «بازترکیبی ژنتیکی» را می‌دهد. به عبارت دیگر :

    • جهش‌های موفق و سودمند از نسل‌های مستقل می‌توانند با هم ترکیب شوند.
    • جهش‌های موفق و سودمند می‌توانند از جهش‌های مضر جدا شوند.
    • ویژگی‌های ژنتیکی ناموفق می‌توانند به سادگی از یک جمعیت موجود حذف شوند.


    بدون تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی روی کل آرایش ژنتیکی یک ارگانیسم عمل می‌کند، ولی با وجود تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی بر روی صفات ژنتیکی فرد عمل می‌کند.
    با تولید مثل جنسی، شمار کمتری از فرزندان بهترین صفات ژنتیکی را از هر دوی پدر و مادر دریافت می‌کنند. هر چند به نظر می‌رسد انتخاب طبیعی در حذف تغییراتِ کمتر موفق بسیار موثر است، به ویژه در شرایط طاقت‌فرسای وحشی و جنگلی، جاییکه تنها جزئی از فرزندان به سن تولید مثل می‌رسند.

    افزایش آهنگ و نرخ فرگشت

    تولید مثل جنسی عموماً به ارگانیسم‌ها کمک می‌کند که سریعتر فرگشت یابند، زیرا آن ها می‌توانند با سرعت بیشتری به تغییرات شرایط سازگار شوند و در رقابت با تغییرات موفق‌تر باشند.
    سرعت رشد هر ارگانیسم وابسته به نرخ جهش‌های آن است. به هر حال، بیشتر جهش‌ها مضر هستند. بسیار به ندرت جهشی اتفاق می‌افتد که برای بقای فرزند و تولید مثل او بیش از پدر و مادرش سودمند و موفقیت‌آمیز باشد.

    با تولید مثل غیرجنسی، احتمال اینکه جهش‌های مضر انباشته شوند بیشتر است. بنابراین در تولید مثل غیرجنسی، انتخاب طبیعی عموماً کمترین نرخ جهش را موجب می‌شود.

    در سوی دیگر، با تولید مثل جنسی، جهش‌های سودمند می‌توانند از جهش‌های مضر جدا شوند، و بنابراین دستگاه‌های تناسلی ارگانیسم‌های دارای تولید مثل جنسی می‌توانند برای حفظ نرخ بالای جهش رشد و نمو کنند.

    جمعیت‌های بزرگتر شانس بیشتری برای ظاهر شدن جهش‌های سودمند دارند، ولی برای ارگانیسم‌های تولید مثل غیرجنسی، زمان قابل توجهی نیاز است تا اینکه جمعیت تغییرپذیر به اندازۀ کافی رشد کند و شانسی برای ظاهر شدن دومین جهش سودمند بوجود آید.

    تولید مثل جنسی این محدودیت سرعت را بوسیلۀ اجازه دادن به جهش های سودمند برای منتشر شدن در جمعیت موجود برای ترکیب شدن با دیگر جهش‌های سودمند می‌دهد، و این کار، آهنگ فرگشت را بسیار افزایش می‌دهد.

    محتمل است که بدون تولید مثل جنسی، همۀ جهش‌های مفید برای متراکم شدن روی یک نسل آنقدر زمان صرف می‌شد، و آهنگ فرگشت آنقدر آرام بود که زندگی روی زمین فراتر از شکل باکتریایی نمی‌بود.

    فرگشت جنسیت


    هر چند باکتری‌ها به سادگی با دونیم‌شدن تکثیر می‌شوند، آنها اغلب مواد ژنتیکی را هم مبادله می‌کنند. معمولاً توسط آزاد کردن بخش‌های کوچکی به نام پلاسمید که می‌توانند توسط باکتری مجاور جذب شوند این کار انجام می‌شود. در این مسیر، جهش‌های سودمند تقسیم می‌شوند. این می‌تواند احتمالاً به عنوان پیش‌درآمد جنسیت در نظر گرفته شود.

    پس از ظهور گیاهان و حیوانات در اقیانوس‌ها در ۶۰۰ میلیون سال پیش، تنها راه عملی برای این چندسلولی‌های آبزی جدید برای تولید مثل، آزاد کردن دانه‌ها و تخم‌ها بود. سلول‌هایی که شروع به تقسیم شدن کردند، به هم چسبیدند، و هر بار که تقسیم می‌شدند تغییر می‌کردند، تا اینکه در آخر یک بالغ جدید تشکیل می‌دادند.

    تنها زمان عملی برای پذیرش بالقوۀ مواد ژنتیکی خارجی سودمند پیش از شروع رشد تخم‌ها و دانه‌ها بود. بسیاری از گیاهان و حیوانات دریایی امروزه گرده یا اسپرم در داخل آب آزاد می‌کنند تا توسط دانه‌ها و تخم‌های نزدیک که تا زمانیکه آنها بارور نشوند شروع به رشد نخواهند کرد، جذب شوند.

