تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 44 از 312 اولاول ... 344041424344454647485494144 ... آخرآخر
نمايش نتايج 431 به 440 از 3117

نام تاپيک: اسرار ماوراء

  1. #431
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    با سلام مجدد
    يه مطلب ديگه در مورد انرژي خلاق از علوم باطني
    اميدوارم خوشتون بياد


    بيداري انرژي خلاق روح

    در طول زمان بشر از حقيقت ذاتي خود دور
    شده و ناتوان و ضعيف گشته است. روح انسان
    داراي انرژي و قدرتي ذاتي است كه در عموم
    انسان‏ها به صورت خفته و راكد وجود دارد.
    اين نيرو در ميان فرهنگ‏هاي مختلف شناخته
    شده است و به اسامي گوناگوني چون "پرانا"،
    "چي" ، "مانا"، "كنداليني" ، "روح‏القدس" و...
    از آن نام برده مي‏شود. در علوم و مكاتب
    باطني، روش‏هاي متعددي جهت بيدار و آزاد
    سازي اين نيروي خفته ابداع شده است. رشد
    معنوي و اتفاقات شگفت‏انگيز در زندگي
    روحي و تحقق خواسته‏ها حتي موفقيت در
    زندگي ظاهري، با بيداري انرژي خلاق روح يا
    كنداليني ارتباط دارد. در شرق اعتقاد
    براين است كه نيروي خفته كنداليني در مركز
    اولين چاكرا مولاداهارا كه مركز آگاهي و
    غرايز حيواني و پايين‏ترين چاكراست،
    مستقر مي‏باشد. بيدار شدن كنداليني، به
    معني صعود از اين چاكرا و رسيدن به
    بالاترين چاكرا، مكاني در تاج سر و مركز
    آگاهي برتر ساهاسرارا است. در حقيقت هر
    شكلي از زندگي و حيات باطني كه به نام‏هاي
    "فنافي الله"، "سامادهي"، "موكشا"، "اتحاد"،
    "كاواليا" و... شناخته شده‏اند، بيدار شدن
    كنداليني است. وقتي كنداليني بيدار
    مي‏شود جسم فيزيكي تغييرات بسياري را كه
    عمدتاً مثبت هستند تجربه مي‏كند. با
    بيداري نيروي حياتي تمام سلول‏هاي بدن
    شارژ مي‏شوند و جرياني از تجديد حيات
    آغاز مي‏گردد. صدا، احساس‏ها حتي احساس
    به بدن و هورمون‏هاي پنهاني تغيير
    مي‏يابند. در حقيقت تظاهرات سلولي در بدن
    و ذهن، بالاتراز سطح معمول، در سطح
    عالي‏تر رخ مي‏دهند. بيداري جزئي و كلي
    در علوم باطني مغز رابه شش بخش و تجلياتش
    را هم تقريباً به شش حوزه دسته‏بندي
    مي‏كنند و قسمت‏هاي مختلف آن را با
    چاكراها مرتبط مي‏دانند. بر حسب درجات
    بيداري چاكراها، قسمت‏هاي خاموش مغز
    روشن مي‏شود و اين خود نيز باعث فعال شدن
    نيروهاي روحي و رواني مي‏گردد. همان طوري
    كه براي روشن نمودن يك لامپ الكتريكي، آن
    را به وسيله كليدي كه بر روي ديوار نصب شده
    است، روشن مي‏كنيم، براي روشن كردن چراغ
    مغز نيز اقدام ديگري مقدور نيست بلكه نياز
    به كليد است. كليد روشن كردن قسمت‏هاي
    مختلف مغز در چاكراها قرار دارد. گاه در
    كسي بيداري به ميزاني رخ مي‏دهد كه شخص
    مي‏تواند روشن‏بين يا تله‏پات باشد اما
    گاه بيداري به حدي است كه يك نوازنده و يا
    يك نويسنده نابغه بشود. نابغه كسي است كه
    يك يا تعداد بيشتري از سطوح مغزش بيدار
    شده باشد. نبوغ داراي انواع و مراحل
    متفاوت است؛ به طور مثال گاه كودكي از
    لحاط هوش استثنايي مي‏شود، ديگري
    شاعراست و به او الهام مي‏گردد، نوجواني
    هم موسيقيدان يا مخترع و يا مكتشف مي‏شود.
    در مغز گروه نوابغ، بيداري به صورت جزئي
    رخ داده است. كساني كه ذهن آنها با تبلور
    نور، حركت كرده ، بيدار شده و به روشنايي
    نبوغ رسيده باشد، دريافته‏اند آنچه كه در
    آنها متبلور شده كل آگاهي نيست و بيداري
    كلي مغز هنوز حاصل نشده است.

