ابر ها را بارور کرده اند
بارانی نبارید
این روزها آسمان هم
سقط جنین می کند…
ابر ها را بارور کرده اند
بارانی نبارید
این روزها آسمان هم
سقط جنین می کند…
زیر و رویم می کنی
رهایم نکن
بذری بکار…
تو مرا برای خودت می خواهی
و من هم تو را برای خودت!
اگر ضمیر"من"حذف شود،
اتفاقی نمی افتد.
کجای این عشق است؟!
تا چندی دیگر
دمی بر بال باد می آسایم
و آنگاه،
زنی دیگر
باز مرا خواهد زایید
آمدم تا بفهمانم آدمان را
«می توان حوا بود و آدم ماند»
و این رسالت من بود
که اجداد من،نسل در نسل
«شبان»بوده اند.
دلم میگیرد
بعد از سکوتی
میشکند
باران بارید .... دیشب
و تو هیچگاه با اسب نیامدی
نه با اسب سفید
نه حتی با اسبی سیاه
نه در آغوشم
نه در نفسهایم
نه در دلم
که در گلوی منی
بغض کردهای
و مرا
هر لحظه
نزدیکتر میکنی
به انفجار درونم
دلتنگی
دلتنگی
دلتنگی
این بی قراری مزمن دامن گیر
این مرگنمای بی پایان نفس گیر
دایه ی مهربان تر از مادر شده
آغوش گشوده بلعیده مرا
درست از ساعتی که رفتی
نخواهمش کی را باید ببینم؟!
وقتی همه چیز آنقدر تقلبی می شود
که آدم یک ضمیمه از خودش را به خودش سنجاق می کند
تا کپی برابر اصل، اشتباه نیفتد،
اعتماد را بر وزن اعتیاد، فقط از روی عادت می شود " تعارف " کرد !!!
...تمام حرف من اين نبود
پرستوها
پستچي هاي خوبي نيستند
شيطنت مي كنند
راهشان هم كه دور است
آنجايي كه گفته بودم
" دلم برايت تنگ شده"
جا مانده است روي يكي از درختها
در خيابان شلوغي
نزديك رودخانه نيل
باور كن
تمام حرف من اين نبود!
جنگهای بسیاری برای تو
کُشتههای بسیار
گلولهها وُ جنگها وُ آوازهای توی ِ سنگر
دیوارهای بلند
عاشقانههایی از خدمت و خیانت
و دخترانی در انتظار بازآمدن ِ مردان جوان
پیر شدیم .. پیر ...
روحمان اسیر تو بود
دلمان پیش تو
دستمان با تو
برای تو بود اگر جهان را به آتش کشیدیم
و
تو را
دوست داشتیم
بههمین سادگی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)