حالا که آمده ای
تعجب می کنی ...
هنوز هم عاشقم !
اما نه بر تو ....
حالا که آمده ای
تعجب می کنی ...
هنوز هم عاشقم !
اما نه بر تو ....
اين شعر را هم تقديم مي كنم به همه دختراي گلي كه باهاشون دوستم چه داخل فروم چه خارج فروم
با تو
تمام خیابانها به کوچه ها می رسند
کوچه ها به بن بست
من
با تو
زنی هستم
که در رختخواب معنی پیدا می کند
زنی که با شکم برآمده از فرزندان ناطلبیده
دلش را خوش می کند به تمیز کردن گلهای قالی
و آب دادن به ظرفهای نشسته ناتمام
و تو
مردی که تمام افکار روشن فکرانه اش را
با کفش هایش پشت در می گذارد
مردی که با محبتی وصف ناشدنی
از زنش
بابت بویی که در فضا پیچیده ممنون است
مردی
که خوب استراحت می کند
تا بتواند بهترین مقاله را
درباره آزادی زنان بنویسد!
و من
به فرزرندان نیامده ام می اندیشم
و به کوچه های بن بست
و به مقالاتی که درباره آزاد راهها نوشته می شود
من
با تو
زنی است
شبیه مادرم
شبیه تمام مادرانم
شبیه تمام مادران روی زمین...
...
دستانم ابری شده است
بس که در آسمان دلت پرواز کردم
و تک ستاره ای نیافتم
که راه را به من نشان دهد
ما
همچون زمستان و بهار
کنار هم و
قرن ها فاصله !
دوستی میخواهـم؛ نابـیـنا
کـه بـریـل بـدانــد
و فصل به فصل تنـم را بخوانــد ...
دستش را بگیرم؛ بازو به بازو
چشمش شــوم و عـصایــش
دنیا را برایـش تعریف کنـــم
و تمام زشتیهای جهــان را
برای او از قلــم بینـــدازم ...
همين ساعت
كه شقه شقه ميكند
روحم را
دويدنش
همين ساعت
كه شقه شقه ميكند
روحم را
حركت نكردنش
به وقت انتظار
چه زيبا ميشود
زمان آمدنت
تمام کوچه هایی که
هیچ وقت سر راهمان نبودند
ماتم گرفته اند
که چرا بهترین رد پاهای ممکن
هیچ کجای تنشان نیست
اين شعر را هر جا خواندم خنديدند
تعجب كردم شما چرا نخنديديد؟
ميگوئيد كدام شعر؟
بابا همين شعري كه در سطر چهارم آن هستيد
ميگوئيد اين كه شعر نيست!
خودمانيم، اگر شعر نيست،
پس آقاي سردبير، چرا چاپش كردهاند؟!
دانه تسبیح شیخ از گلوله بود
هر چقدر دعا كرد
ما بيشتر مُردیم
شبکه های تلویزیون را
بالا و پائین می روم
در خبرها خبری از تو نیست
دنیا تو را فراموش کرده
و من
در فراموشی دنیا
به دنبال تو می گردم...
...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)