رستم ازین آب و زمین که برهم ز جاه×××تا شوم عاشق و دهم جان بهر وفا...نوشته شده توسط mohammad99
رستم ازین آب و زمین که برهم ز جاه×××تا شوم عاشق و دهم جان بهر وفا...نوشته شده توسط mohammad99
دارنده چو ترکيب طبايع آراست از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
تار شده چشم من از دست اين دلم×××ديگر نميبيند رخي جز رخ يار دلم...نوشته شده توسط mohammad99
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق ,چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را
اگر ماه بودم به هر جا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
و اگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر ره گذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی- به صد ناز- شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
و گر سنگ بودی به هر جا که بودم
مرا می شکستی مرا می شکستی!
با سلام
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت *** بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید *** تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
فریاد که از شش جهتم راه ببستند *** آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن *** فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق *** ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا *** کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی *** بر میشکند گوشه محراب امامت
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم *** بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ *** پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
تولد یلدا
آخرین دختر پاییز رنگین
یک شبه قدی کشید تا فلک
که همه مبهوتند...إ
گیسوانش پر نگین
به بلندای تنش
مِشکین ِ مِشکین
ولی افسوس که باید برود
همرهِ مادر خویش
با کوله باری سنگین
تو که امشب دوری از من
ای همیشه در یاد من
از سرخی ِ انار، قلب یلدا
فرا گیر عشق را
و بیاموز به من
تپشش
شاید که قلب مرده ام زنده کند
آذرش
شاید به فانوس شبم شعله زند
گرمی اش
سرمای جانم ببرد
بی دریغ مِهرش
از ناز فروش ِ دل من
ناز بخرد...
...در دياري كه در آن نيست كسي يار كسي
كاش يارب كه نيفتد به كسي كار كسي...
...ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده*ي ما شاد نكرد
آن جوان بخت كه مي*زد رقم خير قبول
بنده*ي پير ندانم ز چه آزاد نكرد...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)