  2. #432
    اگه نباشه جاش خالی می مونه hamidak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    پست ها
    266

    پيش فرض

    دوست عزیز مرسدس جان میشه آدرس منبعتون رو هم بذارین

  3. #433
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    سلامحميد جان
    با عرض معضرت من اين مطلبرو خيلي وقت پيش گرفتم فكر كنم مال سايت (علوم باطني) باشه لينكش رو ندارم بايد سرچ كنيد

  4. #434
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    با عرض سلام به دوستان يه مطلب ديگه در مورد ماورا’
    اميدوارم خوشتون بياد .شاد باشيد

    يک گزارش علمی در زمينه تجارب نزديک به مرگ

    امروزه پيشرفت های علم پزشکی اين امکان را برای پزشکان فراهم کرده است تا جان افرادی را نجات دهندکه ممکن بود در گذشته به دليل کمبود علم پزشکی جان خود را از دست بدهند و امکان بازگرداندن آنها به زندگی نبوده است. در حقيقت علم پزشکی مرزهای آنچه را که ما از آن با عنوان مرگ ياد می کنيم به عقب رانده است. اما در اين ميان همواره تجربياتی برای انسان های در حال احتضار وجود داشته است که در اين زمان شايد بيش از پيش مورد توجه پزشکان و محققان در زمينه شگفتي های قرار گرفته است.
    داستان هايی از قبيل تجربيات بيرون از جسم ، سفر به عمق تونل ها و رويارويی با فرشتگان و افراد دوست داشتنی که از دنيا
    رفته اند را تجربة شبه مرگ يا تجربة نزديک به مرگ نامگذاری کرده اند. در ابتدا تمام پزشکان کمابيش چنين گزارش هايی را رد می
    کردند. علم پزشکی اين گونه تجارب را توجيه می کرد و آن ها را توهماتی می دانست که از تغييرات مغز در حال مرگ ناشی می شد. اما در اين تفسير اشکالی وجود داشت. اين گونه توهمات تنها زمانی ممکن است اتفاق بيافتد که مغز به بخشی از عملکرد خود ادامه دهد.
    زمانی که مرگ مغزی روی می دهد و صدای بوق ممتد دستگاه ها به گوش می رسد، مغز تقريباً شبيه به کامپيوتری می شود که نيمی از آن را از برق کشيده اند و مدار آن قطع شده است. اين مغز نه تنها نمی تواند دچار توهم شود بلکه اصلاً نمی تواند هيچ نوع فعاليتی داشته باشد.
    اين که دريافت ها، طی تجربة شبه مرگ زمانی اتفاق می افتند که مغز فعاليتی ندارد که آن ها درک کند، تناقصی آشکار است که
    دانشمندان، علمای دينی و مردم عادی را به يافتن پاسخی برای آن واداشته است. اگر نظريه های علمی در مورد زندگی، مرگ و ضمير ناخودآگاه که در حال حاضر پذيرفته شده است دقيق باشد، نبايد چنين تجربياتی که رخ می دهند را ساده انگاشت. برخی از محققين معتقدند که تجارب شبه مرگ بايد علم پزشکی را تکان دهد تا جايی برای امکان وجود روح باز شود.
    اما برخی ديگر هنوز نسبت به وجود چنين تجاربی مردد هستند. بطور مثال دکتر «سوزان بلک مور» که تقريباً سی سال از
    تحقيقاتش در زمينة ادعاهای غير طبيعی است می گويد: « در هر يک از مواردی که مورد بررسی قرار دادم، يا اصلاً شواهدی وجود
    نداشته است و يا توجيه ديگری برای آن می توانست يافت». او در کتابی با عنوان « مرگ برای زندگی» که در مورد حالت شبه مرگ است يادآور می شود که جنبه های اين تجربه از جمله تونل و خروج از جسم فقط و فقط از طريق وقايع جسمانی می تواند بوجود آيد. برای مثال طی عمل جراحی مغز و تحت تأثير بيهوشی موضعی، بيماران گاهی از مشاهدة دنيای اطراف از زاوية ديدی خارج از جسم، خبر می دهند. بعضی افراد تجربيات مشابهی را تحت تأثير ال.اس.دی.، ترياک، حشيش و داروهای بيهوشی گزارش داده اند. دکتر «بلک مور» می گويد که مغز، طی دوره های فشار عصبی، مملو از مواد تدخير کننده ای به نام «اندروفين» قرار می گيرد که در خود مغز وجود دارد. او چنين استدلال می کند که از شواهد به نظر می آيد که تجربيات خروج از جسم و ديگر اشکال تجربة شبه مرگ صرف نظر از اين که چقدر واقعی است، با مغزی رو به مرگ شروع شده و پايان می گيرد. اما « ميکائيل سابوم» که متخصص قلب است و در زمينة تجارب شبه مرگ نيز تحقيق می کند، عقيدة ديگری دارد و برای نمونه به مورد « پام رينولدز» اشاره می کند . او که متوجه
    شده بود در يکی از شريان های مغزش توده ای
    چربی وجود دارد و جانش را تهديد می کند به
    « رابرت اسپتلر»، جراح مغز و اعصاب و مدير
    مؤسسة عصب شناسی بارو در فونيکس آتلانتا
    مراجعه کرد. دکتر جراح به پام گفت که برای
    انجام عمل جراحی مجبور می شود تا قلب او را
    متوقف کند و طی اين مدت مغزش نيز از کار می
    ايستد و طبق محاسبات بالينی او برای يک
    ساعت زنده نخواهد بود. پام در حال بيهوشی
    از جسمش جدا شد و از جايی درست بالای شانه
    های اسپتزلر عمل جراحی را نظاره کرد.

    زمانی که اسپتزلر دستور داد تا پام را
    طوری بخوابانند که خون از بدنش خارج شود،
    جان پام از تنش جدا شد و حس کرد که از داخل
    تونلی به سمت نوری سقوط می کند. در انتهای
    تونل، مادربزرگش را که خيلی وقت پيش از
    دنيا رفته بود و همچنين اقوام و دوستناش
    را ديد. سپس عمويش او را به سوی جسمش هدايت
    کرد و به از گفت که بايد برگردد. بازگشت
    پام به جسمش مثل شيرجه زدن در استخر آب يخ
    بود.

    سابوم می گويد آنچه را که رينولدز اظهار
    کرده و ديده و شنيده با گزارشات جراحی
    اسپتزلر مقايسه کرده و پی برده است که طی
    مدت زمانی که پام آن تونل را حس کرده، به
    هيچ وجه فعاليت مغزی نداشته است و مغز او
    برای هر گونه مقصود و هدفی مرده بود و
    مانند کامپيوتر خاموشی که پيش از اين ذکر
    شد بوده است. مسلماً يک مغز مرده نمی
    تواند در عملکردی که ندارد دچار اختلال
    شود. يک مغز مرده نه می تواند دچار توهم
    شود و نه می تواند در برابر داروی بيهوشی و
    يا ساير داروها، واکنش نشان دهد. سابوم می
    گويد: « وضعيت بالينی پام، مرگ او را نشان
    می داد. در بدنش اثری از حيات ديده نمی شد.
    با اين اوصاف، آيا آنچه که او تجربه کرده
    بود مرگ بود؟ و اگر نه، پس آن چه که او در
    اين حالت تجربه کرده چه بوده است»؟

    « باربارا رومر» که يک متخصص داخلی در شهر
    فورت لاودرديل واقع در فلوريدا است، طی
    دورة رزيدنسی خود در اوايل دهة 1970 برای
    اولين بار بيماری روبرو شد که يک تجربة
    شبه به مرگ داشت. او از سال 1994 با بيش از
    ششصد بيمار مصاحبه کرده که همگی ادعا می
    کنند اين حالت را تجربه کرده اند. رومر
    کتابی را نيز در اين مورد به رشته تحرير
    درآورده است. اگر چه نظر او با نظرات
    بسياری از همکارانش سازگار نيست اما اين
    مصاحبه ها او را متقاعد کرده است که بعد از
    مرگ چيزی از وجود انسان باقی می ماند که به
    زندگی ادامه می دهد. رومر گروهی از افرادی
    که تجارب مشابه هم ديگر داشته اند تشکيل
    داده که ماهانه به دور هم جمع می شوند. اين
    افراد که اکثر آنها مسن هستند، گرد هم می
    آيند تا در مورد آن چه که برای بسياری از
    آنان يک سفر روحانی بود، تبادل تجربه
    کنند. آنها معتقدند که سفر روحانی شان
    تغييراتی را در زندگی آنها بوجود آورده
    است.

