عجب زمونه ای شده وقتی زنده ای و فریاد میزنی کسی نمیاد پیشت ولی وقتی میمیری با این که سکوت کردی همه دورت اند
عجب زمونه ای شده وقتی زنده ای و فریاد میزنی کسی نمیاد پیشت ولی وقتی میمیری با این که سکوت کردی همه دورت اند
مرگ زیبا
آن زمان مرگ قشنگ
یک قدم .آغوش بازت رنگ رنگ
تا کنون این مرگ زیبا را که دید
مردن ام در اوج رویا را که دید
مردن ام حق مسلم حق ماست
مرگ با لبخند من حتما به دستان شماست
حکم مرگم را بده.
آغوش گرم ام رابده
مرگ زیبای ام به امضای شماست
زیر امضا مهر احساس شماست
میتوان در ناز چشمان تو مرد
میتوان ان دم که مرگ آمد نمرد
اوج احساسم همان مرگم به یادت مردن است
لاجرم راحت شدن زان درد و مرهم مردن است
ان چنان مشتی به سینه میزنم
یا که مان ام یا که میرم.میروم
شاعر : بابک شریفی
بارانــــــ که می بارد ..
تمــــــــــام کوچه های شهر
پر از فریــــــــــــــــــــــ ـــــاد من است...
که :
" من تنها نیستم.
تنها،
تنها منتظرم
تنها...
دیر زمانیست که بارانـــــــــــــــیم ... "
امشب گیسوان مهتاب
دوباره ترانه ی تنهایی سروده اند
و آهنگ سکوت را تکرار کنان
زمزمه می کنند
و میگویند :
......... زمان ٬ زمان رفتن تو نیست !...
سکوت که می کنی
چشم هایم برهم خوردن زبان ِ احساست را می شنود
هرگز نمی توانی
با سکوت برانی ام
من کتاب نیستم
که با نخواندن تمام ام کنی
من همزاد اهورایی ِ توام
من همه توام
سکوت که می کنی
بهتر می خوانمت
سکوت ... کن
حرف های نگاه را بهتر می شنوم
چشم های من به نگاه ِ تو
خو کرده است ...
سکوت کن
اما
نگاهت را از من دریغ مدار .
چــه سرنوشت غريـبی که آخرش مــرگ استـــ
کـه يــک سـرش تولــد اسـت و يـــک ســرش مــرگ استــ
عجب تساوی شــومی که زندگــی يــک ســو
وســط حريــمِ مســاوی جلــو تَرَش مــرگ استــ
خــانه مــا گــور استـــ
چشــم آرزوهـامـان کــور استـــ
بیــن مــا فاصلــه دور استـــ
پــدرم میگفت:عشــق دردلهایـــمان خامــوش استـــ
فــکر شادمانــی مــان کابــوس استـــ
تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ، تنها یــــک کلمه است
"میگذرد"
ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد...
مــرگــ...
كنار قطــره هـاي اشكـــ
خاطــره هــا متــولــد مـي شـوند
در لحـظه،لـحظه باريـدنـش
بـر مـيزبـان گـونـه هـا
وغـم مـهـمـان لـحظه هـا
كه تـصويـري از دريـاي طـوفـاني
جغد بارون خورده ای تو کوچه فریاد می زنه
زیر دیوار بلندی یه نفر جون می کنه
کی می دونه تو دل تاریک شب چی می گذره
پای برده های شب اسیر زنجیر غمه
دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده
من اسیر سایه های شب شدم
شب اسیر تار سرد آسمون
پا به پای سایه ها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون
دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده
چراغ ستاره من رو به خاموشی میره
بین مرگ و زندگی اسیر شدم باز دوباره
تاریکی با پنجه های سردش از راه میرسه
توی خاک سرد قلبم بذر کینه می کاره
دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده
مرغ شومی پشت دیوار دلم
خودشو اینورو اونور می زنه
تو رگای خسته سرد تنم
ترس مردن دادره پرپر می زنه
دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)