سلام
این داستان مربوط به منطق الطیر عطار میشه ، اما متاسفانه عطار برداشت استباهی از سیمرغ داشته ، سیمرغ به معنای سی مرغ نیست ، بلکه در اصل «مرغوسئن» بوده (توی ویکیپدیا فارسی بخونید) ، به معنای مرغی که شبیه شاهین هست.و بعد یواش یواش شده سیمرغ.
داستانی که من گفتم براتون از شاهنامه فردوسی اقتباس شده (که اون هم از افسانه هایی که قبل از فردوسی به وسیله مردم بازگو میشده اقتباس شده).
داستان رو به فارسی می گم برای دوستان
وقتی که سام ،پهلوان ایران ،دارای فرزند میشه ، و پسرش رو می بینه ، متوجه میشه که فرزندش (زال) موی سپید و بدن نقره فام داره (زال یعنی پیر) ، و فکر می کنه که این فرزند شیطانی هست ، دستور می ده که زال رو به البرز کوه ببرند و رها کنند.وقتی که این کار رو می کنند ، سیمرغ که برای تغذیه فرزندانش دنبال غذا بوده ، زال رو می بینه و مهرش به دلش می اوفته ، و زال رو به کوه قاف می بره.اونجا زال رو پرورش می ده و رفته رفته بهش آموزش می ده ، زال بزرگ میشه.
در زمان جوانی زال ، سام رویایی می بینه که برای بخشیده شدن گناهش باید فرزندش رو از البرز کوه بیاره ، بعد از مدتی جستجو زال رو پیدا می کنه ، زال ابتدا به خاطر این کار پدرش از رفتن سر باز می زنه ، اما سیمرغ راهنماییش می کنه که باید بره.چند عدد از پر های خودش رو به زال می ده و بهش می گه هر وقت نیاز به کمک داشت پرها رو بسوزونه.
سالها می گذره و زال پهلوان بزرگ و بچه دار میشه ، زمان تولد رستم که میشه ، هر کار می کنند بچه به دنیا نمی آد و رودابه و رستم در حال مرگ بودند ، زال پر رو می سوزونه و سیمرغ برای کمک می آد.سیمرغ به زال می گه باید شکم رودابه رو بشکافند و رستم رو بیرون بیارند ، و بعد بدوزند و با گیاهان دارویی ببندنش. (این اولین عمل رستم زاد در تاریخ بوده ، که غربی ها به اسم سزارین بابش کردند! اما در اصل این ایده مال ایرانی ها بوده).
رستم بزرگ میشه و پیروزیهای زیادی به دست می آره و شاه های ایران رو همواره همراهی می کنه و بارها جان کیکاووس و دیگر پادشاهان رو نجات می ده ، اما شاه جدید که مغرور بوده به رستم دستور می ده دست بسته به پیش او بیاد ، رستم این رو قبول نمی کنه ، پادشاه به پسرش اسفندیار روئین تن که به وسیله آب مقدس زرتشت رویین تن شده بوده (بر پوستش هیچ سلاحی اثر گزار نبوده)و نماینده زرتشت بوده می گه باید این کار رو بکنه ، اسفندیار نمی پذیره ، اما پادشاه که همیشه دوست داشته یا رستم و یا اسفندیار از بین برند ، با تطمیع و دادن وعده ولیعهدی اسفندیار رو راهی هفت خوان و مسیر جنگ با رستم می کنه ، در راه اسفندیار با چندین موجود افسانه ای (از جمله همسر سیمرغ که مرد بوده) می جنگه و به وسیله ابزارهایی مثل قفس فلزی پیروز می شه و نزد رستم میرسه . اسفندیار به رستم می گه که یا باید دست بسته به سمت شاه بره ، یا باید کشته بشه ، اما رستم نمی پذیره و میگه:
"که گفتت برو دست رستم ببند؟ نبندد مرا دست چرخ بلند"
هر دو وارد جنگ می شن (هیچ کدام راضی به جنگ نبودند) و نبرد به درازا می کشه ، رستم خسته و زخمی می شه و نمی تونه اسفندیار رو زخمی کنه ، و شب می شه و به پیش زال بر می گرده ، زال یک پر دیگه رو آتش می زنه و سیمرغ می آد.سیمرغ به رستم هشدار می ده که اگر اسفندیار رو بکشه سرنوشت شومی در انتظارش خواهد بود (چون اسفندیار نماینده زرتشت بوده) ، ولی به رستم راه پیروزی رو یاد می ده.
سیمرغ می گه اسفندیار د زمان کودکی که وارد آب مقدس میشه چشم هاش رو می بنده ، و پوست چشمش خیس نمی شه و روئین تن نمیشه ، و بعد به ستم می گه تیری دو شاخه و زهر آلود از درخت گز تهیه کنه و در چشم اسفندیار بزنه.رستم این کار رو می کنه و فردا به جنگ اسفندیار میره ، قبل از هر چیز به اسفندیار می گه که من امرز می تونم بکشمت ، پس ادامه نده ، اما اسفندیار می خنده ، و رستم در ابتدای نبرد تیر رو به چشم اسفندیار می زنه و ......
بعد از این قضیه اتفاقات بدی برای رستم می افته و در نتیجه خاندان رستم از بین می رند (اگر دوست داشتید داستان زیبای مرگ رستم رو هم بگم که واقعا بی نظیره)
بله درست می فرمایید ، به این هم فکر کردم ، نمی دونم چه اسپلی براش بگذارم ،اما دوست دارم مثل Soraka بیشتر ساپورت باشه تا dps
میشه اسپل سومش رو در دو حالت تهاجمی/تدافعی طراحی کرد ، یعنی اگر روی دشمن بخوره ، بالهاش رو دور دشمن حلقه کنه و بهش فشار بیاره.البته اسپل نهایی هم تهاجی هست.