    يکی از اين افراد به نام « رابرت ميلهام»
    می گويد که قلبش به دليل حملة قلبی از تپش
    ايستاده بود: « درد از بين رفته بود. من
    بالای بدنم معلق بودم. داشتم به خودم که
    روی تخت دراز کشيده بودم، نگاه می کردم و
    آنها تيغ جراحی را در بدنم فرو کردند». او
    همچنين می گويد که پس از يک عمر خودخواهی،
    تماسش با مرگ از او شخص فداکارتری ساخته
    است.

    شخص ديگری می گويد که پس از يک واکنش
    آلرژيک که رنگش کبود و تنفسش متوقف شد،
    اين حالت را تجربه کرده است: « من می
    توانستم همه چيز را رنگی ببينم. می
    توانستم بشنوم و حالاتی همچون ترس و
    آسودگی را حس کنم. می دانستم که آن جسم
    کبود رنگی که روی زمين دراز کشيده است،
    منم. نگاه کردن به آن مرا می ترساند. اما
    اين را نيز می دانستم که آن واقعاً من
    نيستم. آن فقط تن من بود».

    برخی از محققان اين نظرية که حالت شبه مرگ
    توسط مغز از کار افتاده ايجاد می شود را
    مناسب نمی دانند. آنها اين نظريه را مطرح
    می کنند که شايد اين تجارب نشانه ای نه از
    حيات پس از مرگ بلکه نشانی است از چيزی به
    همان ميزان قابل توجه يعنی اين که
    خودآگاه انسان به طور مطلق در مغز وجود
    ندارد.

    « وان لومل» متخصص قلب هلندی و همکاران
    پژوهشگرش در تلاش برای برآورد تعدد تجربة
    نزديک به مرگ با 343 تن از مبتلايان به سکتة
    قلبی که جان سالم بدر برده بودند، مصاحبه
    کردند. هجده درصد از اين افراد از هوشياری
    کامل سخن می گفتند. اين بيماران همه چيز را
    از احساس آرامش عمومی تا حالت تجربة نزديک
    به مرگ تشريح کردند. يک پژوهش انجام شده
    توسط محققان انگليسی در بيمارستان عمومی
    سات هامپتون که در مجلة احياء به چاپ
    رسيده است نيز نشان می دهد که يازده درصد
    اين افراد خاطراتی از دورة بيهوشی خود به
    ياد می آورند. شش درصد افرادی که پس از
    ايست قلبی نجات پيدا کرده اند، خبر از
    تجربة اين حالت می دهند. وان لومل و محققان
    ديگر در اين زمينه همگی معتقدند که اين
    يافته ها حاکی از آن است که خودآگاه انسان
    در صورت فقدان مغز فعال نيز می تواند وجود
    داشته باشد. وان لومل می گويد : « می توان
    مغز را با دستگاه تلويزيون مقايسه کرد.
    برنامة تلويزيونی داخل دستگاه تلويزيون
    ما نيست».

    بنابر اين خودآگاه انسان کجاست؟ آيا در تک
    تک سلول های بدن حضور دارد؟ به نظر وان
    لومل که چنين است. او می گويد: « بين تمام
    سلول های ما بايد نوعی ارتباط وجود داشت
    باشد». تجربيات شبه و نزديک به مرگ ما را
    به طرح مجدد سئوالاتی وا می دارد که تصور
    می کنيم پاسخشان را می دانيم . سئوالاتی
    مانند اينکه مرگ چيست؟ ضمير خودآگاه
    انسان کجاست؟ مفهوم اين که ذهن، پس از مرگ
    به حيات خود ادامه می دهد چيست؟ و آيا علم
    قادر است روح را کشف کند و به نوع حيات
    روحی پی ببرد؟

  5. #435
    اگه نباشه جاش خالی می مونه hamidak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    پست ها
    266

    پيش فرض

    مرسي مرسدس جان اشكال نداره

  6. #436
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    سلام به دوستان
    هيچكي نظري نداشت

  7. #437
    داره خودمونی میشه maryam1987's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    121

    پيش فرض

    مرسدس بابت مطالبي كه ميزاري ممنون
    هنوز وقت نكردم بخونم ولي حتما جالبه
    بازم ممنون

  8. #438
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    مرسدس بابت مطالبي كه ميزاري ممنون
    هنوز وقت نكردم بخونم ولي حتما جالبه
    بازم ممنون
    سلام به دوستان
    اختيار دارين اميدوارم مفيد واقع شود

  9. #439
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    با سلام مجدد به دوستان



    خدا مهربان است

    ميخواهم امروز با شما در مورد علت وجود شرارت پيرامون جمعهاي انساني صحبت كنم.