    هنگامیکه گیاهان به روی زمین رفتند، گرده‌های آنها یا توسط باد حمل می‌شد و یا مستقیماً توسط حشرات به تخم‌ها می‌رسید. در مورد اغلب حیوانات زمینی و بسیاری از حیوانات دریایی، اسپرم به طور بسیار کارآمدی با وارد کردن آن درون حفره‌ای در بدن که حاوی تخمک‌هاست، تحویل داده می‌شود.

    فرگشت عموماً طرفدار هر جهشی است که محرک پیدا کردن شریک جنسی را افزایش دهد. در حالیکه موجودات ساده مانند حشرات از الگوهای رفتاری برنامه‌ریزی شده پیروی می‌کنند، حیوانات پیچیده‌تر مانند پستانداران دارای عصب‌های حساس در اندام‌های تناسلی خود هستند که مرکز لذت قدرتمندی را در مغزشان تحریک می‌کند.

    نظریه‌های دیگر

    یکی از معروف‌ترین نظریه‌های جایگزین برای فرگشت جنسیت این ایده است که می‌گوید تولید مثل جنسی گوناگونی ژنتیکی گسترده‌تری بوجود می‌آورد. این مورد به ویژه در محیط‌هایی که به سرعت تغییر می‌کنند اهمیت دارد، جاییکه برخی از تغییرات ممکن است به خاطر شرایط جدید از بین بروند در حالیکه دیگر تغییرات ممکن است برای بقای جاندار مناسب‌تر باشند.

    شاید متعارف‌ترین شکل این نظریه‌ها فرضیۀ ملکه قرمز ( [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) باشد که می‌گوید تغییرات ژنتیکی بزرگتر به گونه‌های تولید مثلی جنسی مقاومت بهتری در برابر بیماری‌ها و انگل‌هایی که سرعت سازگاری زیادی دارند می‌دهد.

    مشکل این نظریه‌ها این است که ارتباط و پیوند میان تولید مثل جنسی و گوناگونی ژنتیکی بسیار کم است، زیرا گوناگونی و تنوع یک جمعیت می‌تواند وابسته به آهنگ جهش‌ها باشد و نه شیوۀ تولید مثل. برای یک آهنگ جهش معین، تولید مثل جنسی ممکن است تنوع جمعیت را به دلیل همگرا شدن رفتارهای ژنتیکی سودمندتر کاهش دهد. تنها دلیل اینکه چرا تنوع یک جمعیت غیرجنسی کمتر است این است که فرگشت کسانی که کمترین آهنگ جهش را داشته باشند انتخاب می‌کند به این منظور که انباشت جهش‌های مضر را کاهش دهد.

    یکی از جنجالی‌ترین نظریه‌های آلترناتیو این ایده است که می‌گوید مردها اساساً انگل هستند. تولید مثل جنسی زمانی آغاز می‌شود که برخی اندام‌های انگلی به مانند ویروس شروع به تزریق مواد ژنتیکی خود به درون بدن یک میزبان بی‌اطلاع به منظور استفاده از دستگاه تولیدمثل او می‌کنند.

    در سراسر مسیر تاریخ فرگشت، انگل‌ها یک همزیستیِ با هم‌فرگشت ( [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) را با میزبان‌های خود بوجود می‌آورند که به دلیل مواد ژنتیکی تقسیم شده و فواید تولید مثل جنسی می‌باشد. از این لحاظ، ممکن است مردها شبیه میزبان‌های مولدی‌شان باشند ولی آنها همچنان اصولاً انگل هستند.

    نظریه‌های دیگری در مورد فرگشت تولید مثل جنسی وجود دارد، ولی بیشتر نظریه‌های دیگر معمولاً یا بیان دیگری از نظریه‌های منتشر شده هستند و یا به سادگی قابل رد کردن می‌باشند.

    اطلاعات بیشتر: WikiPedia

    | نوشته: داریوش رهازاد | سایت فرگشت |

  16. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #440
    آخر فروم باز danielo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    1,021

    پيش فرض

    به طور کل یوکاریوت ها (موجودات پیشرفته تر از پروکاریوت ها) ژنوم پیچیده تر و بزرگ تر از پروکاریوت ها دارن که اونا رو قادر میکنه فعالیت گسترده تر و پیچیده تری رو با کمک ژن هاشون داشته باشن ، ژنوم پروکاریوت ها به صورت یه مولکول DNA حلقوی پیچ خورده هست و ژنوم یوکاریوت ها به صورت رشته ای هست ( کروموزم )


    چگونگی شکل گیری ژنوم اولین موجود دارای ژنوم مشخص شده؟؟
    میشه توضیح بدی

  18. 2 کاربر از danielo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •