تـ ـمـ ـام پــــ ــل های پـ ـشت ســ ــرت را خـ ـراب کـ ـن !
اگـ ـر پشـ ـت سـ ـرت ارزش مـ ـانـ ـدن داشت،
جلوتــــ ــــر نمی آمـــ ـــدی ...!
تـ ـمـ ـام پــــ ــل های پـ ـشت ســ ــرت را خـ ـراب کـ ـن !
اگـ ـر پشـ ـت سـ ـرت ارزش مـ ـانـ ـدن داشت،
جلوتــــ ــــر نمی آمـــ ـــدی ...!
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
نمی دانم...
نمی دانم شادمان باشم یا غمگین؟
به امید روزهای آینده بخندم یا در غم سالهای تباه شده بگریم؟
در سوگ رفتگان و زخم خوردگان سر به دیوار بکوبم یا به امید آیندگان سبز باشم؟
نمی دانم.
ولی همین یک بار...می خواهم شاد باشم و امیدوار.
شاید که روزی بیاید، زخم ها کهنه شوند، و دلهای زخم خورده، شاد.
شاید که روزی خوب بیاید.
همین یک بار را می خواهم شاد باشم و امیدوار.
دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار تو این سکوت
چه بی صدا نفس نفس...
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند*********** موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم******** شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست !
برو ای یار که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
سادهدل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
Last edited by banii; 15-06-2013 at 18:20.
دلم با بودنتـــــ خوش بود روزی
دلم با گرمیتــــ خوش بود روزی
##
همین امروز من تصمیـــم بر مرگ
همین تصمـــیم رفـــتن بود روزی
##
دلم انگار حالش دستِــــ من نیست
همـــین حال پریـــشان بود روزی
##
همان روزی که رفتـــی باز ماندم
مـــنم می رم ز جمـــعِ دار ،روزی
از این بی حوصلگی ها
ردای درد پوشیدم
شدم یک شاعر بیکار
هوای سرد نوشیدم
از این زور و فشاری که
ز بالا و پایین است
ز مغز استخوان خود
غم یک مرد دوشیدم
گاهي تمام چيزهايي که يک نفر ميخواهد،
فقط دستي است براي گرفتن دست او
و قلبي است براي فهميدن وي!
چارلی چاپلین
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)