    1. علت وجود شرارت در پيرامون ما، ميدانهاي مغناطيسي آزاردهنده اي است كه در نتيجهء تبادلات غلط انرژي ما بين انسانها بوجود مي آيد. اما ما به عنوان واحدهاي مستقل انساني چگونه ميتوانيم اين موقعيت شرارتبار را تغيير دهيم؟ در تعاليم باطني اعتقاد بر اين است كه هر انساني با پياده كردن فرمول پيشگيري از خلق افكار آزاردهنده و آسيب رسان در ذهن خويش، قادر به تغيير اين موقعيت خواهد بود.

    بنابراين بهتر است ما خود را از اين زاويه مورد بررسي قرار دهيم. بدين معنا كه از اين لحظه ببعد تمامي كارها و افكار روزانهء خود را بگونه اي كنترل كنيم كه نيروي آزاردهندهء موجود در آنها به صفر رسد. براي اين كار لازم است « تمرين كنيم » زيرا ما در طول زندگي خود انسانهايي واكنشي بوده ايم كه همواره خلق و خوي مان تحت تاثير شرايط بيروني بشدت تغيير ميكند اما اگر بياموزيم ميزان اثرگذاري عواطف خويش را بر ديگران بررسي نمائيم و اجازه ندهيم هر گونه تنزل در خلق و خوي و واكنش عاطفي ما، به ديگري آسيب رساند و بطور متقابل، اجازه ندهيم نوسانات شديد ناشي از رفتارهاي اطرافيان مان در حوزهء عاطفي و آگاهي ما وارد شود؛ در اين صورت است كه اجازهء رشد سريع قارچهاي شرارت را نخواهيم داد و در حقيقت بستري مناسب براي تكثير نيروي تفرق و بوجود آمدن موقعيت آزاردهنده، بوجود نخواهدآمد. بياد داشته باشيد كه حتي در فضاهاي باطني و معنوي نيز، شور و اشتياق شديد و موضع گيريهاي غليظ معنوي كه به غلط راهبري شده اند، به راحتي موجب ايجاد فضاهايي خواهند شد كه افراد از لحاظ عاطفي آسيبهايي غير قابل جبران به يكديگر خواهند رساند و متاسفانه همين امر است كه بسياري از فضاهاي معنوي و مدارس باطني را زير سوال ميبرد. بنابراين نه تنها بايد مراقب گرايشات غلط دروني خويش باشيد بلكه بايد مراقب چگونگي بكارگيري فضائل دروني خود نيز باشيد.

    اگر آهنگ اصلي زندگي شما بر اساس آزار دادنِ ديگران نواخته ميشود، بهتر است قبل از اِعمالِ هرگونه نظم و انضباطي در زندگي خويش، چگونگي ايجاد هارموني در رفتارهاي فردي و شخصي خود را بررسي كنيد. پالايش شديدي كه در اثر تلاش ما براي آزار ندادن ديگران بوجود مي آيد، بطور قطع موجب زدودن مراتب آگاهي غلط خواهد شد...

    بنابراين ، از شما ميخواهم كه موضوع آزار ندادن يكديگر و بخصوص همراهان خويش ، را بدقت بررسي نمائيد زيرا اگر شاگردي موفق شود به اين درجه از جايگاه خود در مسير تكاملي دست يابد، تمامي حد و مرزهايي كه او را متوقف ساخته اند، از ميان بر خواهد داشت.

    شايد برخي از شما ندانيد كه افكار و اعمال و سخنان آزار دهنده چه هستند؟ انرژي آزار دهنده، بر اساس خودخواهي و تمركز انسان بر «منِ مادونِ» خويش شكل ميگيرد و معرف نيروهايي است در جهت ارضاي نفس و خودمحوري شديد و نگرشي اغراق آميز نسبت به شخصيت و توانائيهاي ما، شكل مي گيرد.

    انساني كه با رفتار خود به ديگران آسيب رواني و عاطفي نميرساند، انساني است كه حضور او در همه جا احساس ميشود و به عنوان موجودي آگاه زندگي ميكند كه در سرشت او نيروي عشق و معرفت وجود دارد و شيوهء زندگي او داراي جامعيتي است كه همهء انسانها را در بر ميگيرد و كسي است كه تمامي اشكال گوناگون زندگي براي او يكسان هستند و ميداند در ميان همين تجليات گوناگون است كه نور حقيقي پنهان شده است و تمامي تجليات عالم در حقيقت تجلي يك موجود يگانهء لايتناهي هستند. بازتاب چنين شناختي را در رفتار انساني خواهيم ديد كه بدون هيچگونه چشم داشتي در صدد برطرف نمودن نيازهاي همراهان خويش، اقدام مي نمايد.

    انساني كه آزار دهنده نباشد، سكوت ميكند ـ سكوتي كه حاصل خودخواهي و خودبيني نيست.

    انساني كه آسيب رسان نباشد، بلافاصله در برابر نيازهاي جمع باطني و نوع بشر پاسخگو خواهد بود و اين يكي از شاخصهاي انسانهاي كبير است كه قادرند به ريشه هاي دروني رفتارهاي ناهنجار بيروني افراد پي ببرند و از زاويهء معرفت و حكمت خويش، بطور واقعي همراهان خود را راهنمايي كنند و در سختي به آنها ياري رسانند.

    انساني كه در افكار و رفتار خود مهربان است، در قضاوتهاي خود بسيار محتاط خواهد بود، حرفهاي اضافه نميزند و قابليت جلوگيري از اعمال و رفتار شتابزده را دارد و در حقيقت معرف روحي است كه ديگران را به باد نكوهش و انتقاد نمي گيرد. درنتيجه معبري امن جهت عبور و مرور نيروهاي عشق حقيقي و انرژيهاي معنوي خواهد بود كه شخصيت فيزيكي انسان را درخشان ميسازند و او را به سمت عملكردي صحيح راهبري ميكنند.

    2. رسيدن به درجهء آزار ندادنِ همراهان، در معناي مثبت آن (نه در معناي منفي) به مفهوم گام برداشتن در آن طريقي است كه انسان را به آستانهء دروازهء وصل ميرساند. شايد در ابتداي شنيدن آموزشي كه پيرامون موضوع «آزار ندادن يكديگر» وجود دارد، تصور كنيد كه اين موضوع زياد هم حائز اهميت نميباشد و وارد ساختن موضوع وصل در اين بحث موردي ندارد.

    اما كسي كه چنين مي انديشد، بايد بداند كه موضوع بحث ما آن بي آزاري نيست كه حاصل ضعف رفتاريِ انسان هايي است كه كمبود محبت دارند و حوصلهء هيچگونه دردسر و ماجراجويي را ندارند، زيرا اينگونه افراد در حقيقت درگير وجه منفي «آسيب نرساندن به ديگران هستند» اما خود از درون ذوب ميشوند و تمامي هارموني دروني خويش را نابود ميسازند و درنتيجه افرادي ناآرام خواهند بود. بلكه منظور نظر ما، آن بي آزاريِ مثبتي است كه حاصل هوشمندي و انديشهء خير و سيطرهء بر نفس و ادراك صحيح قوانين هستي است و انسان در نتيجهء آن داراي عملكردي متوازن خواهد شد.

    آسيب نرساندن به همراهان و دوستان و افراد خانواده ، ريشه در نقاط ضعف زنان يا مرداني ندارد كه در جايگاه پاييني از مسير تكاملي قرار گرفته اند ودرنتيجه ابزار لازم وكافي جهت تخريب ديگران را بدست نياورده اند. بي آزاري بايد برآيند ادراك حقيقي و نظارت آگاهي بر شخصيت انسان باشد و درنتيجه آدمي در تمامي اعمال و رفتار و روزمرهء خويش مهربان خواهد بود. چنين انساني ظرفيت ورود به آگاهي و درك همراهان خويش رادارد و هنگاميكه به چنين مرتبه اي ميرسد، همه چيز را در پرتوي ياري رساندن به نوع بشر، فراموش ميكند.

    3. باشد كه «نيروهاي نور» به پيش آيند و صف خدمت گزاران سيارهء زمين روز به روز طولاني تر شود. باشد كه «جوهر صلح» از كالبدهاي پايين به عنوان ابزاري جهت برقراري هارموني و آشتي استفاده كند. بگذار تا «جوهر نيت خير» بر اذهان ما حاكم باشد و درنتيجه جايي براي روحيهء نكوهش يكديگر و انتشار جر و بحثهاي ويرانگر وجود نباشد.

    با آسيب نرساندن به يكديگر، ميتوانيم جمعي از خدمت گزاران واقعي را تربيت كنيم كه مسير را براي جريان سيال حياتي هموار ميسازد.

    مهرباني، كليد رها ساختن سرشت مادون از دنياي توهمي و پديده هاي متجلي است.

    4. در تعاليم باطني، بر موضوع مهرباني به يكديگر و همچنين به تطهير مراكزتوليد انرژي بسيار تاكيد شده است. با انجام تمرينات مربوط به پاكسازي مراكز انرژي، ما انسدادها را بر طرف ميسازيم و اجازهء ورود انرژيهاي بالاتر را ميدهيم.

    5. در رفتار، گفتار و اعمال خود مهربان باشيم....به اميد آن روز
    منبا
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  10. #440
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    نيروهاي تاريكي در حقيقت انرژيهاي قدرتمندي هستند كه در تلاش ميباشند تا انسان را در محدودهء ساختارهاي كهنه و فرسوده و عادات روزمره زندگي متوقف سازند، آنها نيروهاي محافظت از جاذبهء ماده و پديده هاي شكلي و هرآنچه ميباشند كه بصورت منقبض در سه قلمروي هستي وجود دارد. در نتيجه بطور عمدي مانع از جريان يافتن هرآنچه كه داراي نيروي حياتبخش و جديد ميباشد؛ ميشوند. آنها مانع از ادراك آگاهي عصر جديد در نوع بشر ميشوند؛ و تلاش ميكنند تا آدمي هرآنچه را كه به آن عادت كرده است، حفظ كند و با انرژي آگاهي و شعورهاي نوين، مقابله نمايد؛ آنها بر نيروي بصيرت انسان، پرده اي ميكشند و آدمي را در برابر نيروي عشق و معرفت كور ميسازند و درنتيجه به آتش نفرت، خشم ، شرارت و تفرقه در نوع بشر دامن ميزنند. اين نيروها تا جايي كه به انسانهاي هوشمند سياره مربوط ميشود، خود را در پوشش كلمات زيبا پنهان ميكنند اما شاگردان را به سمت نفرت و تفرقه هدايت مينمايند و در واقع آن بذرهاي نفرت و حسادتي را كه به حالت كمون در نهاد هر انساني وجود دارد، بر مي انگيزند. نيروهاي تاريكي مانع از حركت انسان در مسير تعالي ميشوند.

    شاگردان طريق باطني بايد بدون ترديد در روند تعالي خود، با موجوديت اين نيروها آشنا شوند اما در ضمن بايد بدانند و آگاه باشند كه كاري از دست آنها چه بطور فردي و يا چه بطور جمعي در جهت اينكه مركز توجه اين نيروها نباشند، بر نمي آيد ـ به تعبيري ديگر، هر انساني كه در مسير حقيقي خدمت قرار ميگيرد، ميتواند مركز توجه نيروهاي تاريكي و يا عاملي جهت گسترش نيروي نفرت، تفرقه، ترس و منيت باشد.

    كسانيكه بطور مستقيم با مركز نظام هاي باطني در ارتباط هستند، با اين نيروها دست و پنجه نرم خواهند كرد اما اگر مسير فكري و شكلهاي فكري دروني خود را به سمت گسترش نيروي عشق و تعمق بر اصل وحدت و يگانگي هدايت كنند، كاري بسيار عظيم در جهت تسليم نمودن نيروهاي تاريكي انجام داده اند.

    يكي از تعمق هايي كه ميتوانيم بصورت سروده ادا نماييم، تعمق زير است. توصيه ميشود، اين تعمق را هر روز از صميم قلب خود و با هشياري نسبت به معناي دروني آن ، ادا نمائيد. خود را بگونه اي تربيت كنيد تا در ساعت خاصي از روز، بطور مستمر وارد معناي باطني نهفته در اين تعمق شويد.

    اگه دوست داشتید ادامه داشته باشه بگید تا تعمق کبیر رو بزارم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •